❤️ عاقبت بخیری
✍ آیت الله فاطمی نیا: گاهی وقتها یک نقطه روشن در زندگی انسان، در یک مواقع خاصی از انسان دستگیری میکند. بعضی ها که عاقبت بخیر میشوند، مربوط به همان نقطه روشن در وجودشان میباشد...اما کسی که عاقبت بخیر نشده و جهنمی میشود، معلوم میشود همان نقطه روشن را هم ندارد!
حدود سی سال قبل در تهرآن شخصی بود که در همه جا مشهور به فسخ و فجور بود.یک مرتبه می بینند این شخص از عباد و زهاد شد!
رفیقی داشتم در تهرآن، آدم خوبی بود، از شاگردان آقا شیخ محمد حسین زاهد (ره) بود. آن دوست ما گفت: علت اینکه آن شخص فاسق عاقبت بخیر شد این بود که: شب عروسی اش رفت توی اتاق عروس و دید عروس دارد گریه میکند، میفهمد که این گریه، گریه معمولی نیست، خیلی جدی است!
علت گریه را میپرسد، عروس میگوید: من به پسر عمویم علاقمند بودم، مرا به او ندادند، الان هم حرفی ندارم که با تو زندگی کنم اما این را بدان که عمری در ناراحتی خواهم بود!
این شخص بلافاصله از منزل میرود و عالم محل را با دو شاهد می آورد و میگوید: من وکالت دادم که طلاق این دختر را بخوانید، طلاق را میخوانند. بعد میفرستد دنبال پسر عموی دختر و میگوید: عقد اینها را هم بخوانید!
جوان را می آورند و عقد آنها را میخوانند.وقتی که او چنین جوانمردی و فداکاری میکند، پسر عموی دختر رو میکند به او و میگوید:
خدا تو را عاقبت بخیر کند.
همان که آن شخص معروف به فسق و فجور، این گذشت را انجام میدهد. پایش را از اتاق بیرون میگذارد متحول میشود، حالش تغییر میکند و در مسیر سعادت قرار میگیرد.
📚نکته ها از گفته ها
<@sellvAa>
❤️ توصیه به خواندن صحیفه سجادیه
علامه محمد تقی مجلسی می فرماید:
در اوایل بلوغ در پی کسب رضایت الهی بودم و همیشه به خاطر این مسئله نا آرام بودم، تا آنکه بین خواب و بیداری حضرت صاحب الزمان (عج) را دیدم که در مسجد جامع اصفهان تشریف دارند.
سلام کردم و خواستم پای مبارکشان را ببوسم، ولی حضرت اجازه ندادند. دست حضرت را بوسیدم و مشکلاتم را از ایشان پرسيدم، تا اینکه عرض کردم: مولاجان برایم امکان ندارد که همیشه به حضورتان مشرف شوم، لذا تقاضا دارم کتابی که همیشه بتوانم به آن عمل کنم به من عطا فرمایید.
فرمودند: کتابی به تو عطا کردم و آن را به مولا محمد تاج داده ام، برو و آن را از او بگیر.
در همان حال به سمت محله ای از محله های اصفهان رفتم وقتی به آنجا رسیدم، مولا محمد تاج مرا دید و گفت:حضرت صاحب الزمان (عج) تو را فرستاده اند ؟
گفتم: بله، او از بغل خود کتاب کهنه ای بیرون آورد و آن را بوسیدم و بر چشم خود گذاشتم. در همین وقت به حال طبیعی برگشتم و دیدم کتاب در دستم نیست به همین خاطر تا مدتی مشفول تضرع و گریه بودم
فردا صبح در دلم افتاد به آن سمتی که در خواب دیده بودم بروم، به آنجا رفتم و وقتی به آن محله رسیدم، مرد صالحی را که اسمش آقا حسن تاج بود دیدم. او گفت: کتاب ها نزد من است. به هرکس می دهم به شروطش عمل نمی کند، ولی تو عمل می کنی.
با او به کتاب خانه اش رفتم، اولین کتابی که به من داد همان بود که در خواب دیده بودم! کتاب را گرفتم، صحیفه سجادیه بود. گریه ام گرفت، از او تشکر کردم و گفتم همین برایم کافی است.
منبع:
نجم الثاقب،ص 590
<@sellvAa>
880.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آدم عاشق بیشتر صبر میکنه
بیشتر از کارهای راحت میگذره ..
انقـدر سعی میکنه تا اون چیزی رو بسـازه
که فقط وقتی چشاتو میبندی
میتونی ببینیش
انگار هیچوقت تو دنیا نبوده
هیچی واسه آدم عـاشق سخت نیست
غیـر ممکن نیست !
اگـه میخواین یه کاری بکنین که..
مـال خوده، خودتون بـاشه
همه چی از لرزیـدن دستتون شـروع میشه
اگـه نترسین !
یه راهی بـراتون شروع میشه
یه دری بـراتون باز میشه
اگـه میخواین ، این راهو ادامـه بدین
باید عـاشق باشی ❤
<@sellvAa>
یه "کش"
اونقدری کش میاد که بضاعتشه؛
بعدش از یه جایی به بعد
دیگه نمی تونه،
نه که نخواد، نمی تونه!
زیادی بکشی در میره،
میخوره تو چشم و چالت!
این حکایت خیلی از آدماست!
آدمها رو بیشتر از تحملشون
تحت فشار قرار ندید...
<@sellvAa>
.
سکوت میکنم تا خـــدا سخن بگوید
رها میکنم تا خـــدا هدایت کند
دست بر میدارم تا خـــدا دست به کار شود
و به او می سپارم تا آرام شوم ...
<@sellvAa>
1.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا