دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد
آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
نه بقا کرد ستمگر، نه بجا ماند ستم
ظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست
زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست
بلکه زنده است شهیدی که حیاتش ز قفاست
دولت آن یافت که در پای تو جان داد ولی
این قبا راست، نه بر قامت هر بی سر و پاست
ما فقیریم و گدا بر سر کوی تو ولی
پادشاهست فقیری که در این کوچه گداست
خَلق در ظل خودی محو و تو در ظل خدا
ماسوا در چه مقیمند و مقام تو کجاست؟
تا ندا کرد ولای تو، در اقلیم الست
بهر لبّیک ندایت دو جهان پر ز صداست
هر طرف مینگرم روی دلم جانب توست
عارفم عشق خدا را که دلم قبله نماست
زنده در قبر دل ما بدن کشتهی توست
جان مائی و ترا قبر حقیقت دلِ ماست
تو در اول سر و جان باختی اندر ره عشق
تا بدانند خلایق که فنا شرط بقاست
رفت بر عرشهی نی تا سرت ای عرش خدا
کرسی و لوح و قلم بهر عزای تو بپاست
منکشف گشت چو خورشید حقیقت بهجمال
گر بگریند ز غم دیده ذرات، رواست
پایمالی ز عبودیت و من، در عجبم
که بدینحال هنوزت سرِ تسلیم و رضاست
گریه بر زخم تنت چون نکند چشمِ جهان!
ای شه کشته که بر زخمِ تنت گریه دواست
📌 #فؤاد_کرمانی
#اشعار #عرفان
🔸
@Salehi786