هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
🍁بارون هردومون رو خیس کرده بود ولی سرد نه...هر دو توی تب و التهاب میسوختیم...
یک قدم نزدیک تر شد... توی تاریکی شب تمام هیبتش سایه بود و فقط چشمهای روشنش میدرخشید: #مَروِه.... من دارم از دست میرم... به دادم برس...
تمام من تو شدی و فکر تو.... منی که غرق دنیای خودم بودم!
حالا بعد از اینهمه انتظار... اگه بگی نه من...
حرفش رو قطع کردم:
_شما... میدونی که من چه مشکلاتی...
_من میدونم همشو میدونم... پرونده پزشکی تو قبل از دکترت باید می اومد روی میز من...
_پس چطوری اینو ازم میخوای... وقتی میدونی من...
اشک امونم نداد...پشت کردم و سمت ویلا دویدم...
دنبالم دوید:_برای من مهم نیست... من تو رو میخوام... همینی که هستی... مروه... وایسا...
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
#عاشقانه_مذهبی 🧚♂
#زودازکانال پاکمیشه🔥