💫خاطره ای از شهردار شهید
🌹مهدی باکری🌹
☘️گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود. دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیک تر رفتم. او رفتگر همیشگی محله ما نبود. کنجکاو شدم؛ سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقامهدی است.
☘️آقا مهدی! شما اینجا چیکار میکنی؟
آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت.
ادامه دادم: آقا مهدی شما شهرداری. اینجا چیکار میکنی؟
رفتگر همیشگی چرا نیست؟
شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین من، آخه چرا شما؟
☘️خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم:
زن رفتگر محله، مریض شده بود. بهش مرخصی نمیدادن؛ میگفتن اگه تو بری، نفر جایگزین نداریم. رفته بود پیش شهردار و آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش.
اشک تو چشام جمع شد هر چی اصرار کردم آقا مهدی جارو رو به من نداد. خواهش کرد که هرچه سریع تر برم تا کسی متوجه نشه.
💫☘️از شهدا بیاموزیم☘️💫
‼️در هر جایگاه و مقامی، بدون داشتن غرور اگر می توانیم برای راه انداختن کار یک نفر، اقدامی انجام دهیم، دریغ نکنیم.‼️
جهت تعجیل در فرج امام زمان و شادی روح مطهر شهید باکری: ١۴ صلوات💫
☘️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم☘️
#سیره_شهدا
•❥❥@Sangare_Eshghe ❥●•
🌺﷽🌺
#سیره_شهدا 🌾
🔎از همسر شهید همت پرسیدند:
چرا چشمهای حاج ابراهیم آنقدر زیبا بود؟
🎈گفته بودند به دو علت:
اول هیچ وقت نگاه ابراهیم من به حرام باز نشد.😇🚫
دوم هر موقع نیمه های شب بیدار میشدم میدیدم اون چشمها در خونه خدا چه اشکی دارند میریزند.🥺🍃
#شهید_محمدابراهیم_همت 🌹