روایت یک روز (قسمت نهم)
#روایتی_از_حواشی_سفر_هیئت_دولت_به_شهرکرد
چقدر دلم برای جمهوری اسلامی می سوزد
چیزی از رفتن وزیر نگذشته بود که یکی از بچهها گفت گوشیتان چندبار زنگ خورده و جواب ندادید. با ما تماس گرفتند که یک دیدار جمع و جور و خودمانی که با آقای رئیسی ترتیب داده شده و شما هم باید بروید آنجا؛ ساعت 6.
با سعید هماهنگ کردیم و رفتیم سر قرار، فرهنگسرای ارشاد شهرکرد...
یک جمع محدود و خودمانی چند نفره بودند که خیلیهاشان هم تیم رئیس جمهور و چند نفر هم مدیران استان بودند.
نقدهای صریح و گاهی تند بچههای فعال استان یکی یکی بیان شد و نوبت به رئیس جمهور رسید...
خستگی سفر و شوق خدمت در کلام و چهرهاش عجیب نمایان بود با این وجود ایت الله رئیسی با شور و هیجان شروع به صحبت کرد و همه صحبتش شده بود پاسخ به انتقادات بچه های خودی.
چقدر آنجا دلم برای جمهوری اسلامی سوخت که اینقدر در ابزار روایت و تبیین دستش خالی است که عالیترین مقام عالی کشور در جمع خودیترین بچه های کف میدان انقلاب هم حتی باید بنشیند و تبیین کند که کجای کاریم و داریم چه می کنیم.
چقدر دردناک است که به جای آنکه بیاید راهبرد بدهد برای به خط کردن فعالان فرهنگی و به کارگیری حلقههای میانی باید بنشیند و تازه اینها را قانع کند...
الآن میفهمم که چرا رهبری آنچنان نقدی صریح در مورد ضعف رسانه ای دولت را به رخشان می کشد و می گوید فکر چاره کنید.
ایشان میدانند که چقدر کار در این دولت انجام شده و می بینند که مردم که هیچ نخبگان هم نمیدانند .
آقایان رسانه دولت قبل از آنکه خیلی دیر شود و فرصت ها بگذرد کاری کنید...
فرصت ها چون ابر درگذرند...
#احتمالا_پایان
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری
عضو شوید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046