eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
43 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرازی از وصیت‌نامه برادر و خواهر اداري ميزي كه پشت آن نشسته اي خونبهاي شهدا است حواست را جمع كن كه چه مي كني جواب مردم را سريعتر بدهيد و مردم را ناراضي و سرگردان ننمائيد. كسبه و كشاورزان عزيز شما تنها نفع خود را در نظر نگيريد به فكر انقلاب و جامعه باشيد كاري كنيد كه خودكفا و آزاد بشويم. خانم‌ها و خواهران شما با حجاب اسلاميتان مشت محكمي به دهان ياوه گويان شرق و غرب بزنيد، و شما كه آرزوي زيارت حسين (ع) را داريد و دست شما به قبر آن بزرگوار نمي رسد شب هر جمعه به زيارت شهدا برويد. آنهايي كه پشت به انقلاب و امام و به حركت شهدا و رزمندگان سرد برخورد مي كنند و قبول ندارند دو چهره هستند در تشييع جنازه ها شركت نكنند و در عزاي ما هم نباشند. "شهید سيد مهدي تقوي" @Sedaye_Enghelab
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبری: شهید سلیمانی هم شجاع بود، هم با تدبیر بود، از همه اینها بالاتر، اخلاص او بود، ابزار شجاعت و تدبیر رو برای خدا خرج میکرد! @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبر اکرم (ص)می فرمایند: رائحة الانبیاء رائحة السفرجل ورائحة الحور العین رائحة الآس ورائحة الملائکة رائحة الورد ورائحة ابنتی فاطمة الزهراء رائحة السفرجل والآس والورد ... بوی پیامبران بوی به و بوی حورالعین بوی آس و بوی فرشتگان بوی گل سرخ است، ولی بوی دخترم فاطمه علیها السلام بوی به و آس و گل سرخ روی هم است. بحارالانوار، ج ۶۶، ص۱۷۷ @Sedaye_Enghelab
فرازی از وصیت نامه بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است و هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه) سه چیز را هر روز تلاوت کنید زیارت عاشورا، نافله، زیارت جامعه کبیره اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است ... همه شما را به جان حضرت_زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. "شهید سجاد زبرجدی" @Sedaye_Enghelab
مادرم اين آسمان محراب توست ساز روح و جان من مضراب توست اين زمين در زير پايت كوچك است آسماني هم برايت اندك است ضرب اهنگ دلم از نام توست حرمت عشق از دل بي نام توست آسمان هر شبت پر نور باد لحظه ها با نام تو مستور باد تو ز گلبرگ اقاقيها سري تو ز عطر گلعذاران برتري وه چه زيبا شد بهار از نام تو جام زرين بهار شد نام تو عشق ز چشمان تو آرامش گرفت ابر ز شوق روي تو بارش گرفت @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با شهدا گم نمی شویم
#برشی_از_کتاب #رفیق_مثل_رسول با امین و مهدی هماهنگ کردم که سمت میدان هفت تیر برویم. با موتور به
با تمام شدن غائله انتخابات، با ثبات بیشتری پیگیر کار و ادامه تحصیل شدم. اگر قرار بود نسبت به علاقه شخصی ام یگان خدمتم را انتخاب کنم، حتما تاکتیک انتخاب می کردم اما بدلیل زمان اعلام نیاز و انتخاب مسئول رده بالاترم وارد یگان تخریب شدم. با شروع شدن بهار عربی و متشنج شدن اوضاع کشورهای همسایه کار ما هم وارد فاز جدیدی شد و آن قدرت تحلیلی مسائل منطقه بود. بحث حفظ و حراست مقدسات دینی از جمله حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) دفاع از مظلوم، حفظ خط مقابله با اسرائیل و مهار کردن دشمن در بیرون از مرزهای کشور برش های پازلی بود که لزوم حضور ما در کشور سوریه را تعریف می کرد. اولین گروهی که از ایران اعزام شدند، وظیفه داشتند با حفظ این اصول که اجازه حضور فیزیکی نداریم، ثبات و آرامش را در شهرهای مهم مثل دمشق و حلب را برقرار کنیم. اوایل دی ماه که مصادف با اوایل ماه صفر بود گروه بعدی انتخاب و اعزام شد. در این گروه من و محرم و ترک هم بودیم. ما به محض ورود مباحثی مثل دعوت مردم برای کمک به حفظ کشور و آموزش های اولیه، مقابله با دشمن و امنیت راه ها را آموزش می دادیم. روز بعد شروع کلاس ها جزوه مبحث تخریب محرم را به امانت گرفتم که بتوانم نکات ریزی که محرم بارها در آموزش هایش به آنها اشاره کرده بود را یاد بگیرم و بتوانم از روی جزوه کپی بگیرم. روز ۲۵ ماه صفر و درست روز آخر ماموریتمان محرم شهید شد. بنابر شرایط موجود خبر شهادت و محل شهادت محرم جز به خانواده و تعداد محدودی از دوستان اعلام نشد و به قول قدیمی ترها آستین بر دهان گذاشتیم و آرام گریه کردیم تا این خبر به گوش نااهلان نرسد. روز مراسم تشییع به واسطه حسین با محمد آشنا شدم. جزوه محرم تنها یادگاری روز های سخت و غریبانه حضور ما در سوریه، دست من امانت ماند. بعد از شهادت محرم تصمیم گرفتم دوره های آموزشم را به بالاترین درجه طی کنم. سر کلاس های غواصی عمق و تاکتیک بیشتر به چشم اساتید آمدم و این را از تعریف های حامد فهمیدم. حس می کردم مدیریت نظامی؛ یعنی تسلط کامل داشتن روی مباحث علمی، عملی و این تسلط با تحقیق و تمرین امکان پذیر بود. حامد از وقتی باخبر شده بود هزار بار تاکید می کرد؛ رسول مراقب خودت باش.
با شهدا گم نمی شویم
#برشی_از_کتاب #رفیق_مثل_رسول با تمام شدن غائله انتخابات، با ثبات بیشتری پیگیر کار و ادامه تحصیل
محل کار از هر فرصتی استفاده می کردم تا از حامد کار یاد بگیرم یا به جواب سوالی برسم. _رسول جان می شه همون زمینه کاریت که تخریبه رو تحقیق کنی؟ این جوری منم با خیال راحت کار می کنم. نگاهی به او کردم و گفتم: حامد جان ما به کسانی آموزش می دیم و اون ها را تبدیل به نیروهای کار بلد و حرفه ای می کنیم که حتی سلاح دست گرفتن بلد نیستند. اگه به عنوان رده بالاتر من بگی که دنبالش نباشم، منم اطاعت می کنم. حامد سرش را به شانه من تکیه داد و گفت: باشه تا جایی که بتونم کمکت می کنم. همیشه سعی می کردم حرمت رفاقت را حفظ کنم. با وجود رفاقت و صمیمیتی که بین ما بود، همیشه بزرگ تر بودن حامد برایم یک اصل بود و تمام سعی خودم را می کردم که رفاقت جای خودش و احترام به بزرگ تری و مسئول بودن حامد جای خودش را داشته باشد. برای همین به خیلی از مسائل ورود پیدا نمی کردم. نزدیک به شب های قدر بودیم که تاریخ اعزام ما مشخص شد. فقط بحث مطرح کردن ماموریتم به خانواده می ماند. شب که رسیدم خانه با روح الله صحبت کردم و قرار شد برای مطرح کردنش به من کمک کند. سفره سحری که پهن شد به بهانه کمک کردن به آشپزخانه رفتم. سر سفره روح الله گفت: اگه پوتین یا لباس دوخت خوب می خوای، یه سری به مغازه مهدی بزن. مامان نگاهی کرد و گفت: میخوای بری ماموریت؟ قبل جواب دادن من روح الله گفت: بله قراره بره ماموریت. بابا لیوان آب را زمین گذاشت و گفت: دسته ساکت را دادم تعمیر کنند امروز می رم ببینم اگه آماده شده بگیرم. کی راهی می شی؟ _همین امروز و فردا. صبح با حسین تماس گرفتم و به مغازه ای که روح الله معرفی کرده بود رفتیم. از محل کار تماس گرفتند و گفتند: هماهنگی ها انجام شده، بعد از نماز صبح باید فرودگاه باشیم. بعد از نماز صبح مامان سینی آب و قرآن را دست گرفت همان لحظه دلم برای اینکه مثل بچگی هایم در بغلش خودم را جا کنم و فرصت بوسیدنش را داشته باشم تنگ شد. بغض در گلویش را پنهان کرد و گفت: در پناه خدا رفتی حرم التماس دعا. بابا کوله ام را تا جلوی آسانسور آورد. خداراشکر کردم هزار بار که حلال ترین لقمه های دنیا را بر سر سفره ما آورده است. روح الله موقع خداحافظی گفت: رسول مراقب خودت باش. @Sedaye_Enghelab