eitaa logo
صراط الحمید👇
251 دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
20هزار ویدیو
593 فایل
راه پسندیده ✍️ ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/Alimollazadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼✨🌼 غیرت و حیا چه شد؟ شیخ بهاءالدین عاملی در یکی از کتاب‌ های خود مینویسد: «روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمیدهد. قاضی شوهر را احضار کرد. سپس از زن پرسید: آیا شاهدی داری؟ زن گفت: آری، آن دو مرد شاهدند. قاضی از گواهان پرسید: گواهی دهید که این زن پانصد مثقال از شوهرش طلب دارد. گواهان گفتند: سزاست این زن نقاب صورت خود را عقب بزند تا ما وی را درست بشناسیم که او همان زن است. چون زن این سخن را شنید، بر خود لرزید! شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید؟ برای پانصد مثقال طلا، همسر من چهره ‌اش را به شما نشان دهد؟! هرگز! هرگز! من پانصد مثقال را خواهم داد و رضایت نمی‌دهم که چهره‌ی همسرم درحضور دو مرد بیگانه نمایان شود. چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهرش بخشید.» چه خوب بود که آن مرد با غیرت، جامعه‌ امروز ما را هم میدید که چگونه رخ و ساق به همگان نشان میدهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز هم عقیده‌ آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند. ‌‌‌‌ 🌎‍ @mojtahedie
🍁🍂🍁 🍂🍁 🍁 (اختصاصی جهاد تبیین) قسمت ٣٩ آماده شدم که برم به بو کمال... جلیقه مو پوشیدم یه دستی به ریشام کشیدم تا حجیم تر دیده بشه و اسپری تنفسی رو برداشتم راه افتادم بر عکس همیشه یه کم دلم شور می زد به ایست بازرسی بو کمال رسیدیم... با بقیه ی شهرا فرق داشت. قوانین خاص خودشو داشت. فقط افراد بالای ۵٠ سال حق داشتن از شهر خارج بشن، جو امنیتی خیلی سنگینی داشت... تو دوره ی آموزشی بهم گفته بودن که باید فرض رو بر این بگیری که تمام اهالی جاسوس هستن...این جمله رو به خاطر این گفته بودن که جاسوس‌های زیادی تو شهر بود تا داعشیا امنیت رو بتونن کنترل کنن. البته چون ما عضو داعش بودیم رفت و آمد ما بدون در نظر گرفتن بومی نبودن و سن و سالمون، آزاد بود. وارد شهر شدیم... می‌خواستم برم و اول به اسرا سر بزنم نزدیک میدون ساعت شدیم... به راننده گفتم یه جا نگه داره میدون ساعت جایی بود که داعش تقریبا هر روز اونجا اعدام داشت و شاید تا به اون لحظه حدودا ١٠٠٠ نفر رو سر بریده بودن... البته اعدام های داعش فقط به سر بریدن خلاصه نمی شد و اعدام از طریق انداختن از ارتفاع، سنگسار، آتش زدن و... رایج بود مردم دور میدون جمع شده بودن و یه داعشی داشت رجز خوانی می‌کرد که به راننده گفتم حرکت کنه به خیابون خیاط ها رسیدیم، بوکمال یه خیابونی داشت که فقط توش لباس‌های اعضای داعش و اسرا رو آماده می‌کردن، لباس های اسرا نارنجی بودن تا اسرا شب‌ها بهتر دیده بشن. به راننده گفتم بره سمت زندان. رئیس زندان جلوتر از من راه می‌رفت و راهو نشون می‌داد. اتاق زندانی‌ها تو تاریکی مطلق بود و اتاق‌هایی مخصوص شکنجه تو یه قسمتی از زندان برای بازجویی اسرا، وجود داشت، تو یه موقعیت مناسب و زمانی که رئیس زندان رفت تا بگه برام چای بیارن مخفیانه از اسامی اسرا عکس گرفتم. من واقعا نمی‌دونستم چرا فیلمای اعدام‌های داعش فتوشاپ بودن با وجود اینکه داعش اعدام‌های زیادی داشت... تو دوره‌ی آموزشیم در مورد بوکمال گفته بودن که داعش موقع اعدام دسته جمعی جاده‌ها رو مسدود می‌کنه و نزدیک یه چاهی که اون اطراف هست اعدام‌های خودشو انجام می ده و حوادث میدون ساعت که تن و بدنمو می‌لرزوند، اگه اعدام می‌کنه چرا فیلماش ساختگیه... سوالی بود که خیلی ذهنمو مشغول کرده بود اگه اعدام نمی‌کنه پس این همه جنایت که دیده بودم چی‌ان؟ گفتم بریم به زیر زمین به یه اتاق بزرگ که بر خلاف تمام قسمت‌های زندان بهداشتی‌تر بود رسیدیم، با خودم فکر کردم اینجا شاید درمانگاه زندانه ولی عجیب بود که با وجود اون همه از جنایت‌های داعش برای زندانی‌ها چنین مرکز درمانی خوبی داشته باشه... محیط اونجا بیشتر شبیه بیمارستان بود و حدود سه تخت با فاصله از هم قرار داشتن معاون زندان اومد و به رئیس زندان گفت: همه چی آمادس و پزشکا منتظرن رو کردم سمت رئیس زندان _ بگو قضیه چیه؟ به تته پته افتاد _ فدای شما بشم امیر... اینجا خرج زیادی داره و ما اگه بخوایم سرمایه‌ی حکومتو صرف این رافضیا کنیم که ارزش چندانی نداره... برا همین تصمیم گرفتیم اعدامشون رو به شکل فتوشاپ اعلام کنیم و اعضای بدنشونو بفروشیم... دود از سرم بلند شد یه آماری ازش گرفتم و تو یه نامه به خلیفه تعداد فروش اعضا و اسرا رو بیشتر نوشتم و اشاره کردم که ضمن بازتاب فرامین خلیفه متوجه شدم رئیس زندان برای منافع شخصی خودش آمار فروش اعضا رو بسیار کم تر از میزان واقعی اعلام می‌کنه. ماموریت من از طرف فرماندهی به دست اوردن یه نقشه‌ی کامل و جدید از بو‌کمال بود و برای این ماموریت باید حداقل یه روز اونجااقامت داشتم. شب نقشه‌ها رو از امیرِ بوکمال گرفتم و گفتم که فردا صبح بر می‌گردم رقه. با جوابی که داد از تصمیمم برا برگشتن به رقه منصرف شدم. _ فردا خلیفه خودشون شخصا امامت نماز جمعه رو به عهده دارن و سخنرانیم دارن... بهتره بمونید ┏━━ °•🖌•°━━┓ @jahad_tabein ┗━━ °•🖌•°━━┛