eitaa logo
سیده اعظم حسینی
556 دنبال‌کننده
1 عکس
15 ویدیو
0 فایل
اشعار و آثار خانم دکتر سیده اعظم حسینی.. شماره ی ایتا جهت تبادل نظر و ارائه ی پیشنهادات و انتقادات 09179148588
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 تقدیم به ساحت مقدس زهرای مرضیه سلام الله علیها .............. سه چار کودک و تابوت مادر و یک مرد چه سخت بود بگوید یواش گریه کنند! نخواست شهر بفهمد،نخواست مردم...نه که حیفِ فاطمه، اینان براش گریه کنند! که حیف فاطمه اینان براش گریه کنند! که گریه بر غم "زهرا" شعور می خواهد! نه اشک منفعلانه...نه اشک حسرت بار! "بتول" گریه کنانی غیور می خواهد! خوشا به غیرت آنی که بر نمی تابد "علی" نشسته و غیری به جای او باشد محبّ "فاطمه" در شأن خود نمی داند کسی به غیر "علی" مقتدای او باشد! ......................................................... سلام بر فاطمه ،یکتای آفرینش با استناد به حدیث شریف کساء .......................................................... زنی زیر عبا با آسمان سرّ و سری دارد خدا غیر از "محمد" در عبا پیغمبری دارد در این منظومه، این خورشید، نور دیگری دارد کنار دست ساقی جلوه ی کوثرتری دارد بگو این جمع، جز با "فاطمه" کامل نخواهد شد نباشد آیه ی تطهیر هم نازل نخواهد شد... که "زهرا" در عبا پوشانده قرآن کریمی را ز "با" تا "میم"ِ بسم الله الرحمن الرحیمی را تماشا کرده قدری پرتو نور "قدیم"ی را و جرعه جرعه نوشیده ست صهبای شمیمی را "اشُمُّ عندکٍ" یعنی که این بوی رسولانه بهشتی تر شود دور و برٍ زهرای ریحانه نگاهش آسمان را با زمین دمسازتر کرده کلام او کلام الله را اعجازتر کرده مفاتیحش یداللهِ "علی" را بازتر کرده که قرآن است و هر تفسیر او را رازتر کرده سلامی داده اند این چار تن بر جلوه ی ذاتش رسانده جمع را زیر عبا رمزِ اشاراتش شب قدری که با سرّ نظر، راهِ قدَر بسته "سلامٌ فیه" را با چادرش دور کمر بسته ملَک بر ریشه های جانمازش بال و پر بسته "و مَن تحتَ الکساء"؟ یعنی که او رازی ست سربسته نمی فهمد کسی این راز را غیر از خدای او به حکم آیه ی "لا یعلم الاسرارَ الا هو"... نشسته گردی از دستاس روی آستین هایش زنی جامانده دورِ عرش، ردٌ روشن پایش که سیب سرخ معراج است آغاز معمایش ازل، آغازِ دیروزش، ابد پایان فردایش رسیده لحظه ی اذن دخولِ "فاطمه" آنَک خدا در اشتیاق واژه های "قَد اذِنتُ لَک"... "فَلَمّا اِکتَمَلنا"...فاش شد اسرار پنهانی زمین و آسمان با عشق در آیینه گردانی خدا آن سوی پرچینِ زمان گرم غزلخوانی مبادا خاطر این جمع را هرگز پریشانی! "فلما اکتملنا" عشق با تقدیر توأم شد تجلی کرد نور پنج تن، آن جلوه، عالم شد... خوشا هنگامه ی " هُم فاطِمَه" با هر چه اسرارش خدا در چرخه ی هر نام، هی کرده ست تکرارش "ابوها"..."بعلها"..شوری ست در تکرارِ هر بارَش کسی اذن هبوطی خواسته با شوق دیدارش شنیده بی حجابِ وحی، نجوای خداوندی که دارد "فاطمه" بی واسطه با عرش پیوندی... عبا را روی سر دارد ولی این بار در کوچه عبا می افتد از سر، بی خبر زن، بی خبر کوچه! و در هم می شود تصویر ماتِ "رهگذر"..کوچه... از این جا می شود داغ بلندی مختصر،کوچه.. عبا را می کشد روی زمین آهسته آهسته چرا مادر می آید این چنین آهسته آهسته... کسی رد می شود بی اذن از زیر عبا مبهم کسی مثل لگد، مثل غلافی آهنین، محکم عبا می افتد از سر بر زمین ناگاه، مادر هم... کنارش آیه ی تطهیر جاری می شود کم کم هنوز از خاطرات این عبا تنزیل می ریزد هنوز از تار و پودش بال جبراییل می ریزد میان التهاب کوچه ها آنچه نباید، شد زنی زیر عبا از خواب سنگین زمین رد شد زن ایمان بود، باور بود، اما شهر مرتد شد در ابهام شبی تاریک رفت و رازِ ممتد شد مدار عالمِ "امر" است خطّ سرخ امضایش زنی روی زمین جا مانده ردّ روشن پایش... .................... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
🏴 السلام علی فاطمه الزهرا این زن که به در بسته همه بال و پرش را دیده ست لهیب شرر دور و برش را؟ این یاس که بر روی خزان پنجه کشیده ست آیا نشنیده ست صدای تبرش را؟ این زن که چنین سینه سپر کرده در آشوب انگار ندیده ست شکاف سپرش را این سیب بهشتی که سپرده به سرِ میخ جای نفس و بوسه گرم پدرش را در خانه خاموش علی چیست که این زن اینگونه در آغوش گرفته ست درش را؟ این بانوی آب است کسی نیست به آبی خاموش نماید حرم شعله ورش را؟ این زن شب قدر است، کسی نیست بخواهد تغییر دهد سیر قضا و قدرش را؟ پیداست درآن ردّ قدمهای "محمد" این کوچه که بسته ست مسیر گذرش را سیلی ثمر نخل فدک بود و نشسته ست دستی که به بانو بچشاند ثمرش را مسدودترین کوچه و بن بست ترین دست ای کاش علی نشنود اصلا خبرش را می خواست بگیرد جلوی چشم پسر را اما نتوانست ببیند پسرش را بانو نتوانست سرِ پا....نتوانست دستش نتوانست بگیرد کمرش را آرام تکانید کمی چادر خاکی می خواست که پنهان بکند بیشترش را ردّی که روی صورت او بود ولی گفت با غربت چشمان علی مختصرش را از کوچه که برگشت، علی دید که در راه بسته ست دگر فاطمه بار سفرش را... ........... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
🏴 تقدیم به زهرای مرضیه سلام الله علیها گر چه یک شهر،تماشاگرِ ابتر هم داشت آنچنان سوخت،که گفتند:"مگر در هم داشت؟" دخترک گوشه به گوشه،همه جا گشت و گریست گفت:"این خانه ی ماتم زده،مادر هم داشت!." نفَسِ شرقی این باغچه،پیش از تاراج هر سحر،رایحه ی یاس معطر هم داشت! هر که هر جور دلش خواست،"علی"را فهمید یادشان رفت "علی"،معنی دیگر هم داشت! آه،این کوهِ تَرَک خورده ی افتاده به بند پشت هر دامنه ی حوصله،"حیدر"هم داشت! شیخ،آیات گزینش شده را خواند و گذشت اصلا انگار نه انگار، که"کوثر"هم داشت! از بلندای یقین لگدش پیدا بود نه فقط بغضِ "اُحُد"،کینه ی "خیبر"هم داشت نعل ها،شکل دگردیسی این نعلینند که به مادر زد و چشمی به برادر هم داشت... کوچه،گودال شد و...زخم شد و....یک "تن" ماند نعل ها همهمه کردند:"مگر سر هم داشت؟!" .............................................. کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
🏴دردِ دل حضرت زهرا سلام الله علیها با عموی شهیدشان حضرت حمزه سلام الله علیه... این چندمین شب است؟ نمی دانم حال و هوای خانه مساعد نیست در خانه جانماز "علی" پهن است خانه مگر مجاور مسجد نیست؟ این چندمین شب است؟ نمی دانم در خانه غیر صحبت غربت نیست حیدر چرا نماز فرادا خواند؟ حیدر مگر امام جماعت نیست؟ چندین دوشنبه رد شده از تقویم؟ از این سکوت مبهم بی تغییر امروز شنبه بود عمو حمزه! ای شنبه بی زیارت تو دلگیر.. گفتم خودم اگر بشود...امروز.. این شد که فضه را نفرستادم یک بار هم بلند شدم،اما حیدر اگر نبود می افتادم... این بار چندم است قسم می داد؟ جان علی بخواب! رعایت کن واجب که نیست فاطمه جان! اصلا در بسترت نشسته زیارت کن.. حتی نشسته هم نتوانستم این را کسی به جز تو نمی داند تسبیح تربت تو که سنگین نیست دستم توان نداشت بچرخاند.. دردم لگد که نیست عمو! اصلا انگار کن که خسته ام از دستاس دردم جماعتی ست نمک پرورد دردم جماعتی ست نمک،نشناس... ضلع شمال غربی این مسجد با مسجد ضرار برادر شد "شب" زیر سایه بان بلند شهر غلظت گرفت و چند برابر شد شهری اسیر هر چه که پیش آید شهری بدون "حمزه" و بی "جعفر" در سینه ی من آنچه فرو میرفت دندان "هند" بود نه میخ در کعبه "علی" ست کو دم شمشیرت تا هر چه بت که مانده بتاراند کو منطق بُرنده ی "جعفر" تا این آیه را به شهر بفهماند... من خواب دیدم از وسط کوچه تو آمدی و کوچه مسلمان شد گل میخ ها کنار کشیدند و هیزم شکوفه داد،گلستان شد دیدم که نخل های فدک دست هر شاهد غدیر رطب دادند برگشت دست "جعفر" و در کوچه دستان سیلی از نفس افتادند من خواب دیدم از وسط کوچه مشکی برای آب امان می برد گهواره ی تمامی نوزادان آرام در نسیم تکان می خورد.. از خواب می پرم و دوباره "در"‌ با یک صدای مبهم ناشفاف این بوی چوب نیست که می آید انگار خیمه سوخته این اطراف نگذاشت تنگه ی اُحُدی امروز فصل الخطاب کوچه ی ما باشی باور نمی کنم که به این منوال تنها تو "سیدالشهدا" باشی با یک سلام سمت تو می چرخم از گوشه های زخمی این بستر کار عمو و دختر دیگر کاش هرگز به درددل نکشد دیگر... .............................................................. کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
🏴 زبانحال مولا علی علیه السلام در فراق حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها جهانِ بی تو تمامش چه ارزشی دارد؟ پس از تو صبحش و شامش،چه ارزشی دارد؟ پس از "اقامه" ی خوابیده ات،نماز شهر رکوع و رکن و قیامش چه ارزشی دارد؟ که مسجدی که تو را با سکوت بیرون کرد اذانِ بر سر بامش چه ارزشی دارد؟ علیه کوثر قرآن حدیث بافت و رفت مشخص است کلامش چه ارزشی دارد پیام داد:" شریک مصیبتت هستیم" به غیر زخم،پیامش چه ارزشی دارد؟ تمام دلخوری ذوالفقار از این بود "که تیغ،بین نیامش چه ارزشی دارد؟" "کدامشان زده سیلی"..حسین می پرسد.. تو رفته ای و "کدامش"، چه ارزشی دارد؟ به دل نگیر سلام مرا جواب نداد... پس از تو شهر، سلامش چه ارزشی دارد؟ ........................................................... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
28.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علی صدیقه الطاهره بخشی از شعرخوانی سیده اعظم حسینی در هشتمین شب شعر فاطمی داراب .................... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی. @SayyedeAzamHoseini1
سلام و عرض ادب خدمت همراهان عزیز و بزرگوار،انشاالله عزاداری هاتون در ایام فاطمیه مورد قبول حضرت حق قرار گرفته باشد ، تعدادی از اعضای محترم کانال برای انتشار اشعار سوال فرموده بودند، به آگاهی همه ی اعضا می رسانم انتشار اشعار حتی بدون ذکر نام کانال هم مانع و اشکالی ندارد،نشر معارف اهل بیت عصمت و طهارت اجازه نمی خواهد. اجرتان با مادر سادات.
این اثر برگزیده ی کنگره ملی شعر فاطمی هجده سال نوری گردید. سلام بر بانوی صبر و ایثار، حضرت زینب که در این ایام دوباره غریب مانده است   " ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی" که هر چه از تو بگویند،باز برتر از آنی به نام نامی ات ای دختر بزرگ شب قدر! به نام نامی ات ای دختر شُکوه نهانی! گُلی به هیبت کوه و زنی به هیأت طوفان تو آن حقیقت محضی که ماورای بیانی! عزیز حضرت حیدر! عروس حضرت جعفر! برای لرزه به دشمن،چه خطی و چه نشانی! تو همزمان که نشستی به آرد کردن گندم ورای فهم زمینی،ورای درک زمانی! که کوله بار علی،عطر دستپخت تو را داشت برای کودک بی نان،هنوز دل نگرانی! چه سایه های بلندی که پشت کودکی تو برای "واقعه" با کوچه کرده اند تبانی... گدازه های کلامت،شراره خیزِ همیشه مگر هنوز هم ای کوهِ داغ در فورانی؟! به روی ساعت سه، کوک شد زمان و پس از آن رسید موسم گودال و فصل جامه درانی در آن غروب دویدن میان خیمه و صحرا " تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی" تمام عقلی و دور از مدار زینبی تو هر آنچه مست سر بام،گرم سنگ پرانی! و کوچه ها همه خمیازه های وا شده بر خواب به نام هر چه سپیده،بمان که خطبه بخوانی غبار مرده ی رخوت گرفته ایم و ملولیم مگر تو چادر خود را به روی ما بتکانی..
شروع می شود این روضه با لهوف نگاهت مدد گرفته قلم باز از حروف نگاهت   به یال اسب گره می زند زنی گله ها را چنان صبور که کم کرده روی حوصله ها را زنی شگفت که زیبایی نگاه بلندش به هم زده ست برای ابد معادله ها را بهارپوش زنی، همردیف هر چه صنوبر که برگ ریخته کوچ غریب چلچله ها را شب و قیام نشسته،هنوز هم نشکسته گواه این نشِکستن،گرفته نافله ها را از اولین نفس صبح تا همین دم مغرب به پای خسته دویده مسیر هلهله ها را کسی نبود به غیر از رمیدگانِ به صحرا به دست خیمه گرفتند فاتحان صله ها را! ز سنگهای سرِ بام ها نیامده پیداست کشیده اند به شهر امتداد غائله ها را آهای وارث اعجاز "نَبتَهِل"! به نگاهی بکش به شومی تقدیرشان مباهله ها را! چنین که بر گسلِ بغض ایستاده نگاهت به شهر می کشی آخر تمام زلزله ها را "سری به نیزه بلند است" و سخت بوده بگویی که بیشتر بکند نیزه دار فاصله ها را عجیب نیست ز بازار سر درآوری آخر چنین که می شکنی رونق معامله ها را به جز سوالِ " عمویم چرا به خیمه نیامد" عقیله ای تو جواب تمام مساله ها را... چقدر خاطر آسوده دارد این سرِ بر نی که داده است به دستت زمام قافله ها را
مسیر قافله کج شد به سمت عصر تلاطم و زانوان تو خم شد کنار تربت چندم؟ حساب داغ من از روز و ماه و سال،گذشته نپرس...حال من از غصه و ملال گذشته همینکه کمتر از آنی که رفته ایم،رسیدیم مشخص است که بر کاروان چه حال گذشته! من آن تمامیِ شرمم که مانده ام به جوابی تو آن نجابت محضی که از سوال گذشته! رسیده ها که به جای خود..از تطاول طوفان چقدر  تیغ که از سیب های کال گذشته! زمین گریست که:" چیزی نمانده تا کف گودال" زمان گریست که:" ساعاتی از زوال گذشته"! حریم خیمه به فتوای شرع سوخت و یعنی حرام ها همه از بسترِ حلال گذشته! محال بود تصور کنم به نیزه سرت را محال بود و چه ها دیدم از محال‌،گذشته! کسی برای خرید کنیز اشاره به ما کرد حدیث غارت و تاراج ما ز مال گذشته! شبی نبود که لالایی اش به گوش نیاید ببین که کار رباب تو از خیال،گذشته! شبیه هر چه که زخمم،شبیه هر چه که داغم بیا که وصف من از مثل و از مثال گذشته به اشک نیست امیدی که داغ دل بنشاند اگر چه دیری از این حسرت زلال گذشته "مَضَی الزّمانُ و قَلبی یقول انّک آتٍ" اگر چه عمر من از وعده ی وصال گذشته به مویه های زنانه سبک نشد دلم اما حدیث هجر،مفصل شد و مجال گذشته
مسیر آمده را بی تو میروم نه به دلخواه چگونه رد شوم از خاطرات روشنِ این راه   نه آرزوی رسیدن،نه اشتیاقِ سلامی نه رغبتی به نشستن،نه شور و شوق کلامی! نمی شناسی ام ای زادگاه ایل و تبارم! ز بس گذشته ام از کوچه های کوفی و شامی "تو خود حدیث مفصل بخوان ز مجمل" و بگذر به زیر تیغ امامی،میان شعله امامی...! به لطف آیه ی "الا المودّةَ"نگذشتیم ز کوچه ای که ندیدیم احترام تمامی! به سرسلامتی ما، سری نماند سلامت مگر به اینکه خطا رفت سنگی از سرِ بامی! کدام شعله به "در" زد که عصر روز دهم هم نمی رسید به جز بوی سوخته به مشامی! به غیر فصل پیمبرکُشانِ وادی تورات کدام فصل در این قوم داشته ست دوامی؟ به پیشواز من ای شهر،شیرخواره نیاور شراره خیزتر از این نخواه داغ مدامی! گذار باد نیفتد به کوی هاشمیانت که مانده است بر او ردّ یادگاریِ گامی بگو به مادرِ آن چارقبرِ تازه ی خالی که کوچه مانده صدایت کند دگر به چه نامی! بگو به تربت معصوم "مجتبی"که ندارم ز شهدنوشِ قبیله به غیر زخم،پیامی! بگو به قامتِ "اِربا"،به خاطر دلِ عمه نمی شود که در این کوچه باز هم بخرامی؟ فدای خانه ی دربسته ات،برادرِ زینب! نمی شود که دری وا کنی به ذکرِ سلامی؟! که بغض تکیه زده روی شانه های صدایم چقدر روضه شود خواهرانه های صدایم...  ۱-مصرع های "ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی"،"تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی"،" مضی الزمان و قلبی یقول انک آت" از سعدی... ۲- نَبتهِل....اشاره به آیه ی مباهله... ............ کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
34.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازپخش به مناسبت وفات حضرت فاطمه ی ام البنین سلام الله علیها ........................... شعرخوانی سیده اعظم حسینی در کنگره ی فرهنگیاران سپاه .......... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
🌸به مناسبت ولادت حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها و روز زن، تقدیم به زنان عفیف سرزمینم و زنان جبهه ی مقاومت 🇸🇩🇸🇾🇮🇷🇮🇶🇱🇧🇾🇪 در هم سرشت برگ گل و بوی سیب را در آن چکاند رایحه های نجیب را یک تکه از بهارترین شوق فصل ها اردیبهشت خوش نفس دلفریب را تا مبهم و شگفت و معما شود کشید در آن تضادهای قشنگ و عجیب را هم ابرهای گاه به گاه صبور را هم قطره های سرزده ی بی شکیب را هم رستخیز شادترین لحظه های صبح هم غربت اصیل غروبی غریب را ----- زن آفریده شد اگر چه شریف بود اما برای بار امانت لطیف بود کو عشق تا به ساحت زن جلوه گر شود تا این لطیف کوه شود کوه تر شود ناگاه نور فاطمه تابید و بعد از آن عشق از نگاه فاطمه پاشید و بعد از آن زن اسم تازه ای شد و کم کم شروع شد قامت کشید آسیه مریم شروع شد زن فاطمه ست و هر چه به جز آن نوشته اند قاموس های جعلی شیطان نوشته اند زن زینب است یک تنه کولاک می کند شمشیر حیدر است و چکاچاک می کند زن پا به پای واقعه طوفان می آورد زن دلهم است مرد به میدان می آورد بانوی میثم است که در گیر و بندها قامت کشیده روبه روی نیشخندها ام وهب شده که رجزخوان ترین شود اعجاز واژه های غرورآفرین شود این سان که بیت های مصمم می آورد هر تیر در مقابل او کم می آورد ریحانه است و ریشه در اسطوره ها زده هی مادرانه دست به دلشوره ها زده از ذکر لای لای شبش شور می چکد از جانماز صبحدمش نور می چکد در ازدحام جلوه گری پاک و ساده است آری مدافع حرم خانواده است فرمانده نبرد نهایی روبه روست هر گاهواره مرکز فرماندهی اوست باروی غزه است چنین محکم و بلند بنیان صعده است صبور و شکوهمند سر می زند ز دامن مکتب شناسی اش یک غزه با تمامی روح حماسی اش در دامنی که فاطمیون پا گرفته اند از زخم های وا شده فتوا گرفته اند زخم مکرر است شهید است شاهد است زن امتداد مغنیه های مجاهد است پلکی به هم نیامده در قاب انتظار زن تکه های گم شده ی کربلای چار در چشم هاش گم شده بغض شکسته ای غواص ته نشین شده ی دست بسته ای اشک است غرش است خروش است صاعقه ست زن محور مقاومت کل منطقه ست زن شور ممتد است شکوه مداوم است زن نیمه ی صبورتر حاج قاسم است ____ کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1