eitaa logo
ᴀɴᴏɴʏᴍᴏᴜsᴍᴀʀᴛʏʀ|³¹³
76 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
عـٰاشقان‌راسرشوریده‍‌به‌پیڪرعجـب‌است، دادن‌سـرنہ‌عجب؛داشتـن‌سَرعجب‌است...!(: -کپےهمہ‌جوره‌حلالت‌رفیق، هدف‌ماچیزدیگری‌ست؛ اولمون : 11'12'1401 آخرمون : شھادت .. مدیر : - @Reyhaneh_02011
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا واصدیقین🙂 ••از زبان زینب•• وقتی رفتیم چادرمو عوض کردم و روی صندلی های مخصوص نشستیم از توی آینه نگاهم میکرد..یه دختری بود نمیدونم کی بود خیلی نگاه بدی به من میکرد لباس درست حسابی هم تنش نبود..! بعد چند دقیقه عاقد اومد و با بسم اللهی خطبه رو شروع کرد! یه سمت قرآن دست من بود و یه سمت قرآن سمت اون.. سوره نور باز شده بود! کلماتی رو به عربی گفت و اخرش گفت -آیا وکیلم؟ مائده که سر سفره طرف منو گرفته بود گفت -عروس داره قرآن میخونه دوباره صدای عاقد -آیا وکیلم؟ دستام یخ کرده بود.. از توی آینه نگاهی بهش کردم که لبخند کجی گوشه لبش بود و این جذاب ترش کرده بود! عاقد برای بار سوم گفت -آیا وکیلم؟ بسم اللهی زیر لب گفتم و +با اجازه آقا امام زمان پدر و مادر و برادرم.. و بقیه بزرگتر ها... توی یک ثانیه به همه چی فکر کردم.. ذکر الهم عجل لولیک الفرج رو اروم جوری که کسی نشنوه گفتم و +بله! صدای صلوات همه جا رو گرفت.. عاقد از مرتضی هم وکالت گرفت و همچی تموم شد! یه قطره اشک از چشام ریخت نمیدونم چرا متعجب خواستم دستمو بکشم زیر گونم که یه دست روی صورتم و یه دست روی دستای سردم نشست..! با انگشتش اشکمو پاک کرد و -چرا گریه میکنی؟ چند قطره دیگه اشک ریخت.. اما این بار از شدت ذوق..(: با نگاهی که زمین رو نشونه گرفته بود و صدای آرومی گفتم +نمیدونم.. لبخندی زدمو -شاید اشک شوقه ••از زبان مرتضی•• اولین بار بود اشک یه دخترو دیده بودم.. با دیدن اشکی که از چشماش ریخت انگار قلب منم ریخت.. داشت دستاشو میبرد پاکش کنه که دستاشو گرفتم و خودم اشکشو پاک کردم تو چشای عسلیش که حالا خیره نگاهم میکرد، نگاه میکردم +چرا گریه میکنی؟ دوباره اون اشکا ریخت و قلب من دو برابر ریخت! چشمشو به زمین دوخت و با صدایی که بزور شنیدم گفت -نمیدونم.. لبخند کش داری زد که تازه چال گونشو دیدم.. -شاید اشک شوقه لبخندی زدم و +یعنی اینقد شوق داری؟ -شاید +من بیشتر با خنده گفت -من بیشترتر خندیدم و به اطراف نگاهی کردم.. دختر خالم رو دیدم که با نفرت به زینب نگاه میکرد.. دستاشو گرفتم و با خنده رو بهش گفتم +من مهریه ات رو همین الان دادم سوالی نگاهم کرد که گفتم +قبل از اینکه تو بگی قرآن رو کامل حفظ بودم.. راستی بیا همینجا یه قولی به هم بدیم! -چی مثلا؟ +هیچ وقت از هم چیزیو پنهون نکنیم و دروغ نگیم.. -چشم با خنده گفتم +چشات منور به دیدار من خندید و دوباره چال گونش رو دیدم! ... @Shhedgmnam