بسم الله الرحمن الرحیم...
امروز که در حرم آقا علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، پیرمردی دوان دوان به سمت همسرم آمد و دو مشت کشمش در دست همسرم ریخت و گفت: اینم جایزه فرزندآوریت!؛ یاد روزهایی افتادم که در ابتدای ازدواجمون ، تصمیم به فرزندآوری کردیم.
از همون روزها خودمون رو آماده کرده بودیم، کفش آهنین پوشیده بودیم دربرابر حرف هایی که می شنیدیم...همون هایی که میگفتند برید به بچه بازیتون برسید.شما دوتا هنوز باید برید عروسک بازی...همون موقع که من ۱۸ سال داشتم و همسرم ۲۱ سال...
در راه اطاعت امر ولی، حرف زیاد شنیدیم...همون موقع که برای دیدن منطقه تاریخی در شهر ....رفته بودیم، یه عده به ما گفتند: فلان حیوون ..... هم میفهمه چند تا بچه بیاره اما اینا نمیفهمن....!!!
اما ما خودمون رو آماده کرده بودیم...مگر جهاد جز این است؟!مگر قرار نیست در جهاد، تنمان گاهی زخم بردارد؟!این که چیزی نیست! مگر پیامبر عزیزتر از جانمان نفرمودند: من در روز قیامت ، حتی به سقط شده های امتم افتخار میکنم! پس چه شده است ما را که برای گوش نکردن به امر ولی زمانمان، هزاران توجیه می آوریم؟!
پس چه شده است ما را که چون بنی اسرائیل، بهانه می آوریم؟!
پس چه شده است ما را....؟!
مگر نشنیده ایم که : فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه...؟!
پس چه شده است ما را ؟!مگر نمی دانیم عمر امت آخرالزمان کوتاه است؟!از عمر محدودم میخواهم چگونه استفاده کنم؟! خور و خواب که برای همه است نه انسان ذی منطق!
اصلا مگر شعارمان این نیست که خواب بماند بعد از شهادت؟!
وقت کم است و کار زیاد...
پس ای عقل! آماده باش و ای دل! کاری کن که اگر کاری نکنی، فردا نمیتوانی یوم الحسره را جبران کنی!
و چه کشمش شیرینی بود...!شاید در مایه های احلی من العسل!
پ.ن: در سفر اربعین، آقامرتضی خواب دیده بودند که امام حسین به او کشمش دادند.بنظرتون الکی یادش افتادم....
#فرزندآوری
#جهاد_تبیین
#زندگی_طلبگی
#زندگی_حسینی
✅خانم کلاته
🆔 @Sangar_Tabien