هدایت شده از 🍁 تبلیغات موقت🍁
#عاشقانه_مذهبی پارت۳۲۸ 🔰
دیگه درد نداشتم وفقط صدای قلبم بود. بوی #عطرتلخش دیوونم کرد.
به این #مـــردقـوی که من روتوی #آغوشش❤️بگیره، ازخودش دورنکنه نیازداشتم ،آروم گفتم:
–آرش میترسم بلایی سرت بیاد😢
بانگاه رضایتمندی سرمو رو #سینه اش فشارداد:
– #بادیگارد سربه هواباید بلاسرش بیاد دیگه،حقشه.این مدت داشتن تعقیبمون می کردن،من نفهمیدم.
زیرگوشم باهمون #شیطنت_مردونش
زمزمه کرد:تقصیرخودته که سربه هوام کردی😉
سرش روتکیه دادبه سرم وگفت:
–دیگه نمیزارم کسی اذیتت کنه، #حورالعین_من 🙈😅
#ادامه #رمان_عاشقانه وپر #رمزوراز😍🔰
http://eitaa.com/joinchat/2048065560Ccaa224f9a0
هدایت شده از 🍁 تبلیغات موقت🍁
.
#شیطنتهای_دخترونه😁😈
.
.
ی بار موقع ناهار بود از انجایی ک من کوچیک ترین عضو فامیلم تازه دخترم هستم(زورشون فقط ب من میرسعع من چقد مظلومم😢) منو فرستادن ترررشیی بیارم😋😋 داشتم میرفتم سمت انباری ک شنیدم ی صداهایی از سمت تاب میاد😶 رفتم دیدم ک چشتون روز بد نبینع😱
.
.
برای خوندن #ادامه این داستان وارد کانال شوید👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/4206428200C6ad54b4b39