12.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا نام تو بر زبان ما جاری شد
گویی عسل از دهان ما جاری شد
با یک صلوات، لحظهای بوی گلاب
از روزنهی لبان ما جاری شد...
✨عید مبعث مبارک✨
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
سال ۹۴ از گوشه و کنار کشور، خبرهای شهادت مدافعان حرم به گوش رسیده بود. آن زمان در اطراف حرم حضرت عبدالعظیم (ره) زندگی میکردیم. آقاسعید عاشق حرم عبدالعظیم بود. ماه رمضان بود. همسرم بسیار افسرده بود و شبها گریه میکرد. علتش را پرسیدم. گفت: واقعیت این است که دوست دارم مدافع حرم شوم، اما اداره قبول نمیکند. گفتم: برای چی دوست داری بروی! گفت: واقعاً اسلام در خطر است. اگر بدانید چه بر سر بچههای مردم و انسانیت میآورند.
ناراحت شدم. شب خواب عجیبی دیدم. صبح بلند شدم. در فکر خوابم بودم. همسرم خیلی تیزبین بود. نگاهی به من کرد و گفت: ناراحتی! گفتم: نه! خواب دیدم که با پیراهن سفید مدافع حرم شدهای. پهلوی راستت تیر خورده بود. پیراهن سفیدت هم خونی شده بود. من همراه با همسران شهدا در حالی که مقنعه سفیدی بر سر داشتم، در یک کشور عربی ناامن دنبالت میگشتم. خندید و گفت: احتمالاً موافقت میکنند مدافع حرم شوم. بعد شهید میشوم و پیکرم گم و گور میشود. تو میآیی دنبال پیکرم میگردی!
"شهید سعید انصاری"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
💐🍃💐🍃💐
خواب مهدی(عج) را ببینید شب بخیر
بوسه از پایش بچینید شب بخیر
خواب زهرا(سلام الله علیها) را ببینید شب بخیر
هدیه از مادر بگیرید شب بخیر
دعایمان کنید
شهید
🌹 مهدی صابری 🌹
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
امام علی (علیه السلام) می فرمایند :
فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الأَطيَبِ الأَطهَرِ صلىاللهعليهوآله، فَإِنَّ فيهِ اُسوَةً لِمَن تَأَسّى وعَزاءً لِمَن تَعَزّى وأحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ المُتَأَسّي بِنَبِيِّهِ وَالمُقتَصُّ لِأَثَرِهِ. ...
به پيامبرت صلىاللهعليهوآله كه وارستهترين و پاكترين( انسان ها) است، تأسّى بجوى؛ چرا كه در او الگويى است براى جويندگان الگو و آرامش براى كسى كه در پى آرامش است و محبوبترينِ بندگان در نزد خدا، كسى است كه از پيامبرش الگو بگيرد و در پى او حركت كند. ...
📚نهج البلاغة : الخطبة ١٦٠
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹
سلام بر آنهایی که
رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند
تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
لبخند های خاکی 😂
سرهنگعراقی گفت:
برای صدامصلواتبفرستید
برخاستمباصدای بلنددادزدم
"سرکرده اینهابمیردصلوات "
طوفانصلواتبرخاست 😁
"قائدالرئیسصدامحسین
عمرشهرچهکوتاهتربادصلوات"
سرهنگبالبخندگفتبسیارخوباست .
همینطورصلواتبفرستید 🤣
"عدنانخیراللهباآلوعیالش نابودباد صلوات "
طهیاسینزیرماشینلهشودصلوات
طوفان صلواتبودڪہراهافتاد...
درحدودیڪساعتنفرینڪردیم
وصلواتفرستادیم😐😂
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
جشن پتو!
علیرضا، پتویی برداشت و دوید، ایستاد دم در سنگر.
یوسفی دوباره اومد و گفت:" حالا میاد".
لحظه ای گذشت. صدای پای کسی اومد که پیچید داخل راهرو سنگر. سعید برقو خاموش کرد.
سنگر، تاریک تاریک شد.
صدای پا نزدیکتر شد. کسی داخل سنگر شد. علیرضا داد زد: یا علی! و پتو رو انداخت رو سرشو کشیدش وسط سنگر.
بچه ها گفتند:" هورا! و ریختند روش. می دویدن و می پریدن روش!می گفتند:" دیگه برای کسی جشن پتو می گیری؟آقا محمدرضا!".
لحظه ای گذشت؛ اما صدای محمدرضا درنیومد.
سعید برقو روشن کرد و گفت:" بچه ی مردمو کشتید!".
و بچه ها رو یکی یکی کشید عقب. کسی که زیر پتو بود، تکونی خورد. خسروان گفت:" زنده است بچه ها".
دوباره بچه ها هورا کردند و ریختند روش.
جیغ و داد می کردند که محمدرضا داخل سنگر شد.
همه خشکشون زد. نفس ها تو گلوهامون گیر کرد. همه زل زدند به محمدرضا و نمی دونستند چی بگند و چیکار کنند؛ که محمدرضا گفت:" حاج آقا حجتی اومد تو سنگر و شما اینقدر سرو صدا می کنید. از فرمانده هم خجالت نمی کشید!؟".
حرفش تمام نشده بود که همه یه متر رفتند عقب.
چیزی نمانده بود که همه سکته کنیم.
گیج و منگ نگاه هم می کردیم؛ که حاجی از زیر پتو اومد بیرون و از سنگر خارج شد.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
چگونه از جان نگذرد
آنکه میدانـد
جان بهای دیدار است
جانشین فرماندهی گردان عمار یاسر از لشکر محمدرسول الله(ص)
"سردارشهیدحسن شیخ زاده آذری"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab