eitaa logo
『رُمـان‌نـꨄ︎کده✨آذر دالوند』
1.6هزار دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
2 فایل
✨فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ✨ 📚کانال رسمی رمانهای آذر دالوند ⁦🇮🇷⁩تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🚫هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده و آدرس چنل پیگرد الهی و قانونی دارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍 🤍✨ 🤍 ༻﷽༺ ✨ღوقـتـے روسَریــے ام در آتـَـش سوخـت‌ღ✨ ◦•◉✿🤍 🤍✿◉•◦ هنوز هم نفهمیدم چی توی ذهن پوسید ی فاطمه میگذره که با این همه بدبختی اینقدر احساس خوشبختی داره و هیچ وقت لبخند از روی لباش پاک نمیشه سلام زیر لبی گفتم و سمت اتاق رفتم کتابها رو کناری انداختم بغ کرده روی تختم نشستم و زانو هام رو توی بغلم جمع کردم تقه ای به در خورد و مامان وارد اتاق شد: -نازی جان نمیای ناهار؟ با بغض سری بالا انداختم کنارم نشست و پرسید: -اتفاقی افتاده ؟گرفته ای... آروم لب زدم: -همون بدبختی های همیشگی... -چرا همیشه اینقدر نا امیدی دخترم مگه چه اتفاقی افتاده؟ -دیگه چی باید بشه مامان که شما هم احساس بدبختی داشته باشید، دیگه خسته شدم بخدا ،نکنه خیال دارید از اینکه آیندم داره نابود میشه پاشم با خوشحالی برقصم و پشبندش هم مثل شما لبخندی بزنم و بگم خدایا شکرت از اینکه تن سالم بهم دادی دیگه مهم نیست که باید آرزوهام رو چال کنم و تهش بشم زن یه آدم آس پاس که نتونه یه کلاس کنکور دخترش رو ثبت نام کنه 🤍✨✨✨✨🤍 ✨@Sarai110✨ 🤍 ✨✨✨✨🤍 https://eitaa.com/Sarai110/34015 🤍 🤍✨ 🤍✨🤍 🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍