#پندانه
✍ پسری، با اخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری میرود پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم! پسری پولدار اما بدکردار، به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند، و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را هدایت میکند!
دختر گفت: پدرجان مگر خدایی که هدایت میکند با خدایی که روزی میدهد فرق دارد ؟!
🖤کانالِ نکات ناب اخلاقی 🖤
لینک عضویت
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
✨﷽✨
#پندانه
✍"صاحبدلی" روزی به "پسرش" گفت:
برویم زیر "درخت صنوبری" بنشینیم.
پسر در کنار پدر "راهی" شد.
پدر دست در "جیب" کرد و مقداری "سکه طلا" از جیب خود بیرون آورد و بر زمین نهاد.
گفت: پسرم می خواهی "نصیحتی" به تو دهم که عمری تو را کار آید یا این سکه ها را بدهم که "رفع مشکلی اساسی" از زندگی خود بکنی؟
پسر فکری کرد و گفت:
پدرم بر من "پند را بیاموز،" سکه ها را نمی خواهم، سکه برای رفع "یک مشکل" است ولی پند برای رفع مشکلاتی برای "تمام عمر."
پدرش گفت: سکه ها را بردار...
پسر پرسید: "پندی ندادی؟!"
پدر گفت:
وقتی تو "طالب پندی" و سکه را گذاشتی و پند را بر داشتی، یعنی می دانی سکه ها را کجا هزینه کنی.!
و این؛
"بزرگترین پند من برای تو بود."
پسرم بدان "خدا" نیز چنین است...
اگر "مال دنیا" را رها کنی و دنبال "پند و حکمت" باشی، دنیا خودش به تو "رو می کند."
ولی اگر "دنیا را بگیری" یقین کن،
"علم و حکمت" از تو "گریزان" خواهد شد.
🖤کانالِ نکات ناب اخلاقی 🖤
لینک عضویت
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
#پندانه
✍اسب سواری، مرد چُلاقی را سر راه خود دید که از او کمک می خواست. مرد سوار دلش به حال او سوخت، از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند. مرد چُلاق وقتی بر اسب سوار شد، دهنه ی اسب را کشید و گفت: اسب را بردم، و با اسب گریخت! اما پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد: تو تنها اسب را نبردی، جوانمردی را هم بردی!
اسب مال تو؛ اما گوش کن ببین چه می گویم!مرد چُلاق اسب را نگه داشت.مرد سوار گفت : هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی؛ زیرا می ترسم که دیگر «هیچ سواری» به پیادهای رحم نکند!
🖤کانالِ نکات ناب اخلاقی 🖤
لینک عضویت
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
🌺 شش #آییـن_زندگی:
1️⃣ قبـلِ دعا ایمان داشته باش
2️⃣ قبـلِ صحبت کردن گوش کن
3️⃣ قبـلِ خرج کردن بهدست بیار
4️⃣ قبـلِ نوشتن فکر کن
5️⃣ قبـلِ از تسلیم شدن تلاش کن
6️⃣ قبـلِ مُردن زندگی کن
#پندانه
❤️کانالِ نکات ناب اخلاقی ❤️
لینک عضویت
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌹🌹
#پندانه
✍«گول ظاهر و ادعاهای افراد را نخوریم» زاهدی کیسه ای گندم نزد آسیابان برد. آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند.
زاهد گفت: «اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ بشود».آسیابان گفت: «تو که چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود.»
❤️کانالِ نکات ناب اخلاقی ❤️
لینک عضویت
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌹🌹
✨﷽✨
#پندانه
🌼«عروس و مادر شوهر»
✍دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با او جَر و بحث میکرد. عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سَمّی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بُکُشَد!
داروساز گفت اگر سَم خطرناکی به او بدهد و مادرشوهرش بمیرد، همه به او شک خواهند کرد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به او شَک نبرد. دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفتهها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادرشوهر هم بهتر و بهتر شد، تا آن جا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سَم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.
❤️کانالِ نکات ناب اخلاقی ❤️
لینک عضویت
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌹🌹
✨﷽✨
#پندانه
🔴 «عاقبت وعدههای توخالی»
✍پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مىداد.از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت: من الان داخل قصر مىروم و مىگویم یکى از لباسهاى گرم مرا برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعدهاش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند؛ در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود: اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مىکردم
اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد . . .
❤️کانالِ نکات ناب اخلاقی ❤️
لینک عضویت
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌹🌹
🔰 شش پند مولانا
⭐️شب باش در پوشیدن خطای دیگری
⭐️زمین باش در فروتنی
⭐️خورشید باش در مهربانی
⭐️کوه باش در هنگام خشم
⭐️رود باش در سخاوت به دیگران
⭐️یا آنطورکه هستی بنما، یا آنطورکه مینمایی باش
#پندانه
❤️کانالِ نکات ناب اخلاقی ❤️
لینک عضویت
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌹🌹
کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید
با تشکر 🙏🙏🙏🙏
#پندانه
🔴 «منتظر ۶۳ سالگی نمانید»
در سال ۱۹۷۷ یک مرد ۶۳ ساله، یک ماشین بیوک را از روی زمین بلند كرد تا دست نوهاش را از زیر آن بیرون آورد! قبل از آن هیچ چیزی سنگین تر از كیسه ۲۰ كیلویی بلند نكرده بود...! او بعدها كمی دچار افسردگی شد ...
میدانید چِـرا؟!
چون در ۶۳ سالگی فهمیده بود چقدر توانایی داشته كه باورش نداشته و عمرش را با حداقلها گذرانده بود...! منتظر ۶۳ سالگی نشوید؛ از همین الان خودت را باور کن...!
❤️کانالِ نکات ناب اخلاقی ❤️
لینک عضویت
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌹🌹
#پندانه
✍بزرگی را گفتند: راز همیشه شاد بودنت چیست؟ گفت:دل بر آنچه نمیماند نمیبندم؛ فردا یک راز است، نگرانش نیستم؛ دیروز یک خاطره بود، حسرتش را نمیخورم؛ و امروز یک هدیه است، قدرش را میدانم؛ از فشار زندگی نمیترسم چون میدانم که فشار، توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکند... میدانم خدای دیروز و امروز، خدای فردا هم هست... ما اولین بار است که بندگی میکنیم، ولی او قرنهاست که خدایی میکند... پس به او اعتماد دارم... برای داشتن اینچنین خدایی همیشه شادم...
❤️کانالِ نکات ناب اخلاقی ❤️
لینک عضویت
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌹🌹
🍃 وقتی که راه نمی روی زمین هم نمی خوری.
🍂 این "زمین نخوردن" محصول سکون است نه مهارت...
🍃 وقتی #تصمیم نمی گیری وکاری نمی کنی ، مسلما اشتباه هم نمیکنی ؛
🍂 این "اشتباه نکردن" محصول انفعال است نه انتخاب...
🍃 خوب بودن به این معنی نیست که درهای تجربه را برخود ببندی و فقط پرهیز کنی ؛
🍂 #خوب_بودن در انتخابهای صحیح ماست که معنا پیدا کرده و شکل می گیرد...
🍃 #اشتباه کنید اما آن را مجددا تکرار نکنید...
🍂 املای ننوشته غلط هم ندارد...
#پندانه
❤️کانالِ نکات ناب اخلاقی ❤️
لینک عضویت
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌹🌹
✨﷽✨
#پندانه
🔴هرچه کنی به خود کنی
✍زمانی که نجار پیری بازنشستگی خود را اعلام کرد، صاحبکارش ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند! اما نجار تصمیمش را گرفته بود.
سرانجام صاحبکار در حالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد، از او خواست تا بهعنوان آخرین کار، ساخت خانهای را به عهده بگیرد. نجار نیز چون دلش چندان به این کار راضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و با بیدقتی به ساختن خانه مشغول شد و کار را تمام کرد.
زمان تحویل کلید، صاحبکار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیهایست از طرف من به تو، به خاطر سالهای همکاری! نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد، در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بهکار میبرد و تمام دقت خود را میکرد.این داستان زندگی ماست...
گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هر روز میسازیم نداریم و در اثر یک اتفاق میفهمیم که مجبوریم در همین ساختهها زندگی کنیم، اما فرصتها از دست میروند و گاهی شاید، بازسازی آنچه ساختهایم ممکن نباشد. شما نجار زندگی خود هستید و روزها چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشوند...