eitaa logo
🇮🇷 سنگَـࢪِعۺــڨ
259 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
121 فایل
💫بِسـم ربِّ عِشـق گام برداشتن درمسیرِعشـق🌟 هزینه میخواهد🌱 هزینه هایی که انسان راعاشق وبعد.. #شهیدمیکند🌷 کپی #حلالتون.. التماس دعا💕 مدیر: @fatehe_ghods118 ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/296443623 تبادل: @b_plak @ablase
مشاهده در ایتا
دانلود
خب مسلما آقا ♥️✨ ظهور میکنن و منتظࢪ ما نمینشینند اما... قشنگتࢪ نیس ڪھ مآ زمینه ساز ظهور باشیم؟🙃💙 میگن⇩ هࢪڪارمیخواےبڪنی الان بڪن! ڪارایی ڪھ گذاشتے موقع فࢪج انجام بدی رو الان انجام بدھ چون اون موقع دیگه وقت جبران نیس درست مثل الان=) اگھ تو مدرسه و خانواده بھ خوبی آموزش ببینیم و کارامونو بلد باشیم میتونیم جامعه عالے رقم بزنیم نه اینکه مثل بعضی مسولین باشیم و بعد چند سال انجام وظیفه بفهمیم ایراد کارکجاست🙄😑🔪 ⚡️@Sangare_eshghe
می‌گفت: هرکسی‌روزی‌سه‌مرتبه‌خطاب‌به‌ حضرت‌مهدی‌عج" بگه : «بابی‌انت‌وامی‌یااباصالح‌المهدی🙃🌱» حضرت‌یه‌جورخاصی‌براش‌دعا میکنن...♥️]= @Sangare_eshghe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤✨ استاد پناهیان: ☢️–--💢--–☢️ ⚠️توجه کنید؛↓ مادرها نقص ها رو میتونند جبران کنند، هم برای بچه ها.... هم برای پدرها.... اینقدر قدرت روحی دارن✅ ازش تو خونه استفاده کنید👌🏼 🔻همین مادر وقتی بشیر از کربلا برگشت،گفتند؛↓ این ام البنین مادر چهار پسر کربلاست بیا بهش خبر بده... 🔹اومد پیش ام البنین گفت: مادر از عباست خبر بدم❓ گفت: نه از حسینم بگو.... عباسم فدای حسین.... گفتند: ام البنین حسین رو تشنه لب کشتند و سر از بدن جدا کردند 😭 گفت: مگر عباسم مرده بود که دستشون به حسینم رسید.... چرا باید عباس باب الحوائج بشه⁉️ به دلیل ← ( ولایتمداری )👌🏼✔️ ⚠️هر چی مولا گفت↓ او گفت چشم, عمیقا گفت چشم, صمیمانه گفت چشم✅ 🔹گرفتار میاد در خونه ابوالفضل العباس(ع) آقا رد نمیکنه....✨💯 اینقدر قشنگ به مولای خودش چشم گفته که خدا دلش نمیاد شفاعتِ ابوالفضل العباس (ع)خودشو رد کنه✅ @Sangare_eshghe
•|⛓|• 🔴 جوان ۱۹ ساله ایرانی امنیت سایبری آمریکا را به سخره گرفت. 🔹پلیس فدرال آمریکا یک جوان ایرانی به نام بهزاد محمد زاده را به جرم هک کردن ۵۱ سایت و قرار دادن تصویر حاج قاسم سلیمانی و شعار مرگ بر آمریکا، تحت تعقیب قرار داد📒 @Sangare_eshghe
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۲۳ مهر ۱۳۹۹ میلادی: Wednesday - 14 October 2020 قمری: الأربعاء، 26 صفر 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه) - حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه) - یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹تکمیل سپاه اسامة، 11ه-ق 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️3 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️8 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️11 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️12 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج •|🍃|• ———————|💛 ⃟🌻|——————— @Sangare_eshghe📒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ زیبای سلام آقا فیلمی از جاماندگان اربعین حسینی😭😭😭 @Sangare_eshghe
ݩٺیجہ‌اش زیباسٺ وقتۍ ایݩ دو ࢪا پیوݩد مۍ زنیم؛ ایݩڪه فࢪمودݩد: زڪاٺ زیبایۍ پاڪدامݩۍ ست، و ایݩڪہ پࢪداخٺ زڪاٺ داࢪائیٺ ࢪا افزوݩ مۍ ڪند. حالا آݩاݩ ڪہ زیبایۍ بیشٺࢪ مۍ خواهݩد، ⇦بِسمْ اللّٰه♡ {↯}
|- اِنَّ‌الله‌لایُخلفُ‌المِیعَادَ [-خداوندهرگززیرقولش‌نمیزند.!🌱 لعنټ‌بـہ‌چشمانے‌ڪه؛👀 همہ‌را‌مےبینند؛👁 اِلّا‌ٺـو..💔 🤲🏻♥️ . . . @Sangare_eshghe
🕊🌿 🌿 . . •📿• . . بسم اللہ را گفتہ و نگفتہ شروع كردم بہ خوردن. حاجے داشت حرف مے زد و سبزے پلو را با تن ماه قاطے مےكرد. هنوز قاشق اول را نخورده ، رو بہ عباديان كرد و پرسيد : عبادے! بچہ ها شام چے داشتن؟همينو. واقعاً؟ جون حاجے؟ نگاهش را دزديد و گفت : تُن رو فردا ظهر مےديم.حاجے قاشق را برگرداند.غذا در گلويم گير كرد.حاجے جون بہ خدا فردا ظهر بهشون مے ديم .حاجے همين طور كہ كنار مےكشيد گفت: بہ خدا منم فردا ظهر مے خورم . . . " " " " . . | @Sangare_eshghe |🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"🌿🖇" - ڪجآرسدبہ‌تو مَڪتوبِ‌گریہ‌آلودم ڪہ‌بادهم‌نبرَد ...💔 ڪآغذۍڪہ‌نَم‌دارد ! 🌴 @Sangare_eshghe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 (قسمت ۷) 💥بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم.👌 دریکی از این سفرها پیرمرد کرولالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت: میتوانی مراقب این پیرمرد باشی؟😰 🔰خیلی دوست داشتم‌ تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم اما با اکراه قبول کردم.😐 ♦️پیرمرد هوش و حواس درست حسابی هم نداشت و دائم باید مواظبش میشدم تا‌ گم نشود.تمام سفر من تحت شعاع حضور پیرمرد سپری شد.😰 🍃حضور قلب من کم رنگ شده بود، هر روز پیرمرد با من به حرم می آمد و برمی‌گشت چون باید مراقب این پیرمرد میبودم.🙈 ✔️روز آخر قصد خرید یک لباس داشت فروشنده وقتی فهمید متوجه نمی شود قیمت راچند برابر گفت. جلو رفتم و گفتم:چه می‌گویی آقا؟ این آقا زائر مولاست،این لباس قیمتش خیلی کمتر است...😡 🍀 خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم و او خوشحال و من عصبانی بودم.😐 ♦️ با خودم گفتم:عجب دردسری برای خودم درست کردم! این دفعه کربلا اصلاً حال نداد... 🔆یکدفعه دیدم پیرمرد ایستاد روبه حرم کرد و با انگشت دستش من را به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد.👌 🌷جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان ۵ ساله را بخشیدند.😉 باید در آن شرایط قرار می‌گرفتید تا بفهمید که بعد از این اتفاق چقدر خوشحال شده بودم.😉 🍃 صدها برگ در کتاب اعمال من جلو می رفت،اعمال خوب این سال ها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.👌 💥در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم شب های جمعه همه دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن فعالیت نظامی و.. داشتیم.👌 ❎ در پشت محل پایگاه، قبرستان شهرستان ما قرار داشت. ما هم بعضی وقت ها دوستان خودمان را اذیت می کردیم. البته تاوان تمام این اذیت ها را در آن جا دادم.😰 ♻️یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی میتواند الان به ته قبرستان و برگردد؟😩 💠 گفتم: اینکه کاری ندارد. من الان می روم. او به من گفت باید یک لباس سفید بپوشی. من از سر تا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم.😰👌 🔷 صدای خس خسِ پای من بر روی برف از دور شنیده می‌شد. اواخر قبرستان که رسیدم صوت قران شخصی را شنیدم...👌 🔸 یک پیرمرد روحانی از سادات بود شب های جمعه تا سحر داخل یک قبر مشغول قرائت قرآن می شد.👌 🔮فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند!🙈 می خواستم برگردم اما با خودم گفتم اگر الان برگردم رفقا من را به ترسیدن متهم می کنند. 🛡 برای همین تا انتهای قبرستان رفتم هرچی صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر می شد. از لحنش فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم.👌 📘 تا این که بالای قبر رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود. تا مرا دید فریاد زد و حسابی ترسید. من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم. پیرمرد رد پایم را در داخل برف گرفت و دنبال من آمد.👌😢 🌾وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود .ابتدا کتمان کردم اما بعد معذرت خواهی کردم و با ناراحتی بیرون رفت .😢 🍀حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عمل حکایت آن شب را دیدم!😔 🌒نمی دانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عمل می دیدم مخصوصاً وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب می کشیدم.😔😢 ⚡️از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن می‌گرفت.طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ می شد. وقتی چنین عملی را مشاهده کردم و گونه آتش در نزدیکی خودم دیدم دیگر چشمانم تحمل نداشت.😱😱 💫 همان موقع دیدم که این پیرمرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. 😢 💥سپس به آن جوان گفت: من از این مرد نمیگذرم او مرا اذیت کرد و ترساند.😡 من هم گفتم به خدا من نمی دانستم که سید در داخل قبر دارد عبادت می کند.😔😢 💮جوان به من گفت: اما وقتی نزدیک شد فهمیدی که دارد قرآن می‌خواند چرا برنگشتی؟😢 دیگر حرفی برای گفتن نداشتم...😔 ♻️ خلاصه پس از التماسهای من، ثواب دو سال از عبادت هایم را برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود. دوسال نمازی که بیشتر به جماعت بود...دو سال عبادت را دادم فقط به خاطر اذیت و آزار یک مومن...!😒 ادامه دارد.. 📌کپی مطالب با ذکر صلوات به نیت تعجل در فرج و سلامتی ناشر و عوامل کتاب ازاد وحلال میباشد
🔴 (قسمت ۸) ☘اینجا بود که یاد حدیث امام صادق علیه السلام افتادم:حرمت مومن از کعبه بالاتر است.😢 💥 در لابلای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مومنین برخوردم،کسی از دوستانم بود که خیلی با هم شوخی داشتیم و همدیگر را سرکار می گذاشتیم.😢 ✔️ یکبار در یک جمع رسمی با او شوخی کردم و بدجوری ضایعش کردم. موقع خداحافظی از او عذرخواهی کردم او هم چیزی نگفت.😭 🔅روز آخر که می خواستم برای عمل جراحی به بیمارستان بروم دوباره به او زنگ زدم و گفتم: فلانی به تو خیلی بد کردم تو را یک بار ضایع کردم .بعد در مورد عمل جراحی گفتم تا گفت: حلال کردم،ان شاالله که سالم برمیگردی.☺️ 👌آن روز در نامه عمل همان ماجرا را دیدم. ✅ جوان پشت میز گفت: این دوست شما همین دیشب از شما راضی شد، اگر رضایتش را نمی گرفتی باید تمام اعمال خوب خودت را می دادی تا رضایتش را کسب کنی.😉 💠مگر شوخی است آبروی یک مومن را بردی!!😐 ♨️می خواستم همانجا زارزار گریه کنم.برای یک شوخی بی مورد دو سال عبادت هایم را دادم. برای یک غیبت بی‌مورد بهترین اعمال خوب من محو می‌شد...😩😩 🔘چقدر حساب خدا دقیق است،چقدر کارهای ناشایست را به حساب شوخی انجام دادیم و حالا باید افسوس بخوریم...😰 🍀 در این زمان جوان پشت میز گفت: شخصی اینجاست که ۴ سال منتظر شماست، این شخص اعمال خوبی داشته و باید به بهشت برزخی برود اما معطل شماست.😕😏 🔮با تعجب گفتم:از کی حرف میزنی؟😩😰 🔶ناگهان یکی از پیرمرد های مسجد مان را دیدم که در مقابل هم و در کنار همان جوان ایستاد. خیلی ابراز ارادت کردوگفت:کجایی،چند سال منتظر تو هستم.😰 🔵بعد از کمی صحبت پیرمرد ادامه داد: زمانی که شما در مسجد و بسیج مشغول فعالیت فرهنگی بودید تهمتی را در جمع به شما زدم،برای همین آمدم که حلالم کنید.😰😰 📙آن صحنه برایم یادآوری شد که مشغول فعالیت در مسجد بودم،کارهای فرهنگی بسیج‌ و...😔 🔺این پیرمرد و چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بودند و پشت سر من حرف می زدند که واقعیت نداشت. به من تهمت بدی زد و نیت ما را زیر سوال برد...😱😱 🔆آدم خوبی بود،اما من نامه اعمالم خیلی خالی شده بود.😢 🌼به جوان پشت میز گفتم: درسته ایشان آدم خوبی بوده اما من همینطوری از ایشان نمی گذرم ،دست من خالیست هرچه می توانی ازش بگیر.😒 🌺تازه معنای آیه ۳۷ سوره عبس را فهمیدم: "هر کسی در روز جزا برای خودش گرفتاری دارد و همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد."😢 🌹جوان هم رو به من کرد و گفت:این بنده خدا یک انجام داده که خیلی با برکت بوده و ثواب زیادی برایش می‌آید.👌 🌿یک حسینیه را در شهرستان شما خالصانه برای رضای خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده می کنند.👌 🍃اگر بخواهی ثواب کل حسینیه اش را از اومی گیرم و در نامه عمل شما می گذارم تو او را ببخشی.👌😢 ♦️با خودم گفتم: ثواب ساخت یک حسینیه به خاطر یک تهمت؟؟خیلی خوبه.😳 🔰 بنده خدا پیرمرد خیلی ناراحت و افسرده شد اما چاره‌ای نداشتیم.😏 ☘ثواب یک وقف بزرگ را به خاطر یک تهمت داد و رفت به سمت بهشت برزخی.👇😕 🌾تمام حواس من در آن لحظه به این بود که وقتی کسی به خاطر تهمت به یک نوجوان یک چنین خیراتی را از دست می دهد پس ما که هر روز و هر شب پشت سر دیگران مشغول قضاوت کردن و حرف زدن هستیم چه عاقبتی خواهیم داشت.. 😩😩😱 💥ما که به راحتی پشت سر افراد جامعه و دوستان و آشنایان خود هر چه می خواهیم می گوییم...😞 🌴 باز جوان پشت میز به عظمت آبروی مومن اشاره کرد و آیه ۱۹ سوره نور را خواند: کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان رواج یابد برای آنان در دنیا و آخرت عذاب دردناکی است.😱 ✨امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه میفرمایند: هرکس آنچه را درباره مومنی ببیند یا بشنود برای دیگران بازگو کند از مصادیق این آیه است.😰 🍁ایستاده بودم و مات و مبهوت به کتاب اعمالم نگاه میکردم. یکی آمد و دو سال نمازهای من را برد. دیگری آمد و قسمتی از کارهای خیر مرا برداشت. بعدی....😱 ⚡️ بلاتشبیه شبیه یک گوسفند که هیچ اراده ای ندارد و فقط نگاه می کند من هم نگاه می‌کردم. چون هیچ گونه دفاعی در مقابل دیگران نمی شد کرد.😰 🌾در دنیا انسان در دادگاه از خود دفاع می‌کند و خود را تا حدودی از اتهامات تبرئه می‌کند😰 ♻️ اما اینجا مگر می‌شود چیزی گفت؟ حتی آنچه در فکر انسان بوده برای همه نمایان است چه برسد به اعمال...😱😱 ادامه دارد.. 📌کپی مطالب با ذکر صلوات به نیت تعجل در فرج و سلامتی ناشر و عوامل کتاب ازاد وحلال میباشد
سلام رفقا✋ به علت حجم زیاد درس ها شرمندتونم که نتونستم روزی یک قسمت واستون بزارم ان شاءالله سعی میکنم تا جایی که امکانش هست هرروز یک پارت از کتاب رو تقدیم نگاه های زیباتون کنیم اما اگه نشد عذرمیخوام حلال کنید🙏🙏
🇮🇷 سنگَـࢪِعۺــڨ
🍃 ✨
[•♥️•] ٺُــــــــــۅ ٺنــــہٰاٻے ٻہ‌لۺڪر |مَـ♡ـرد| بۅدۍ.... ــــــــــــــ [📱] [🌿] @Sangare_eshghe [🌙]صلۅ‌اعلے‌نبینا‌ۅ‌آلہـ
‌‌‌‌‌‌ حےعلےصلاة العشق آیت اللہ بھجت ره مےفرماید: اگرسلاطین دنیامےدانستند ڪہ درنمازچہ لذتےوجوددارد سلطنت دنیا رارهامےڪردند تابہ این لذت دست پیداڪنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماراچه‌هراس‌ازسخن‌خلق؟! 'مجنونِ‌حسینیم‌‌توکلت‌علی‌الله..' @Sangare_eshghe
کسانی به امامِ زمانشان خواهند رسید، که اهل سرعت باشند... و اِلّا تاریخ کربلا نشان داده، که قافله حسینی معطل کسی نمی ماند... @Sangare_eshghe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[پاسخ‌خون‌ قاسم‌سلیمانےو‌ابو‌مهدے‌ بیرون‌راندن‌نیرو‌هاے‌آمریڪایـے از‌ڪل‌منطقہ‌ما‌مے‌باشد]• @Sangare_eshghe
🍃🌸 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 گفت: آقا! چرا این قدر دلگیر و ناراحتی؟! و جواب شنید: انگشتر بهترین عزیزم را در آبادان جاگذاشتم. اگر بیفتد و گم شود، واقعاً برایم سنگین تمام می شود. انگشتر خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود درآورده و دست او کرده و در همان لحظه به شهادت رسیده. برای مأموریت به آبادان رفته بود و انگشتر را در حمام، بالای طاقچه جا گذاشته بود. در راه برگشت به ساری، یادش افتاده بود که انگشتر بالای طاقچه حمام جامانده است. مجتبی گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم، شاید این انگشتر گم نشود، یا از آن بالا نیفتد. زیارت عاشورا خواندند و راز و نیاز کرده و خوابیدند. صبح، انگشتر روی مفاتیح الجنان بود؛ اصلاً باورشان نمی شد؛ آبادان کجا و... او این یادگاری سید مجتبی را نگه داشته تا سر سفره عقد دخترش به دامادش تقدیم کند.💐 🍃🌸 @Sangare_eshghe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا