با شهدا گم نمی شویم
#بخش_بیست_ودوم از کرونا تا بهشت هنوز کرونا درجهان غوغا میکند ,نه درمانی برایش کشف شده ونه دارویی,
#بخش_بیست_وسوم
از کرونا تابهشت
خدای من چه غوغاییست درمجازی,خیلی پستها وصفحه ها برای دعای نیمه شب امشب تبلیغ میکنند,از همه جای دنیا باهر زبانی پیام هست,بازدید صفحه های ما هم چندین برابر شده وهمه اظهار همراهی کرده اند...
امشب شب بزرگیست,شاید شبی باشد که تقدیر یک جهان رقم بخورد,شاید شبی باشد که چهره ی مضطر مهدی زهراس به لبخندی مزین شود واجازه ی خروج از پرده ی غیبت را خدا به این حجت زنده اش ارزانی دارد....
هرچه میگذرد ,دلشوره ام بیشتر میشود,یعنی خدایا میشود که بشود؟؟
به بچه ها گفتم چه خبراست ,هرکدام ختم قران برداشته اند تا به انچه که میخواهیم برسیم....
ساعت ۱۱به وقت ایران است,به همه توصیه کردم بالباس نظیف ووضو وچهره ی گریان دست به دعا بردارند,با بچه ها تجدیدوضوکردیم,قران به دست وروبه قبله نشستیم .
به بچه ها گفتم از همین الان دعای,الهی عظم البلا...را هرچه که میتوانید بخوانید.
شور وشوقی وصف ناپذیر درصورت بچه ها موج میزد,بیرون از خانه درهمه ی دنیا بلوا واشوب به پا بود واما درخانه ی من وتمام انهایی که مهیای طلب حجت میشدند,ارامشی وصف ناپذیر حکم فرما بود....
رأس ساعت ۱۲.....
خدای من ازهرجای شهر آوای یاغیاث المستغیثین ویاصاحب الزمان الغوث والامان میامد......
گویی تمام شهر وتمام دنیا زبان شده بود برای طلب رحمت...خداوندا....عجز ولابه ی اینهمه مردم..مردمی که یا حجت رامیشناسند ویا نمیشناسند,اما طلبش میکنند را اجابت کن.....
بچه ها به پهنای صورت اشک میریختند ودردودلها وشیرین زبانیها برای خدای مهربانشان میکردند اما ته ته همه ی شیرین زبانیهایشان طلب مهدی زهراس بود.
انقدر این دعا واستغاثه به جانمان شیرین نشسته بود که متوجه گذشت زمان نمیشدیم..وقتی به خود امدیم که اذان صبح بود....
بیش از چهارساعت راز ونیاز کرده بودیم اما برایمان مثل لحظه ای کوتاه بود...بچه ها هم انگار حلاوت این عبادت به جانشان نشسته بود,بااینکه هنوز,سنشان کم بود میبایست خسته شده باشند,اما سرحال تراز همیشه مینمودند.....
صبح شده بود که...
صفحه ی مجازی ووب سایت را باز کردم کلی پیام با زبانهای مختلف برام اومده بود.خواندنشان شاید روزها طول میکشید اما همه تأکید کرده بودند که سر ساعت مشخص شده ,برای ظهور منجی اخرالزمان دعا کردند
خیلیا از من خواسته بودند که این کار را راس همون ساعت وهرشب انجام بدهیم..
پیشنهاد خیلی خوبی بود ,پس یه متن نوشتم مبنی برتداوم این طرح تا امدن منجی,به زبانهای مختلفی که بلد بودم ترجمه کردم وگذاشتم داخل صفحه ها.....
تاشب خبری نشد اما وقت غروب افتاب بادی شدید همراه با گردوخاک ,قم را درنوردید ,ساعتی بعد از تلویزیون اعلام شد,زلزله ی بسیار بزرگی درحد نه ریشتر سوریه را لرزانده,فعلا از تعدادتلفات هیچ چیز دردسترس نیست اما از,شواهد برمیاد که خسارات زیادی وارد امده....کم کم که خبرها بیشترشد متوجه شدیم شدت این زلزله انقدر زیاد بوده که درفلسطین,اردن,ترکیه عراق وخیلی کشورهای همسایه احساس شده وبه کشورهای نزدیکتر به سوریه هم خسارات جانی ومالی زیادی وارد امده....
اوضاع همه جا بهم ریخته بود ,از همه جای جهان برای کمک به اسیب دیدگان زلزله,نیرو وکمک ارسال میشد.اصلا وضع بدی بود,از یک طرف کرونا وچندین بیماری ناشناخته دیگر که به تازگی دربین مردم دیده شده بود,قربانی میگرفت,از یک طرف جنگ وکشتاری که راه افتاده بود قربانی میگرفت وحالاهم این زلزله,بعداز انتشار تصاویری از خسارتها,کارشناسان اذعان کردند که هزارن نفر کشته ,هزاران نفرمفقود وهزاران نفر بی خانمان شده اند....
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
خوابت هم
عبادتــــ مےشود …
اگر دغدغہات
ڪار براے خدا باشد ،
و سربازے براے مهدی فاطمه
هدفِ زندگیت!
🌙⭐️
شادی روح شهید والا مقام مهناوییکم
" محمد اردنی"
و تمامی شهدایی که امروز
سالروز شهادتشان است
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
ان شاءالله دعاگو و شفیع ما در اخرت باشند.
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
پیامبر اکرم (ص) میفرمایند:
خَيرُ النّاسِ رَجُلٌ حَبَسَ نفْسَهُ في سبيلِ اللّهِ يُجاهِدُ أعْداءَهُ يَلتَمِسُ المَوتَ ، أوِ القَتلَ في مَصافِّهِ .
بهترينِ مردمان، مردى است كه خود را وقف راه خدا كرده است و با دشمنان او جهاد مىكند و خواستار مرگ يا كشته شدن در ميدان كارزار است.
مستدرك الوسائل : ج ۱۱ ص ۱۷ ح ۱۲۳۱۰
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
داییش تلفن کرد گفت «حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همین طور نشسته اید؟» گفتم «نه. خودش تلفن کرد. گفت دستش یه خراش کوچیک برداشته پانسمان می کنه می آد. گفت شما نمی خواد بیاین. خیلی هم سرحال بود.» گفت « چی رو پانسمان می کنه؟ دستش قطع شده. » همان شب رفتیم یزد، بیمارستان. به دستش نگاه می کردم.گفتم «خراش کوچیک! » خندید. گفت « دستم قطع شده، سرم که قطع نشده
"شهیدحاج حسین خرازی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود.
کاش حرف تندی می زد!
کاش شکایتی می کرد!
کاش فریادی می کشید و سبک می شد!
و مرا هم سبک می کرد!
یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم
همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند
نه پدران و مادران پیر شهدا را...
بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته!
از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند!
کاش بعضی به اندازه پشه ها معرفت داشتند
وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست!
و بس می کردند،
و می رفتند،
ما چه می دانیم جانبازی چیست...
هفته دفاع مقدس بر یاران صدیق امام همیشه جاوید و تکرار ناشدنی که در هشت سال جنگ حتی یک ثانیه تردید به خود راه ندادند وذره ای گرد و غبار پشیمانی بر رخشان ننشست مبارک باد
ارادتمند: علی اکبر بهمنش
سلامتی وشفای همه ی جانبازان دسته گل زیبای صلوات برمحمد وال محمد
#پست_ویژه
#هفته_دفاع_مقدس
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_بیست_وسوم از کرونا تابهشت خدای من چه غوغاییست درمجازی,خیلی پستها وصفحه ها برای دعای نیمه شب ا
#بخش_بیست_وچهارم
از کرونا تابهشت
روز بعد ,خیلی از کسانی که صفحه های مجازی را دنبال میکردند ,سوالات زیادی درباره زلزله اخیر پرسیده بودند اما معنی تمام انها این بود:ایا این زلزله نشانه ی ظهور منجی است.
داخل خیلی از کتابهای شیعه روایات متعددی,خبراز زلزله ای درشامات , در نزدیکی ظهور میداد اما به دلیل اینکه ,گاهی این خبرها وروایات توسط یهودیهای مغرض دستکاری شده بودند تا اینکه مردم از واقعیت به دور باشند.
نمیتوانستم با اطمینان بگویم که این زلزله علایم ظهور است اما ابراز امیدواری میکردم که ان شاالله همین است که فکرمیکنیم.
تصاویر ارسالی از سوریه خیلی وحشتناک وتأثر برانگیز بود,بعضی وقتها برآن میشدم که برای کمک به انها دواطلب شوم,اما با پنج بچه ی قدونیم قد وبدون پدر, نمیتوانستم کاری کنم.
کمپینی تشکیل دادیم تا برای دریافت کمکها از همه جای جهان اعلام امادگی کنیم.
اما انگار کل دنیا دچار قحطی شده بود وواقعا هم کمبود یا نبود مایحتاج زندگی, زیاد شده بود حتی در ایران,خیلی از اقلام خوراکی ومصرفی مردم یا نایاب شده بود ویا باقیمت خیلی زیاد به فروش میرسید ,به راستی که جهان درآستانه ی نابودی بود.
باخودم فکر میکردم ,وضعیت ایران که کشور أمن منطقه است ,اینگونه باشد,وضعیت سوریه با ان گروه های تکفیری وزلزله وقحطی حتما أسف انگیز است...
چند روز دیگر سیزده رجب است وروز پدر,غصه ی این بلاها یک طرف وغصه ی نبود علی,این مرد زندگی من وبهانه های بچه ها که همه از نبود علی نشأت میگیرد هزار طرف....
آخ علی علی...کجایی؟؟چرا همه جا نشانه ات راحس میکنم واما هیچ جا نشانی از تو نمیبینم.....
هنوز ته قلبم به من میگوید,علی جایی زیر همین اسمان کبود,زنده است و نفس میکشد...
سیزده رجب هم با تمام شادیها وغمهایش به سر رسید
شادی از عید مسلمین وتولد مولایم علی ویادآوری ترک خوردن دیوار کعبه وغم برای نبود پدر فرزندانم......
جهان پراز اشوب وجنگ ودرگیریست،وضع سوریه هنوز اسف انگیزاست وهزاران نفر در زیر اوارها مدفون شدند
وهم اینک ساعت موعود وطبق چند شب گذشته دست به دعا برداشتیم تا بطلبیم انچه را که سالها غافل از او بودیم.
جالب است که کاربران مجازی وغیر مسلمان از بعضی شیعه ها پیگیرترند وهرشب پیام میدهند که راس ساعت, منجی را از خدا خواستنه اند واز من بیچاره میخواهند که به انها اطمینان دهم منجی ,روزهای اینده در برابر چشمان جهانیان است.
خبری که امروز در تلویزیون وصفحه های مجازی دست به دست میشد میخکوبم کرد,صبح امروز پانزدهم رجب ,عده ای سوء استفاده گر ,از اوضاع نابسامان سوریه ,استفاده میکنند وبا گروهی به سرکردگی مردی به نام عثمان,علم دادخواهی وعدالت طلبی رابرمیدارند وبه مقر دولت سوریه حمله میکنند وگویا دولتیان راقتل عام میکنند,بعضی اخبار از کشته شدن بشار اسد خبر میدهد.
نمیدانم چقدر صحت دارد ,اما همه جا این خبر دهان به دهان میشود,هنوز هیچ کس از سردرمداران وشیاطین عکس العملی نشان نداده اند...
تا سخنان این عثمان وگروهش را نشنوم نمیتوانم بگویم که پشت این علم عدالتخواهی چه نهفته است اما مردی که دراوضاع نامناسب کشورش ,دولت را از پا درمیاورد نباید نیت خیرخواهی داشته باشد....
ادامه دارد....
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_بیست_وچهارم از کرونا تابهشت روز بعد ,خیلی از کسانی که صفحه های مجازی را دنبال میکردند ,سوالا
#بخش_بیست_وپنج
از کرونا تابهشت
اخبار جدیدی از سرتاسر جهان میرسید وهمه خبراز واقعه ای بزرگ میداد,اول صبح بود,با کمک زهرا بساط صبحانه را جمع کردم ومیخواستم ظرفها رابشورم,در همین حین کلیپی که برایم رسیده بود را دانلود کردم ودرحالی که ظرفها رامیشستم,گوشی را گذاشتم روی بلندگو تاصدای کلیپ را هم بشنوم.
انگار قسمتی از سخنرانی همین عثمان که درسوریه قیام کرده،بود.
با دقت گوش کردم,چه حرفهای قشنگی میزد,حرف از زنده کردن احکام اسلام,حرف از عدالت میزد ومیگفت:بیایید به ما بپیوندید با ما بیعت کنید تا دنیا را به بهشتی زیبا تبدیل کنیم...
چقدر حرفهایش اغوا کننده وآشنا مینمود,اره درسته، دقیقا حرفهای دولت اسلامی عراق وشام یا همان داعش رامیزد ,زمانی که موصل را فتح کردند ومرکز حکومتشان نمودند,دقیقا همین حرفهارا بلغور میکردندو به خورد ملت میدادند وباهمین وعده ها عده ای راهمراه خودکردند وچه سرها نبریدندوچه کودکانی رانابود نکردند وچه جنایتها که مرتکب نشدند,با شنیدن این حرفها ,شکم تبدیل به یقین شد که این عثمان ,حاکم خود خوانده شام از طرف یهود وصهیونیست حمایت میشود .
دستهایم را پاک کردم ودوباره کلیپ را از اول ,آوردم تا تصویرش را هم ببینم.
مردی که پرچمی سرخ رنگ کنارش اویزان بود,خدای من ,هرچه بیشتر دقت میکردم وبه تصویر این مرد زل میزدم ,مطمین تر میشدم....درسته....خودشه.....باورم نمیشد....
اره من این نشانیها راجایی خوانده ام, کلیپ را استپ کردم وفوری به سمت کتابخانه رفتم,نهج البلاغه راباز کردم،ج۱ص۱۹۴ بود,مولا علی ع مشخصات سفیانی را اینچنین داده بود:او فرزندآکله الاکباد(هندجگرخوار)است, صورتی خشن وترشرو دارد,سر اوبزرگ ودرصورت او اثر آبله است,وقتی به اونگاه میکنی گمان میکنی که یک چشم دارد اما چنین نیست بلکه یک چشم اوفشرده تر از چشم دیگر است,نام اوعثمان وپدرش عتبه است...
هزار وچندین سال پیش مولایم علی ع نشانه های این گرگ خونخوار را داده بود وحالا با یک نگاه به تصویر ,یاد این کلام مولا افتادم ,چون زمانی که قبل از این نهج البلاغه رامیخواندم به اینجایش رسیدم ,تصویر را در ذهنم تصور کردم وثبت نمودم....
خدایاااا شکرت....ظهور نزدیک است...ازخوشحالی درپوست خود نمیگنجیدم,نا خوداگاه به طرف حسن وحسین وعباس که کنارم داشتند بازی میکردند رفتم وهرسه شان را دربغلم گرفتم وبوسیدم...اشک میریختم واشک شوق بود....
کم کم در خبرها امد که رژیم صهیونیستی با همدستی سعودیهای صهیونیست وبرخی کشورهای عربی نیروهای زیادی به سوریه اعزام کرده اند تا درسپاه عثمان خدمت کنند,نعمانی نامی در همه ی کشورها راه افتاده بود وبرای عثمان,یاهمان سفیانی بیعت میگرفت وعجیب اینکه خیلی از مردم سوریه بااوبیعت کردند وبه سپاهش پیوستند...
لشکر سفیانی روز به روز,بیشتر وبیشتر میشد وهمه صحبت از خوبی ومهربانی وعدالت سفیانی میکردند تااینکه...
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
هر کدوم از این کلاه ها
موقعی که به این شکل درمیومدن
روی سر یکی از فرزندان این آب و خاک بودن
یادی می کنیم از شیر مردایی که جونشون رو دادن واسه این آب و خاک
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
در سال ۱۳۳۳ در خانواده تهیدست، ولی با ایمان در خرمشهر دیده به جهان گشود.
محمد جهان آرا از بزرگ مردانی بود که نقش بسیار مهمی در تشکیل سپاه پاسداران خرمشهر ایفا کرد. او پس از تشکیل سپاه خرمشهر، به مبارزه خویش با عوامل استکبار و منافقان سرعت بیشتری بخشید و با عوامل مزدوری که از خارج مرزها تحریک و تغذیه می شدند، مردانه جنگید.
جهان آرا با ابراز لیاقت خود در این راه، به فرماندهی سپاه خرمشهر منصوب گردید و در این سمت، بسیاری از توطئه هایی را که بر ضد نظام اسلامی طراحی می شد، خنثی کرد. فداکاری و از جان گذشتگی این سردار شهیدْ در جریان رزم خونین خرمشهر زبانزد همگان و نام او، تداعی کننده استقامت و پایداری در برابر تجاوز بعثیان بود.
نام «خونین شهر» برای همیشه در تاریخ پرافتخار این سرزمین با رشادتهای دلاورمردانی چون جهانآرا میدرخشد. خرمشهر مظهر مبارزه، فداکاری، ایثار و از خودگذشتگی جوانانی است که چون شمع سوختند تا ارزش های انقلاب زنده بماند.
هفتم مهرماه سال ۱۳۶۰ در حالی که سرداران و سربازان فاتح ارتش اسلام پس از رزمی بی امان با بعثیان متجاوز، با سرافرازی از جبهه نبرد حق علیه باطل بر می گشتند، هواپیمایی که این عزیزان را به تهران می آورد، درحوالی کهریزک دچار سانحه غم انگیزی گشته و سقوط کرد. و این شهید بزرگوار به شهادت رسید.
"شهیدمحمدجهان آرا"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
خوابت هم
عبادتــــ مےشود …
اگر دغدغہات
ڪار براے خدا باشد ،
و سربازے براے مهدی فاطمه
هدفِ زندگیت!
🌙⭐️
شادی روح شهدای والا مقام
"افلاحی،نامجو ،کلاهدوز ،فکوری وجهان آرا"
و تمامی شهدایی که امروز
سالروز شهادتشان است
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
ان شاءالله دعاگو و شفیع ما در اخرت باشند.
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
امام علی علیه السلام میفرمایند :
لَم يَذهَبْ مِن مالِكَ ما وَعَظَكَ .
آنچه از مال و داراييت [كه از دست دهى و ]تو را پند (تجربتى) آموزد از دست نرفته است.
نهج البلاغة : الحكمة ۱۹۶.
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
اصلی ترین عامل قدرت
نیروهای اِســلام و
پیروزی های مهم در منطقه
وجود رهبری فرزانه است
مهمترین ضعف دشمن
در جبهه های مختلف
نداشتن چنین رهبری هست
همه آرزو داریم که از
لحظه لحظهی عمرمان
کم شده و بر عمر رهبر عزیز
اِنقِــلاب افزوده شود....
"شهیدسردارحاج قاسم سلیمانی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
آن شراب طھور که شنیده ای بهشتیان را می خورانند.
می کده اش کربلا ست....
📚 :فتح خون
"شهید سیدمرتضی آوینی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_بیست_وپنج از کرونا تابهشت اخبار جدیدی از سرتاسر جهان میرسید وهمه خبراز واقعه ای بزرگ میداد,ا
#بخش_بیست_وشش
از کرونا تابهشت
انگار اشتهای سفیانی سیری ناپذیر است ,عمده ی مناطق سوریه را تحت تسلط خودش دراورده و البته با کمک اسراییل جنایتکار وته مانده های امریکای خبیث وسعودیهای کثیف.
عربستان دراستانه ی تکه تکه شدن است انگار حکومت سعودیها روبه نابودیست ,خبرهای ضدونقیضی مبنی بر کشته شدن بن سلمان پخش شده اما هیچ کس از صحت وسقم ان خب ندارد.دریمن دین تشیبع درحال پیشرویست.
امروز خبری پخش شد که سفیانی حاکمانی از طرف خود تعیین کرده بر سوریه گماشته وخودش راهی مصر شده,حالا در مصر چه کارهایی انجام دهد خدا میداند؟
دنبال کننده های صفحات مجازی و وب سایتم زیاد شده اند,اکثر افراد سوالشان این است ,ایا این شخصی که درسوریه به اسم اسلام قیام کرده,همان منجی اخرالزمان است؟؟
ومن بااطمینان به انها گفتم:این منجی نیست اما نشانه ای حتمی از ظهور منجی است واین قیام کننده شخصی است که درمقابل منجی می ایستد....
ماه رجب وشعبان تمام شده وما درماه رمضان قرار داریم,بچه ها درست هست که سنشان به گرفتن روزه نرسیده اما همراه من وزهرا برای سحری بیدار میشوند وروزه هم میگیرند,امروز حسن وحسین وعباس پرده از راز روزه گرفتنشان برداشتند وگفتند,نذر کردیم برای ظهور امام زمان عج روزه بگیریم ,تا نشان دهیم چقدر بزرگ شدیم ودرسپاه امام با ادمهای بد وکسانی که بابا راکشتند,بجنگیم.
اشکم جاری شد...علی ....علی...کجایی؟؟بوی ظهور به مشام میرسد اما توهستی ونیستی.....هنوز ته قلبم میگوید علی زنده است اما بیرون .....
نمیدانستم ,درد بی خبری از علی خیلی کوچکتراز دردهایست که قراراست ,ببینم....
شبهای نوزدهم وبیست ویکم رمضان را با بچه ها به صحن حرم حضرت معصومه س رفتیم تا صبح شب زنده داری کردیم واز خدا ظهور حجت را طلب نمودیم,حتی حسن وحسین وزینب که تنها شش سال از عمرشان میگذرد ,مثل انسانهای بزرگ اشک میریختند ومهدی عج را میخواستند,انگار این بچه ها هم باسن کمشان متوجه وخامت اوضاع دنیا شده اند وتنها راه نجات را ظهور حجت خدا میدانند.
امشب شب بیست وسوم ماه مبارک رمضان است,همراه بچه ها ,طبق معمول این چند وقت,به حرم مطهر رفتیم واز حلاوت زیارت وعبادت سیراب شدیم.
نزدیک اذان صبح لقمه هایی را که همراهم اورده بودم ,یکی یکی به بچه ها دادم,سحری مختصر راخوردیم ,بچه ها مدام به اسمان نگاه میکردند وهریک ستاره ای درخشان را به دیگری نشان میداد
حسن:اون بزرگه مال منه
حسین:اون کناریش که خیلی نور داره مال من
زینب:منم اون سه تا ستاره کنار هم رامیخوام....از بازی بچه ها لبخندی به لبم نشست ونگاهم از صورت بچه ها به آسمان کشیده شد,به یک باره نوری دراسمان به درخشیدن گرفت وصدای ملکوتی در فضا پیچید,مضمون گفته هایش اینچنین بود:هان ای مردم,بدانید وآگاه باشید حجت زنده خدا برروی زمین قایم ال محمد ص است,حق با حجت بن الحسن ,امام مهدی ع وشیعیانش هست,پس اگر طالب بهشت هستید,مهدی عج وشیعیانش را یاری کنید....
صدا خیلی واضح وشمرده شمرده وبسیارمعنوی بود...انگار زمان ایستاده بود,هیچ کس پلک نمیزد...من این حرفها را باعربی فصیح شنیدم واز برخورد اطرافیانم فهمیدم انها به فارسی شنیده اند...غوغایی به پاشد...دیگر هیچ کس درعالم خودش نبود...همه وهمه از شوق چشم شده بودند وباران رحمت الهی بود که از این چشمها میجوشید ,صورت همه مملو از خنده وسرشار,از اشک شوق بود...
به خدا این همان صیحه ی آسمانی وعده داده شده بود...به والله این کلام ,کلام خدا بود که از دهان جبراییل برای مردم اورده شده بود...
غوغایی به پابود ,هیچ کس نمیدانست چه کند همه از خودبیخود بودند که با صدای ملکوتی اذان که در صحن پیچید بازهم متوجه خدا شدیم وحمله کردیم به سوی صفهای نماز..... گویی هرکداممان میخواستیم اولین نفری,باشیم که سجده شکر به درگاه خدا میکنیم وازاین موهبتی که ارزانیمان داشته تشکر کنیم.
نماز تمام شد,هیچ کس دل کن نمیشد که به سمت خانه هایمان برویم,من دوست داشتم این شادی راباکسی سهیم باشم,دست بچه ها راگرفتم تا برویم وبعداز چندسال بیخبری، از تلفنهای عمومی به طارق زنگ بزنم وباهم شادیمان راجشن بگیریم,هرچند از پشت تلفن...هرچند با کلامی وسخنی...
اما نمیدانستم این تماس سراغاز غمهایم میشود.
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_بیست_وشش از کرونا تابهشت انگار اشتهای سفیانی سیری ناپذیر است ,عمده ی مناطق سوریه را تحت تسلط
#بخش_بیست_وهفت
از کرونا تابهشت
تلفن عمومی رابرداشتم,میدانستم که درعراق هم ،حتما صداشنیده شده وهمه دراین صبح زود وزیبای رمضان, بیدارند...اصلا مگر خواب دیگر معنی دارد؟؟
شماره طارق راگرفتم:شماره موردنظر درشبکه موجودنمیباشد...
دوباره ودوباره گرفتم وهربار همین را تکرار میکرد.
شماره فاطمه راگرفتم....دوباره همین صدا شماره مورد نظر ……
کم کم نگران شدم...یعنی چه؟نکنه اتفاقی افتاده؟؟
با دست پاچگی ,مخاطبین گوشی راباز کردم وشماره خاله صفیه راگرفتم .
اینبار تلفن وصل شد وبا دومین بوق صدای خاله درگوشی پیچید:الو
بغضم شکست:الو خاله منم سلما....
تاصدایم راشنید ,خاله صفیه بدترازمن گریه را سر داد,به طوریکه قادربه حرف زدن نبود,انگار گوشی از دستش افتاد ,یکدفعه صدای دورگه پسری درگوشی پیچید:الو...
خدای من اگر اشتباه نکنم این باید عماد باشد....
من:الو عماد....منم سلما....
عماد هم مشخص بود که بغض کرده باخوشحالی گفت:سلما خودتی؟؟قربونت بشم,کجا بودی؟وباهیجانی افزون تر نگذاشت من حرف بزنم وادامه داد:سلما امروز صدا راشنیدی؟؟
اینجا یه صدا اومد مشخص بود از اسمان هست و کار بشر نمیتونست باشه,حتی ابوعلی هم که مریض بود وتازه خوابش برده بود با بلندشدن صدا از خواب بیدارشد...سلما اینجا غوغایی هست...میگن امام زمان عج داره میاد...برادرک زجرکشیده ام دیگه نتونست ادامه بده وبا گفتن این جمله بلند بلند زد زیر گریه,از گریه عماد منم گریه کردم وبچه ها هم که شاهد این ماجرا بودند اشکشان درامد..
دوباره صدای خاله تو گوشی پیچید اما اینبار با ارامش بیشتری...
خاله :عزیزم توکجا بودی؟بعداز اینکه خبر شهادت علی....واینجا دوباره بغض خاله ترکید..خبرشهادت علی را شنیدیم,طارق چندین بار به ایران امد ,دوست داشت که کنارتان باشد واگه امکانش بود برگردانتتان عراق,هیچ کدام از دوستان وهمرزمان علی,که طارق میشناختشان,نبودند,تا نشانه ای هرچندکوچک از شما بگیره برای همین هردفعه که میاد ایران به یه سمت میره,فقط میدونست که توگفتی احتمالا قم ساکن میشیم,الانم چند روزی هست با فاطمه ومهدی امدن ایران,فردا قرار بود برگردند ,یه شماره داره,میدم بهت باهاشون تماس بگیر...وادامه داد:راستی مادر,عباس که پیدا شد درسته؟؟
دوباره یاد علی افتادم,با صدای گرفته گفتم اره ,علی ,جانش را برای پیدا کردن عباس کف دستش گرفت ورفت....دیگه هم برنگشت...اما عباس را برگرداند وبعد خاله با تک تک بچه ها صحبت کرد,بچه ها هم از شادیهایی که امروز درپی هم میامد ,درپوست خپد نمیگنجیدند.
خیلی خوشحال بودم,بازعماد گوشی راگرفت وشماره طارق را خواند,عماد هنوز دوست داشت صحبت کند اما من به خاطراینکه دلم میخواست هرچه زودتر با طارق حرف بزنم وببینم کجاست,قطع کردم.
شماره ای را که عماد برام گفته بود را گرفتم,چندتا بوق خورد وصدای طارق توگوشی پیچید:الو...
از هیجان تمام بدنم به رعشه افتاده بود,بغض گلوم راقورت دادم وگفتم:الو...طارق...منم سلما...
از پشت تلفن کاملا مشخص بود که طارق بهت زده شده...با لکنت گفت:س س سلما خودتی خواهرم....
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
یه نکته میبایست, خدمت شما مخاطبین گرامی عرض نمایم
اینکه ما برای ظهور تعیین زمان نمیکنیم ❗️ این که یه سال بعد از کرونا ظهور اتفاق میوفته ساخته ذهن نویسنده هست و کلا کسی که برای ظهور زمانی تعیین میکنه طبق روایات دروغگو ست...
درحقیقت ارزوی خود وخیلیا از شما را اینگونه بیان کردم
ولی بقیه ی اتفاقات همه بر اساس روایات هستند و سند دارند,یعنی علایم ونشانه های حتمی ظهور را که در روایات متعدد باسند صحیح امده است درطول داستان به ترتیب بیان شده,تا اطلاعات ذیقیمتی به مخاطب منتقل شود.
با تشکر....حسینی
یهجوریباشکهسرنوشتتهرچیشد
ختمبهامامزمان(عج)بشه...
"شهید محسن حججی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_بیست_وهفت از کرونا تابهشت تلفن عمومی رابرداشتم,میدانستم که درعراق هم ،حتما صداشنیده شده وهمه
#بخش_بیست_وهشتم
از کرونا تا بهشت
من:اره عزیز دلم,کجایی؟؟
طارق خنده ای از ته دل زد وگفت:یه لحظه صبرکن...بعداز چند ثانیه سکوت گفت:این دومین سجده ی شکریست که الان کردم....صدای ملکوتی صبح راشنیدی؟؟ طارق هم مثل عماد زد زیرگریه وگفت:بالاخره امام زمان عج هم داره میاد....غربت مولا داره تمام میشه....غربت شیعه به پایان میرسه....سلما انتقام خون پدرومادر ولیلای جوانمرگم را میگیره..سلما باید خودمون را اماده کنیم....اقا سرباز میخواد...
طارق گفت وگفت ومن همراهش اشک ریختم ودرشادیش سهیم شدم.
بعداز کلی حرف زدن گفت:ما تا دیروز قم بودیم اماچون اثری ازت نیافتیم,اومدیم تهران که هم فاطمه یه ناخوشی جزیی داشت برود دکتر وهم فردا پرواز داشتیم از تهران به نجف....الان شما کجایید میخوام با کله خودم رابرسونم..
خنده ای زدم وگفتم :قم,الان دقیقا روبروی گنبد وبارگاه حضرت معصومه س,خونه مان نزدیکه...
مردد بودم که ادرس بدهم یا نه؟چون میترسیدم ,هنوز انور دست از کینه وانتقام برنداشته باشد وطارق را با نیروهای خبیثش تحت تعقیب داشته باشد ,که خود طارق تردیدم رادید ودلیلش رافهمیدوگفت:نه نه ادرس نه,درست مثل ملاقاتهامون تونجف ,اما اینبار داخل حرم خانوم حضرت معصومه س....
این بهترین راه حل بود,قرار گذاشتیم برای یک ساعت بعداز نماز ظهر وروی صحن حرم...
خوشحال بودم از امدن طارق وخوشحالتر برای اینکه به زودی مولایمان قدم رنجه میفرمایند....اما نمیدانستم هنوز طوفانها درپیش دارم وهجرانها میکشم وغمها میخورم...
بچه ها رابردم خونه,از شوق وذوقی که داشتم نمیدانستم چکارکنم.
بچه ها خسته بودند,فرستادمشان تا یه ساعتی بخوابند وخستگی درکنند وبرای بعداز ظهر سرحال باشند وباهم بریم حرم.
دراین فاصله چون خواب به چشمای خودم نمیامد ,رفتم سراغ وب سایتم وصفحه های مجازی....اوه خدای من چه غوغاییست ,دنبال کننده های صفحه ها وخیلی بیشتر دیگر ,همه وهمه حرف از صدای اسمانی امروز صبح میزدند,از هرجای دنیا پیام داشتم وجالبه که این ندای اسمانی را هرکسی با زبان خاص خودش شنیده بود,بی شک اینهم نشانه ای از حقانیت امام زمان عج وشیعیانش بود.
خیلیا خارج از دین ومرام ومسلکشان ,اعلام امادگی برای یاری امام مهدی عج کرده بودند واز من سوال میپرسیدند که کجا باید به خدمت ایشان برسیم...
ومن جواب میدادم,ان شاالله خود حضرتش زمان ومکان را مشخص میکنند اما انچه که واضح است ایشان برای اولین بار درمکه ظاهر میشوند واز انجا خروج میکنند .
نمیدانم چه حکمتیست که وقتی انسان منتظر دیدن کسی است، ساعتهایش انقدرکند میگذرد که انگار اصلا عقربه ها درحرکت نیستند...اما گذشت...
نماز ظهر را خواندیم وبه سمت صحن حرکت کردیم...
وارد صحن که شدیم ,چشمانم درجستجوی چهره ای اشنا بود...دست حسین وحسن را در دست زهرا دادم تاکید کردم که به هیچ وجه از کنارم تکان نخورد ودست عباس وزینب هم در دستان خودم بود....خدای من درست میدیدم,طارق وفاطمه دقیقا روبرویمان کمی دورتر بودند ودربین جمعیت دنبال ما میگشتند,یک لحظه دست عباس وزینب از دستم رها شد تا بتوانم با تکان دادن دست وعلامت دادن ,طارق وفاطمه را متوجه خودمان کنم، عباس وزینب که همیشه کشته مرده ی آب وعاشق اب بازی بودند به طرف حوض وفواره ی وسط صحن حرکت کردند,در حینی که با صدای بلند فریاد میزدم ودنبالشان میدویدم,بچه ها داخل جمعیت گم شدند وبند کیف دستی من کشیده شد وسوزشی درشکمم احساس کردم....دنیا پیش چشمانم تیره وتار شد...
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
خوابت هم
عبادتــــ مےشود …
اگر دغدغہات
ڪار براے خدا باشد ،
و سربازے براے مهدی فاطمه
هدفِ زندگیت!
🌙⭐️
شادی روح شهید والا مقام
" محمد توسلی"
و تمامی شهدایی که امروز
سالروز شهادتشان است
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
ان شاءالله دعاگو و شفیع ما در اخرت باشند.
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab