eitaa logo
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
2.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
8 فایل
-بِنام نامی اللّٰھ- ٺاسیس⇦¹⁴⁰⁰.².⁴ •• -خدِایــا!ماࢪا‌ ازکسانۍقراࢪدھ کہ‌ شیوھ ھشان آࢪام‌ گࢪفٺن‌ بہ‌ دࢪگاھ‌ٺوستـــ...! •• -پشٺ‌جبھہ‌‌‌: @Sardaranbieddao #اوَلیـــن‌ڪانـٰـال‌رسـ‌مـی‌سࢪداࢪاݩ‌بـےادعا🎬 بمونی توے‌ اکیپمون قشنگترھ!
مشاهده در ایتا
دانلود
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
قسمت هفتاد و یکم🌱 «تنها میان داعش» » فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گ
قسمت هفتادو دوم🌱 «تنها میان داعش» او میگفت و من تازه می فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید. از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر شهید شده بود، دلش حتی در بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود! با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را سیر کند. به سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی رزمنده ای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :»حاجی خونه اس؟« گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بی پرده پرسیدم :»چی شده؟« از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
بچه هایی که با چشم گریان دلتنگ پدری هستن که خودش رو فدای قانون و امنیت کشورش کرد،همان قانونی که دست
برای صحنه‌های خود ساخته گوهر عشقی زمین و زمان جر دادن! برای مظلومیت پلیس شهید روزه سکوت گرفتن. پوریا فاضل
سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد میرسد به ، آنجا که لابلای کمیل از دیدگان محو شد سیمرغ بلورین بهترین قصه و داستان میرسد به ، آنجا که سرنوشت خویش را به سمت بهشت عاشقانه نوشت سیمرغ بلورین بهترین مقاومت میرسد به آنجا که درون مرصاد تنگه را بست و مردانه ایستاد ‏سیمرغ بهترین نوازنده می‌رسد به ‎، آنجا که با یک دست، زیباترین سمفونی غیرت را نواخت «عجب جشنواره ای بود جشنواره جنگ» ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
بچه هایی که با چشم گریان دلتنگ پدری هستن که خودش رو فدای قانون و امنیت کشورش کرد،همان قانونی که دست
باتلاش بچه‌های سازمان اطلاعات انتظامی، قاتل شهید علی‌اکبر رنجبر رو توی روستای برمشور شیراز شناسایی و دستگیر کردن؛ آماده باشید که کفتارهای برانداز براش روضه بخونن و از مظلومیتش بگن!
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
باتلاش بچه‌های سازمان اطلاعات انتظامی، قاتل شهید علی‌اکبر رنجبر رو توی روستای برمشور شیراز شناسایی و
قاتل اصلی شهید اصلاح طلبانی هستند که با انجام اقدامات پوپولیستی و تشویق به هنجارشکنی باعث کاهش اقتدار پلیس شده‌اند. بطور کلی جریان اصلاحات با حمله به نهادهای نظامی و انتظامی باعث کاهش اقتدار میدان در عرصه ‌های داخلی و خارجی بوده است. خیانت از این بالاتر؟
- اگر‌ذرھ‌ای‌عدم‌خلوص‌درماباشد سقوط‌می‌کنیم :) [ شھید،دیالمھ ] •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
یکـبار فاطمہ را گذاشـت روۍ اوپن ‌آشپزخانـه و بہ او گفت : بپر بغـل بابا و فاطمہ بـه آغـوش‌ او پرید 🌱 بـه مـن نگاه کـرد و گفت : ببین فاطمہ چطور بـه من اعتماد داشت ؛ اون پرید و میدونست من اون رو میگـیرم ، اگـه ما همینطور بـه خدا اعتماد داشتیـم همہ مشڪلاتمان حل بود . تـوکـل واقعی یعنـے همین کـه بدانیم در هـر شـرایطے خدا مواظـب مـٰا هست❤️' (به روایت‌همسر‌شھید‌) •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
‏ازش پرسیـدم کہ شمـا رزمنـده‌ۍ اسـلامیـد؟! گفـت: نہ عزیزم! مـا شرمنـده‌ۍ اسـلام هستیـم از اون روز فکـر مۍکردم کہ شرمنـده اسـلام، یک رده بالاتر از رزمنـده اسـلام اسـت... تا این‌که شهید شد:) |شهیدیدالله‌کلهر •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
«يُؤْتِكُـمْ خَيْـرًا مِمَّـا أُخِـذَ مِنْكُـمْ» ‏در مقـابل آنچـہ از شمـا گرفتـہ شـده بهتـر از آن را عطـا مۍکنـد. •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
•| |• میدونۍچرا اینقدرحس‌مۍڪنیم‌تنهاییم...!؟ دل‌ِآدمی ، بزرگتــر از این زندگۍ‌است و این رازِ تنهایی اوستـ اگر تمامی عشق‌هـا را بھ ما بسپارند ، بازهم سرزمین دل‌مـــا، سرزمین‌گسترده‌ۍوجود‌ما‌خالےمۍماند. •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
•| #پاےدرس‌دل |• میدونۍچرا اینقدرحس‌مۍڪنیم‌تنهاییم...!؟ دل‌ِآدمی ، بزرگتــر از این زندگۍ‌است و ای
"خدا‌چرا‌من‌اینقدر‌تنهام‌آخه :( " هم درمورد علت‌ این "حس‌تنهایی" ڪه همیشه در وجودمون هست میگن: انسان موجودی تنهاست. کسی نمی‌تواند از تنهایی و غربت ذاتیش رهایی پیدا ڪند. خانواده و رفقا تاحدۍ می‌توانند این تنهایی و غربت را برطرف کنند ولی غربت انسان هیچ‌گاه به طور کامل زائل نمی‌شود. خدا انسان را طوری آفریده ڪه تنهاییش برطرف شود. از غربت و تنهایی گله نکنیم و آن را تقصیر این و آن نیندازیم.