eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: سَيِّدُ الأَعمالِ ثَلاثُ خِصالٍ : إنصافُكَ النّاسَ مِن نَفسِكَ ، ومُواساةُ الأَخِ فِي اللّهِ عز و جل ، وذِكرُ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى عَلى كُلِّ حالٍ . سرآمدِ كارها ، سه چيز است : انصاف داشتن با مردم ، مواسات با برادر [دينى] ، و هماره به ياد خداوند متعال بودن . . الخصال: ص ۱۲۵ ح ۱۲۱ @Sedaye_Enghelab
یکی از مدافعان حرم می‌گوید در پایان جنگ با داعش حاج قاسم سلیمانی به قرارگاه آمد. آمده بود به بچه‌ها خدا قوّت بگوید نشستم کنارش گفتم: حاجی جنگ دیگه تموم شد با اجازتون من برگردم سر درس و زندگیم، بغضم را فرو بردم و گفتم سفره جنگ را جمع کردند ما جا موندیم از قافله‌ی شهدا برای ما دعا کنید. حاجی دستم را گرفت توی دستش و فشار داد و گفت: فلانی خیلی عجله نکن به زودی یک جنگ سنگینی خواهیم داشت که همه شهدای دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم آرزو می‌کنند کاش بودند و در این جنگ کنار شما می‌جنگیدند! کتاب سلیمانی عزیز، ص ۱۹۴ راوی حجت الاسلام محمد مهدی دیانی "شهید سردار حاج قاسم سلیمانی" @Sedaye_Enghelab
شهیدہ هم بتوان شد اگر خـــدا خواهد خدا برای سنگر چـــادر فرماندہ ها دارد چادرجنگ نرم @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_بیست یوزارسیف امشب شب تولد حضرت رسول ص است ومن همیشه توشادی اهل بیت ع شاد بودم وامشبی هم میخ
یوزارسیف از وقتی قضیه را بابام گفت,خودم را تواتاق حبس کردم تا بفهمند که من ناراضی هستم,لامصب اگه کس دیگه ای بود میتونستم به سمیه زنگ بزنم وکلی درد دل کنم,اما الان پای علیرضا درمیان بود ومن کاملا میدونستم که سمیه یه جورایی چشمش دنبال این اقا پسرهست,وای وای اگر سمیه میفهمید کل موهای ی سر من را یکی یکی میکند...اخه چی فکر میکردم وچی شد... داشتم دیونه میشدم که بابا به دلیل مهمانهای شب ,زرگریش را نرفت ورفت دنبال خرید سفارشهای ریز ودرشت مامان ومادرهم بلا فاصله بعداز خداحافظی بابا,سریع رفت سراغ تلفن وبه بهرام وبهمن زنگ زد وخبر مسرت بخش را گفت ,مشخص بود بهرام از پشت تلفن مدام داشته های مالی حاج محمد وعلیرضا را بالا وپایین میکرد واما بهمن مشخص بود منطقی تر برخورد کرد وهمه چی را منوط به نظر خودم دانست اما هر دوشون قول دادند امشب به تنهایی بیان,چون اونطور که معلوم بود ,مراسم خواستگاری رسمی نبود ,فقط یه جور اشنایی بود.. یک ساعتی گذشت ومامان که به همه خبر داده بود تازه یادش افتاده بود که منم هستم ومنم ادمم وباید نظر منم بخواد...اروم در را باز کرد,من چشام را بستم وطوری وانمود کردم که خوابم,اما مامان ارام امد داخل در رابست واهسته گفت:زری...زری جان... تا دستم را از رو چشام برداشتم وچشمهای سرخ شده ام را که حاکی از گریه کردن بود ,دید زد روی گونه اش وگفت: .... ادامه دارد... @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر وقت از سوریه تماس میگرفتن، میخندیدن و میگفتن از تمام وسایلی که برام گذاشتین فقط قرآن به کارم میاد قرآن مدام تو جیبش بود و آن را می خواند، در هنگام رفتنش هم یه قرآن تو جیبی با معنی براش گذاشتم چون عادت داشت قرآن رو با معنی بخونه. "شهید حمید سیاهکالی مرادی" @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_بیست_یک یوزارسیف از وقتی قضیه را بابام گفت,خودم را تواتاق حبس کردم تا بفهمند که من ناراضی هس
یوزارسیف مامان اومد روی تختم کنارم نشست وگفت:خدا مرگم بده مادر ,این چه حالی هست,مثلا عروس هستی هااا,پاشو پاشو یه اب به سروروت بزن ,خوبیت نداره مامان...هنوز نه به داره ونه بباره فکر کردی رفتی خونه بخت؟خنده ای کرد وادامه داد دلت برا ما تنگ شده؟؟ از روتخت بلندشدم سرم را گذاشتم تواغوش مادر وزدم زیرگریه وبین هق هق هام شروع کردم به گفتن:مامان شما وبابا که اینجوریا نبودین,اخه اگه من عروسم چرا هیچ کس نظر من را نخواست ,بریدین ودوختین حالا حالا... مادرم پریدم وسط حرفم وگفت:نه دختر...این حرفا چیه؟؟مگه همین الان ما بله را گفتیم که تومجلس,عزا گرفتی؟؟بابا ...حاج محمد یه حرفی زده...بی احترامی بود اگه ندیده ونشناخته میگفتیم نه...بزار بیان...حرفاشون رابزنن شاید هم به دلت نشست...اگه هم ننشست ,این غصه نداره که یه بهانه میتراشیم ومیگیم نه...اینکه عزا گرفتن نداره گلم... بااین حرف مامان یه بوس از لپ سرخ وسفیدش گرفتم وبلند شدم وگفتم:باش...فقط بابا یه بار گیر نده بگه الا وبالله همین... مامان زد زیرخنده وگفت:انگاری از همین الان میخوای جواب رد بدی هااا,بعدشم هنوز بابات را نشناختی,بابا اگه حرفی زده خیر وصلاحت را میخواست اگرم بفهمه که تو نظرت منفی,هست ,مطمین باش خلاف نظر تو کاری نمیکنه...مگه ما چند تا دختر داریم؟؟چند تا زر زری گل داریم هااا؟؟ لبخندی زدم ورفتم طرف دسشویی تا ابی به دست وروم بزنم...امشب عید بود وهیچ چیز نمیبایست شادی تولد پیامبرص را خراب کنه حتی خواستگاری علیرضا... اما غافل بودم از بازی روزگار... ادامه دارد @Sedaye_Enghelab
خوابت هم عبادتــــ مےشود … اگر دغدغہ‌ات ڪار براے خدا باشد ، و سربازے براے مهدی فاطمه هدفِ زندگیت! 🌙⭐️ شادی روح شهید والا مقام و پدر موشکی ایران "حسن تهرانی مقدم" و تمامی شهدایی که امروز سالروز شهادتشان است فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. ان شاءالله دعاگو و شفیع ما در اخرت باشند. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبر اکرم (ص)میفرمایند : إنَّ اللّهَ يُحِبُّ الشّابَّ الَّذي يُفنِي شَبابَهُ في طاعَةِ اللّهِ ؛ خداوند دوستدار جوانى است كه جوانى‌اش را به اطاعت خداوند مى‌گذراند. ميزان الحكمه، ح ۹۰۹۷ @Sedaye_Enghelab
می‌گفت : اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مــزارم ، به لطف خداوند حاضر هستم. "شهید سجاد زبرجدی" @Sedaye_Enghelab