eitaa logo
آواے عاشقے
728 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
488 ویدیو
1 فایل
-بِ‍سم‌ِرَبِ‌الحُسین..!✨☁️ هَر ڪه‌ پُرسید‌ چہ‌ دارَد‌ مَگَر‌ اَز‌ دارِ جهآن هَمہ‌یِ‌ دار و‌ نَدارَم‌ بِنِویسید‌ حُسِین . .🥺❤️🫰🏻 #الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ‌_لوَلــیِّڪَ‌_اَلْفــَرَجْ‌ :)🌕 شروع نوکری :۱۴۰۳٫۰۴٫۲۸.
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه ی مذهبی ویترین اسلام است ! چه خوشش بیاد چه خوشش نیاد .. شاید با یک رفتار یکی رو عاشق اسلام کنید و شاید با یہ رفتاری یکی بگه از مذهبۍ ها بدم میاد!!
آواے عاشقے
بچه ی مذهبی ویترین اسلام است ! چه خوشش بیاد چه خوشش نیاد .. شاید با یک رفتار یکی رو عاشق اسلام کنید
رفیـق! هروقت‌می‌خواستی‌گناه‌کنی‌به‌این‌ فکر‌کن‌کہ‌شبای‌ِقدر‌چقدر‌گریه‌کردی‌و به‌خداالتماس‌کردی‌که‌ببخشتت! ببین‌لذت‌ِگناه‌ ‌به‌شکستن‌ِقول‌وقرارات‌بـاخد‌امی‌ارزه؟
؟!
میگفٺ‌ڪہ: عظمت‌نوڪری،درخونہ‌ى امـٰام‌حسـین‌رو،زمانے‌میفہمے.. کہ‌شبِ‌اول‌قبـر، وقٺۍزبـونت‌بنداومـد..؛💔 یہ‌وقت‌میبینۍ‌یہ‌صِدایۍمیاد،
1402042713.mp3
22.26M
پناه منی همیشه تکیه گاه منی 🤍 🌸 👤 🙂
از شیخ‌ بهایی‌ پرسیدند : خیلی‌ سخت‌ می‌گذرد ! چه باید‌ کرد ؟ شیخ‌ گفت : خودت‌ می‌گویی‌ سخت‌ می‌گذرد ! سخت‌ که نمی‌ماند ! پس‌ خدا را شکر که می‌گذرد‌ و نمی‌ماند :))))
[می‌دونی شرط ‌تحول ‌چیه؟! شرط ‌تحول، ‌شناخت ‌خداست وقتے الله رو بشناسی عاشقش میشی وقتی عاشقش باشی گناه نمی‌کنی و وقتی گناه نکنی امتحان ‌میشی اگر قبول ‌شدی شهید میشی]
میشود روزی گوشه ی بین الحرمین؛ من فقط اشک بریزم توتماشابکنی؟!💔
این حسین کیست؟! که عالم همه دیوانه ی اوست...🙂🌿
آواے عاشقے
#چریک_تنها #پارت_بیست و دو .|زندگی‌پرماجرا|. خانم کبری سیل سپور(همسر شهید) ایشان به مادرم گفت:《م
.|آموزش‌سلاح|. خانم کبری سیل سپور(همسر شهید) یکی از روزها جوانی به خانه مان آمد، چیز غیر عادی ای نبود می‌آمدند و می‌رفتند او و آقاسید با هم در اتاقی بودند و من در اتاق دیگر مهدی پسرمان را - که آن زمان دوماهه بود - نگهداری میکردم. ناگهان صدای شلیک گلوله ای از اتاق آنها به گوش رسید. آقا رنگم پرید. آقا سراسیمه پرید بیرون اتاق و آمد طرف من و مهدی، دست پاچه گفت:《شما و مهدی که نترسیدید؟》 گفتم:《نه؛ مگر چی شده؟》گفت:《چیزی نبود، این دستگاه ضبط صوت خراب شده یک دفعه صدا داد.》 بعدها فهمیدم که آن جوان - که نشناختمش - برای دیدن آموزش کار با سلاح آنجا که بوده درحین تمرین، گلوله ای از اسلحه کلت در می‌رود و به ضبط صوت می‌خورد. در چنین مواقعی که دوستانش را به خانه می‌آورد، برای این که سر مرا گرم کند، سبزی میخرید و با خود به خانه می‌آورد تا من پاک کنم ولی در اصل برای سرگرم کردنم بود. بعدها کم کم چیزهایی فهمیدم. یک روز به او گفتم:《آقا، این کارهایی که در خانه انجام می‌دهید خطر دارد، یک موقع چیزی منفجر می‌شود و کار دستمان می‌دهد. او چشم غره ی تندی رفت و گفت:《چیزی نیست، شما به این کارها کار نداشته باش.》 _نوشته‌شده‌در‌گروه‌فرهنگی‌شهید‌ابراهیم‌هادی‌_