📖 #خاطرات_شهدا
🔴از چاقوی ضامن دار و قلیان تا شهید شدن در خان طومان (۱)
#شهید_مجید_قربانخانی
🕊همیشه چاقو در جیبش بود.
پیش از سال ۹۳ که مجید به کربلا سفر کرد پسر خیلی شری بود . همیشه چاقو در جیبش بود. خالکوبی داشت.
خیلی قلدر بود و همه کوچکتر ها باید به حرفش گوش می دادند.
اما بعد از سفر کربلا تغییر کرد.
🕊هیئت شهید ساز
مرتضی کریمی پاسداری بود که به قهوه خانه مجید می رفت و آن جا با هم آشنا شده و رفاقت پیدا کرده بودند.
همین رفاقت هم فکر رفتن به سوریه را به سر مجید انداخت. یک شب مجید به دعوت مرتضی هیئتی رفت که در آن درباره مظلومیت حضرت زینب سلام الله علیها در سوریه گفته شد که بعدا گفتند مجید آن شب در آن هیئت خیلی تحت تاثیر قرار گرفت.
چهار نفر از آنهایی که همان شب در آن هیئت بودند بعدا در سوریه به شهادت رسیدند و مجید یکی از آن ها بود.
🕊از آلمان به سوریه
زمانی آمد و اصرار کرد می خواهد برود آلمان و کار کند .تصور می کرد اگر بگوید سوریه ما اجازه نمی دهیم و اگر بگوید آلمان ما مشکلی نداریم.من خیلی مخالفت کردم و گفتم نباید آلمان برود.
مدتی بود شب ها خیلی دیر می آمد.بعد ها فهمیدیم که برای آموزشی اعزام به سوریه می رفته است.
پ.ن: هدف آشنایی جوانان با زندگی شهید است. کپی بدون لینک نیز جایز و حلال است.
.
خدا دوستت دارم💕
•┈••✾🍃💚🍃✾••┈•
@scnd_s_rvltion
•┈••✾🍃💚🍃✾••┈•
به مادرم بگید
قفس شکسته و پرنده پر زده🕊
به مادرم بگید
بهار اومده، جوونه سر زده🌱
به مادرم بگید
هنوز خنده هاش رو سر جهازشن
به مادرم بگین
هنوز گریه هاش تو جا نمازشن.
🍃🌺🍃🌺🍃
شب عملیات همرزم مجید ازش میپرسه: مجید حیف تو نیست خالکوبی داری؟
مجید گفت فردا این یا پاک میشه یا خاک.....
عملیات شد و مجید با گلوله ای که به دستش خورد، اون خالکوبی برای همیشه پاک شد.
مجید قبل از اعزام خواب خانم فاطمه زهرا(س) رو دیده بود
بهش گفته بودن که تا یک هفته دیگه میای پیش ما.....
مجید با چهار گلوله به پهلوش مانند مادرش زهرا(س) به شهادت رسید
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_مجید_قربانخانی
#خاطرات_شهید 🌸🥀
🍀●پیش از #سال 93 که مجید به کربلا سفر کرد پسر خیلی شری بود. همیشه چاقوی🔪 در جیبش بود. #خالکوبی داشت. اما بعد از #سفر کربلا تغییر کرد.🍂
.
🌱●زمانی آمد و #اصرار کرد می خواهد برود آلمان و کار کند. تصور می کرد اگر بگوید #سوریه ما اجازه نمی دهیم و اگر بگوید آلمان ما مشکلی نداریم. من خیلی #مخالفت کردم و گفتم نباید آلمان برود. مدتی بود شب 🌙ها خیلی دیر می آمد.
🍁 شرایطش به گونه ای بود که حتی تصور می کردیم با #دختری دوست شده و دیر می آید یا با رفقایش جایی می رود. اما بعدها #فهمیدیم که برای آموزشی اعزام به سوریه می رفته است
.
🌿● قبل از شروع #عملیات، نیروها را جمع کردم و گفتم که چگونه عمل کنند. پس از اتمام #سخنانم، متوجه شدم مجید با یکی دیگر از دوستان در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم #مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبیات #مشخصه.
🍃چند بار گفتم #بپوشون». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود». این #آخرین شوخی مجید بود..
فردای همان روز مجید به #وسیله موشک کورنت به #شهادت🕊 رسید وتمام خالکوبی هایش پاک شد...😔
#شهید_مجید_قربانخانی🌷