📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
در اطراف بصره مردي فوت شد ، چون بسيار آلوده بود كسي براي تشييع جنازه او حاضر نگشت . زنش چند نفر را پول داد تا آمدند جنازه را بردند به قبرستان تا بدون نماز دفن كنند .
در آن جا زاهدي مشهور كه به صدق و صفا مشهور بود ، آمد بر جنازه او نماز خواند و بعد جنازه را دفن كردند .
اين خبر به مردم شهر رسيد ، مردم دسته دسته نزد زاهد آمدند و از نماز بر جنازه گناهكار سؤ ال كردند !
زاهد گفت : من در خواب ديدم كه به من گفتند : برو فلان محل جنازه اي مي آيد كه فقط يك زن همراه اوست بر او نماز بخوان .
از زن او پرسيدم شوهرت چه عملي داشت كه خداوند به تو ترحم كرد ؟ گفت : شرب خمر مي نمود اين بدي او بود . فرمود : كار خويش چه بود ؟ زن گفت : هر وقت از مستي بهوش مي آمد گريه مي كرد و مي گفت : خدايا كدام گوشه جهنم مرا جاي خواهي داد؛ و صبح كه مي شد لباس خود را عوض مي كرد و غسل مي كرد و وضو مي گرفت و نماز مي خواند .
ديگر عمل خوبش ، هيچگاه خانه او خالي از دو يا سه يتيم نبود ، آنقدر كه به يتيمان مهرباني و شفقت مي كرد ، به اطفال خود نمي كرد .
@nokateakhlage
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
خواجهاى "غلامش" را ميوهاى داد.
غلام ميوه را گرفت و با "رغبت" تمام میخورد.
خواجه، خوردن غلام را میديد و پيش خود گفت: كاشكى "نيمهاى" از آن ميوه را خود میخوردم.
بدين رغبت و خوشى كه غلام، ميوه را میخورد، بايد كه "شيرين و مرغوب" باشد.
پس به غلام گفت: "یک نيمه" از آن به من ده كه بس خوش میخورى.
غلام نيمهاى از آن ميوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن ميوه خورد، آن را بسيار "تلخ يافت."
روى در هم كشيد و غلام را "عتاب" كرد كه چنين ميوهاى را بدين تلخى، چون خوش میخورى.
غلام گفت: اى خواجه! بس "ميوه شيرين" كه از دست تو گرفتهام و خوردهام.
اكنون كه ميوهاى تلخ از دست تو به من رسيده است، چگونه "روى در هم كشم" و باز پس دهم كه شرط "جوانمردى و بندگى" اين نيست.
"صبر" بر اين تلخى اندک، سپاس شيرينیهاى بسيارى است كه از تو ديدهام و خواهم ديد.
"همیشه از خوبی آدمها برای خودت دیوار بساز"
هر وقت در حق تو بدی کردند
فقط یک اجر از دیوار بردار
بی انصافیست اگر دیوار را خراب کنی
❤️کانالِ نکات ناب اخلاقی ❤️
لینک عضویت
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌹🌹🌹