🌿 چیدمان صندلیهای کلاس به شکل مربع بود. وقتی فضای گفتوگو بین دانشآموزان کلاس گُر گرفت، از صندلیاش بلند شد و بر صندلی که به من نزدیکتر بود، نشست.
🌿 بیقرار بود. احساس میکرد دیدگاه مخالفش در حال غلبه است. یکبار رشته کلام دوستش را پاره کرد و گفت: «چرا باید دین برای من تعیین و تکلیف کنه. ما عقل داریم. بابا ما هم میفهمیم.» بعد رو کرد به من و ادامه داد: چرا همش میگید فلان حدیث میگه، فلان آیه میگه... .
🌿چند باری پرسشهایش زبانه کشید، ولی نتوانست پاسخی را بسوزاند. زمان کلاس رو به پایان بود. نفس عمیقی در سینهاش جمع کرد و با فوتی آن را خارج کرد. با حالتی کلافهگونه گفت: «چقدر هوا گرمه.»
🍀 با نگاهی محبتآمیز و لبخندی شیرین، نسیمی خوش به سویش فرستادم. نگاهم کرد و خنکی چشمانم، گرمای شکستش را کمی کم کرد. در این لحظه به او گفتم:
«آقای وحیدی! من به شما ارادت دارم. شما آدم دوستداشتنی هستی.» دوباره لبخندی از مهر نثارش کردم. مشخص بود که درد دارد؛ علائمش خیلی پیچیده نبود. با نگفتن حرفهایش تب کرده بود. با خراشیدن به گلوگاه تفکرات دینی، سرفه میکرد. بستن ساعت دیجیتالی با صفحه درشت و پهن به دور مچهای باریکش، لباس گشاد و تیره به تن نحیف و سبزهاش و تارهای مو باکمی موج گوشه صورتش، نشان از طبع بلند او داشت. هرچند ایدهآلهایی برای خودش دوخته بود، ولی گمان میکرد با قوارهاش تناسب ندارد. محبوبیت برای او اصل بود. برای دیده شدن ظاهرش غم نداشت، ولی برای دیده نشدن افکارش درد داشت. البته باید برای دوستی مراقب میبودم؛ غلبه صفرایش او را زود به خروش میآورد.
🌿 وقت کلاس تمام شد. جلو آمد. با چهره گشادهاش، لبخند شیرین من را پس داد. او نمیخواست ارادتی که از من به دست آورده بود را از دست بدهد. گفت:
استاد، من حرفم اینه که چرا عقل رو کنار میگذاریم. چرا گفته یک اندیشمند مثلاً اسرائیلی رو گوش نمیکنیم. شاید او هم درست بگه.
گفتم: «پیامبر... »، یکباره وسط حرفم گفت:
دوباره شروع کردید از حدیث و پیامبر میگه و... ؛
گفتم: پیامبر رو بهعنوان یه اندیشمند قبول داری؟ اندیشمندی که طبق گفته مراجع آماری جهان، محبوبترین شخص در طول تاریخ جهان بوده؟
گفت: خُب، بله.
گفتم: او میگوید به عدد نفسهای خلایق در هستی راه بهسوی خدا وجود داره و این یعنی تو هم راهی هستی بهسوی خدا.
🌿 چشمانش برق زد. احساس هویت و ارزشمندی کرد. خیال او را راحت کردم؛ مخاطب او طلبهای نبود که بخواهد او را به خاطر افکارش تخریب و به خاطر تندی شبهاتش مغلوب کند. تمام میدان جنگی را که در مواجهه با من تصور کرده بود، تبدیل به وطنش کردم. من طرفدار او شدم؛ چون روحیه ایدهآلگرایی و حس عزتنفس او را تائید کردم.
🌿 با خندهای از ذوق گفت:
احسنت، منم همینو میگم. میگم ما آدما ربات نیستیم که هرچی بگن باید انجام بدیم.
- پس قبول داری، مقصد خدا است؟
- بله، قطعاً. من خدا رو قبول دارم.
- سؤال اصلی اینه، چگونه؟ این راه، چطور ممکنه به خدا منتهی بشه؟ او بعداز مکث کوتاهی گفت:
خُب همین عقلی که خودش داده.
- این عقل آدرس مقصد رو هم بلده؟
یکباره هنگ کرد. مردمک سیاهش پایین آمد و با حرکت چپ و راست، دنبال پاسخی میگشت. بعد از مکثی سرش را بالا آورد و با چشمانی از خواهش گفت: «حاجآقا!»
🍀 لبخندی پرمهر نثارش کردم و رویم را از صورتش چرخاندم تا بدهکارش کنم. بلند شدم به سمت بیرون کلاس حرکت کردم. دنبالم آمد. فهمیدم قلابم به قلبش گیر کرده است. بین راه پرسش و پاسخی داشتیم تا رسیدیم کنار در خروجی مدرسه.
🌿 به چشمانش نگاه کردم. نخواستم حس بدهکاری در او کهنه شود. این بار لبخندش را با صورت باز و چشمان افتاده و دستان کشیده به سویم، بسیج کرد. با حسی از صمیمیت گفت:
حاجآقا، من خدا رو دوست دارم، ولی سؤال زیاد دارم. قول میدید بهم وقت بدید و با هم صحبت کنیم؟
دستش را فشردم و با چهرهای مصمم گفتم: بله، حتماً. من از گفتوگوی با شما لذت میبرم.
با خندهای نمکین گفت: «قول دادیدا.» گفتم: «قول دادم.»
ادامه دارد... .
#تربیت_دینی
#مدرسه
#معلم
#ارتباطگیری
✍️علی فراهانی
🔹 ما آدمیان باطناً مخلوقاتی دورنگریم و عالم را زمانی به روشنترین وجه میبینیم که از آن فاصله بگیریم.
🌴 گاهی جزئیات باعث اختلال است. باید از آنچه خواهان سنجش آنیم، قدری دوری جوییم.
🌿جوانی که غرق در رفاه پدر است، از دلسوزی پدر گله دارد، آدمی که تن سالم دارد، از ارتفاعات زندگی، بیمحابا میپرد، مسلمانی که زیر بارش باران اسلام آبتنی میکند، از حیاتبخشی اسلام فرار میکند و جامعهای که بهترین امنیت را دارد، از ناامنی مینالد؛
🔮ساده است: درختها، مانع دیدن جنگلاند
و صداقت نمایش موجودات رنگارنگ به وسیله آب زلال، باعث فراموشی همان آب می شود؛ هرچند خالص و دلسوز بوده است.
✍علی فراهانی
#دوراندیشی
#فاصله_مفید
#تربیت_خانواده
https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11
انار فروشی در این بازار پرهیاهوی قیمتها، دو دسته انار می فروخت، یک دسته را پانزده هزار تومان و یک دسته را ده هزار تومان. خیلی شبیه هم بودند. از نمونههای بازشدهاش هم که خوردم، همچنان شبیه هم بودند. دلیلش را پرسیدم، ولی فرشنده چیزی نگفت.
از آن انار ده هزارتومانی، پانزدهتایی خریدم. وقتی در خانه، ده تا از آن ها را پاره کردم، هشت عدد از انارها کیفیت مطلوب داشت، ولی دوتا از آنها، از داخل خراب بود؛ طوریکه اصلا از ظاهر بیرونشان نشان نمی دادند.
راز ارزانتر بودن آن دسته انارها، وجود انارهایی بود که از داخل خراب بودند ولی از ظاهر نمیشد، تشخیص داد.
🍭چه جمع های بسیار خوبی که ارزش و قیمت شان بهخاطر چند فاسد بهظاهر سالم در بینشان، بیارزش میشوند.
✍️علی فراهانی
#دانشگاه_شریف
#نفاق
#یادداشت_تدبری
https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11
🔹اگه ۱۰۰ تا مورچه قرمز را با ۱۰۰ تا مورچه سیاه بندازی توی یک شیشه،
هیچ کاری بهم ندارند تا وقتی که شیشه را تکون بدی۰
اون موقع شروع می کنن به کشتن همدیگه!
قرمزها فکر میکنن سیاه ها دشمنن
و سیاه ها هم فکر می کنن قرمز ها دشمنن؛
اما دشمن واقعی تویی که شیشه را تکون دادی!
توی دنیای ماها این اتفاق میفته
دوستی ها، رابطه ها و حتی زندگیهای زیادی فقط به خاطر حرف های اطرافیان خراب میشه
پس قبل از اینکه به جون هم بیفتیم
باید از هم بپرسیم چه کسی داره این شیشه را تکون میده؟!
#خانواده
#جامعه
#دشمن
#بصیرت
https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11
حرم بوی خون دارد
صحن رنگی از جنون دارد
صدای شیون و ناله از هر سو
نشان از دل پر آشوب دارد
غباری که در آسمان محو است
هم نوای مادران شهر است
بتاب مهتاب بر تن تب دار که
در آغوش خون خود به خواب رفته است
"زهرا کهن"
#ایران_تسلیت💔
https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11
🔴 #روبیکا با رشد انفجاری از اینستاگرام پیشی گرفت / #ایتا پا به پا با واتساپ
🔘 گزارش تحلیلی فمپ از اعداد و ارقام Google Trends پس از حدود یک ماه اعمال فیلترینگ در کشور
✍ از این به بعد اگر سپر ایمنی گوگل پلی، روبیکای شما را به عنوان بدافزار شناسایی کرد و پیشنهاد حذف آن را داد، تعجب نکنید.
@Fanus_AliFarahani
دزدی مقادیر زیادی پول دزدید، دزد دیگری هم به کاهدان زد و مقداری کاه دزدید
هر دو را گرفتند و نزد قاضی بردند . قاضی دزد پول را آزاد کرد و دزد کاه را به دو سال حبس با اَعمال شاقه محكوم كرد .
كاه دزد به وكیلش گفت : چرا قاضی دزد پول را آزاد كرد و من كه فقط مقداری كاه دزدیدم به دو سال حبس با اَعمال شاقه محكوم شدم ؟!
وكیل گفت : آخه قاضی ؛ كاه نمی خورد!
✍عبید زاكانی
پ.ن: تعجبی نیست که رگ گردن برخی #سلبریتیها برای #مهسا_امینی به قدر شلنگ باد بکند ولی برای #آرتین یتیمشده داخل رگشان، جلبک بروید... .
#یکبام_و_دوهوا
#سلبریتی_بیخاصیت
@Fanus_AliFarahani
#آرتین عزیز
🌱کمی دیرتر هوشیار شو!
که غم ما هنوز از بیهوشیاری تو تمام نشده.
که هنوز عدهای بیهوش نمیدانند قاتل کسان تو که بوده است!
#برای_آرتین
@Fanus_AliFarahani
🔸روزگاری مردی بود خوش بیان و باهوش و لایق. او از هر دری زد که زندگیِ خود را اداره کند نتوانست؛ نه از راه حلال و نه از راه حرام. به الهام شیطان، تصمیم گرفت ادعای نبوت کند. گفت من پیغمبرم. چون خیلی قوی بود و نه صبور و خیلی باهوش بود ونه آزاد از دنیا، کم کم عده ای را به دین خود جذب کرد.
🔸بیست سال گفت من پیغمبرم. در طول این مدت پیرمرد و پیرزن و میانسال و جوان همه به او ایمان آوردند و عده ای هم به آیین او مردند. او دیگر پیر شده بود.
🔸دید دیگر اواخر عمرش است و گناه بزرگی کرده است. مردم را جمع کرد. گفت: عزیزان، برادران، خواهران، فرزندانم، باور کنید که من پیغمبر نبودم. دروغ گفتم. بروید دنبال زندگیتان.
آنها شروع کردند به گریه کردن. میگفتند ما چهگناهی کردیم که شما دارید امتتان را طرد می کنید؟ هرچه بفرمایید ما عمل می کنیم.
🔸مرد دید اینها خیلی بی شعورند و سخت معتقد شدهاند. درد وجدانش با درد نفهمی جماعت، مضاعف شد. نصف شب فرار کرد و از آن شهر رفت. در آنجا آنقدر در گلاویزی با وجدان و افکارش ناراحت بود که مدام شب ها به بیابان میرفت و تا صبح در پیشگاه خدا جزع میکرد.
✨✨خداوند به پیغمبر آن زمان خبر داد که برو به این فرد بگو اگر هرچه قدر جزع کنی و دست به پیشگاه خدا دراز کنی که نفست ببُرد و دستت قطع شود، من توبه تو را نمی پذیرم؛ مگر آنکه تمام افرادی را که گمراه کردهای و الان زندهاند، از عقیده باطلشان برگردانی و تمام آنهایی که بر آیین باطل تو مردهاند، زنده کنی و از عقیده شان برگردانی... .
پ.ن: و تاریخ تکرار میشود؛ قطب و قبلهشان اعتراف می کند که جنایت کار #داعش بوده است و #مسخشدهگان اصرار دارند که بگویند کار حکومت بوده است... .
#شاه_چراغ
#نخبه_خائن
@Fanus_AliFarahani
تو خیال میکنی که با هَشتک، میشود هُشتَک زد؟
یا خیال میکنی که با لگد بهصورت مظلوم، لگنهای خالی خانخولهها پر میشود؟
تو چه میدانی که همصدایی با جیرجیر جیرجیرکهای لندنی، آنهم از جیب جیران سعودی که نه سایه دارند و نه سودی ، سایبان وطنت را خراب میکند؟!
میکوبی و میخراشی و آتش میزنی و میخندی؟!
وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ؛ نهفقط خدا لعنت کند سوارانی که بر پیکر حق تاختند
که خدا لعنت کند آن امتی را که بر مرکبها زین گذاشتند
و لعنت کند آنها که نعل برّان بر سمها کوبیدند
و هم آنها که مرزهای بیمروتی را گذراندند و سلاح به دست باطل رساندند
و هم آنها که هلهله کردند
و هم آنها که سیاهیلشکر دشمن شدند
و هم آنها که فقط با یک اشاره👍 تائید کردند
و هم آنها که ظلم را دیدند و سکوت کردند
و بدا به حال آن کس که نفهمید چیست معنای فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ .
✍️علی فراهانی
#ایذه
#اغتشاشگر
#برانداز
#منافق
@Fanus_AliFarahani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی میخوایی به کسی که افتاده تو چاه، کمک کنی تا معنای صحیح آزادی رو بفهمه... .😊
باز کار خودش رو میکنه😏
@Fanus_AliFarahani
هدایت شده از مرتضی رجائی
الآن چند قرنه که #سیاست_استعماری_انگلیس در برابر امت اسلام و مخصوصاً #ملت_ایران همینه: درگیر کردن ما با خودمون در درون، برای تضعیف قوای ما در جبهه رویارویی با خودشون.
این تصویر و اتفاقی که تو این قاب افتاد، میتونه یک نماد استعاری از همین سیاست استعماری باشه؛
مراقب باشیم بعد از پایان بازی با انگلیس تو دام این #تله_انگلیسی نیفتیم و در درون با هم درگیر نشیم.
این تیم همچنان نماینده کشور عزیز ما و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایرانه.
نشانی در ایتا و بله:
🆔 @rajaaei_ir