eitaa logo
بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷
114 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
587 ویدیو
8 فایل
غریب‌گیر‌اوردنت🥀 #شهیدآرمان‌علی‌وردی #آرمان_دهه_هشتادی_ها از ولادت ۱۳۸۰/۴/۱۳ تا شهادت ۱۴۰۱/۸/۶ قطعه50، ردیف117،شماره 15 جهت تبادل‌و ارسالی: @hobolhosein_15_2
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق‌ شهید آرمان علی‌وردی : آرمان واقعا مومن بود. چند روزی بود آرمان با من میومد می رفتیم بدنسازی.. بعد یه مدتی آرمان اومد گفت: دیگر نمیخوام بیام... گفتم: چرا؟! گفت: اینجا آهنگ های تند و بلند زیاد پخش میکنن، گوش دادنشون درست نیست! گفتم: من که پول ترم اینجارو دادم و تا آخرش اینجام. اما آرمان گفت: نه من دیگه نمیتونم؛ و رفت یه باشگاه دیگه... eitaa.com/Sh_aliverdi بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷
💠 پدر شهید: این کتاب ها دست آرمان مونده بود؛ این یادداشت ها رو هم خودش نوشته بود و روشون چسبونده بود که یه وقت حق الناس روی گردنش نمونه... -------- eitaa.com/Sh_aliverdi بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷
✉️ عصر همان روزی که آرمان مجروح شد، داشتم روی بالکن مسجد راه می‌رفتم که دیدم آرمان دارد وسایلش را جمع می‌کند. به او گفتم: آرمان داری کجا میری؟ گفت: احتمالا امشب خیابونا شلوغ می‌شه. دارم میرم خیابون آزادی تا اعزام بشم برای جلوگیری از اغتشاشات تو هم بیا تا امشب با هم بریم. گفتم: آرمان بشین دَرسِت رو بخون. گفت: آدم نباید سیب‌زمینی باشه. گفتم: خب حداقل از این به بعد کم‌تر برو. گفت: باشه؛ امشب رو میرم، ولی از این به بعد کم‌تر میرم. رفتــی و دیگر نیامــدی . . . 🥀 بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @sh_aliverdi
🕊 | روایت مسجـــد | پدر بزرگوار شهیـد : با آرمان رفته بودیم مسجد. وقتی بیرون آمدیم، به کسی اشاره کرد و گفت: اون رفیق منه. خواست به سمتش برود، اما برگشت. گفتم: آرمان چرا نرفتی حال و احوال بپرسی؟ گفت: متوجه شدم که همسرش همراهشه؛ هم خودم خجالت می‌کشم، هم نمی‌خوام خانواده‌اش معذب بشن... بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
♥️ | درد و دل | خانواده آرمان سال‌ها بود که منطقه ۱۰ بودند؛ اما یکی دو سال آخر نقل مکان کرده بودند به شهران. از حوزه خیلی فاصله داشت. یه مدت با موتور پدرش رفت و آمد می‌کرد که اونم دزدیدند. درد و دل که می‌کرد، می‌گفت: این فاصله خیلی زیاده، رفت و آمدم سخت شده. زمان زیادی هم می‌گیره که با تاکسی و اتوبوس برم. گفتم: خب چرا یه حوزه نزدیک تر نمی‌ری؟ گفت: حوزه آیت‌الله مجتهدی خیلی خوبه. استادها و هم کلاسی‌هام عالی هستن؛ هرچقدر هم سخت باشه باید اونجا برم. راست می‌گفت، همون‌جا محل رشد و آسمانی شدن آرمان بود... 🌿 بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
🌸| | زندگـی امام زمانـی(عج) | سال آخر خیلی دغدغه داشت. چند ماه قبل شهادتش، همش زنگ می‌زد و پیام می‌داد که بیا صحبت کنیم. بین صحبت‌هامون مدام می‌گفت: زخم‌زبون‌ها اذیتم می‌کنه؛ این‌که بعضی‌ها هروقت من یا خانواده‌م رو می‌بینن، می‌گن چرا پسرتون فرستادید حوزه؟ آینده‌ش خراب شد... فلانی تو فامیل یا دوستای هم سن و سالش پزشکی و مهندسی می‌خونن، آرمان چی؟ انقدر اذیتش کرده بودن که گفت: به فکرم زده چند سال از حوزه برم یه کاری راه بندازم، از این فشار در بیام، دوباره برگردم. باهاش صحبت کردم و دلداری دادم، گفتم: شرایط اکثر طلاب همینه، اما با وجود همه این سختی‌ها باید پای اسلام و انقلاب ایستاد. چند روز بعد زنگ زد، گفت: فکرهام رو کردم، هیچ مسیری بهتر از طلبگی امام زمان(عج) نیست. هرکی هم هرچی می‌خواد بگه. حالا که این توفیق رو بهم دادنـد، منم کـم نمی‌ذارم. واقعا هم کم نذاشت... . . 🌿 بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
🔅 | شــور و شعــور حسینــی در هیئـت | گاهی اوقات که یه مداحی‌ می‌دید و براش جالب به نظر می‌اومد، رو می‌کرد به من و می‌گفت: اینو گوش بده و نظرت رو بگو. بعد هم صداش رو کمی بلندتر می‌کرد تا با هم بشنویم. بعد از گوش دادن به اون مداحی، درباره سبک و شعرش صحبت می‌کردیم. می‌گفت: هیئت باید شور و شعور حسینی رو در قلب‌ها زنده کنه. با هیئت‌هایی که این ویژگی رو نداشتن اصلا حال نمی‌کرد و نمی‌رفت... محرم قبل از این که بره مشهد، باهاش تماس گرفتم. ازش پرسیدم: این شبا هیئت کجا میری؟ گفت: می‌رم حوزه و... البته یه شب رفتم هیئت فلا خیلی خوب بود. یه شب هم یه هیئت دیگه رفته بود و از اون هم خیلی تعریف کرد. علتش رو توی مبناش می‌شد دید؛ چون اهل کار تربیتی و جهادی بود و همیشه دغدغه فرهنگی داشت، با هیئاتی که مبنای درست و حسابی داشتند بیشتر و بهتر می‌تونست ارتباط بگیره. می‌گفت: شعرهای مداحان باید روی مبنا باشه و علاوه بر این که باید شور داشته باشه و قشر جوان رو جذب کنه، شعور حسینی رو هم ترویج بده و در ناخودآگاه شنونده تاثیر مبنایی بذاره. . . 🤎 بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
♥️ | درد و دل | خانواده آرمان سال‌ها بود که منطقه ۱۰ بودند؛ اما یکی دو سال آخر نقل مکان کرده بودند به شهران. از حوزه خیلی فاصله داشت. یه مدت با موتور پدرش رفت و آمد می‌کرد که اونم دزدیدند. درد و دل که می‌کرد، می‌گفت: این فاصله خیلی زیاده، رفت و آمدم سخت شده. زمان زیادی هم می‌گیره که با تاکسی و اتوبوس برم. گفتم: خب چرا یه حوزه نزدیک تر نمی‌ری؟ گفت: حوزه آیت‌الله مجتهدی خیلی خوبه. استادها و هم کلاسی‌هام عالی هستن؛ هرچقدر هم سخت باشه باید اونجا برم. راست می‌گفت، همون‌جا محل رشد و آسمانی شدن آرمان بود... 🌿 بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
🤍 گاهی اوقات که یه مداحی‌ می‌دید و براش جالب به نظر می‌اومد، رو می‌کرد به من و می‌گفت: اینو گوش بده و نظرت رو بگو. بعد هم صداش رو کمی بلندتر می‌کرد تا با هم بشنویم. بعد از گوش دادن به اون مداحی، درباره سبک و شعرش صحبت می‌کردیم. می‌گفت: هیئت باید شور و شعور حسینی رو در قلب‌ها زنده کنه. با هیئت‌هایی که این ویژگی رو نداشتن اصلا حال نمی‌کرد و نمی‌رفت... محرم قبل از این که بره مشهد، باهاش تماس گرفتم. ازش پرسیدم: این شبا هیئت کجا میری؟ گفت: می‌رم حوزه و... البته یه شب رفتم هیئت فلا خیلی خوب بود. یه شب هم یه هیئت دیگه رفته بود و از اون هم خیلی تعریف کرد. علتش رو توی مبناش می‌شد دید؛ چون اهل کار تربیتی و جهادی بود و همیشه دغدغه فرهنگی داشت، با هیئاتی که مبنای درست و حسابی داشتند بیشتر و بهتر می‌تونست ارتباط بگیره. می‌گفت: شعرهای مداحان باید روی مبنا باشه و علاوه بر این که باید شور داشته باشه و قشر جوان رو جذب کنه، شعور حسینی رو هم ترویج بده و در ناخودآگاه شنونده تاثیر مبنایی بذاره. بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
🌿 | شــرط شهــٰادت | وقتی بحث کار فرهنگی و تربیتی محلشون رو پیش می‌کشید، گاهی سر مشکلات و جدل‌هایی که با برخی از افراد مجموعه‌شون داشت، صحبت می‌کردیم. عمدتا به این نتیجه می‌رسیدیم که برخی از اون‌ها حتی در حد کتاب طرح کلی حضرت آقا نگاه مبنایی ندارند و این کتاب شریف رو هم نخوندن. یه بار آرمان به بیان خودش گفت: «بعضی‌هاشون فقط ادعاشون می‌شه ولی اهل عمل نیستند... هر وقت اومدی توی میدون و تجربه کار رو چشیدی، اون وقت حق نظر داری.» الان که به کلامش فکر می‌کنم، می‌بینم که فقط خودش اهل عمل بود و با شهادتش این رو ثابت نکرد؛ بلکه نمایان کرد... حقیقتا همینه. سردار دل‌ها شرط شهادت رو اینطور می‌فرمایند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی‌شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد شهادت نصیبش می‌شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند.» 💚 - بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
🦋 یکی از صفات بارزی که آرمان داشت این بود که هرگز این اجازه را به خودش نمی‌داد که به کسی توهین بکند. این موضوع در حدی بود که اگر جلوی آرمان حرف زشتی زده می‌شد، صورتش به شدت سرخ می‌شد و خجالت می‌کشید. شاید اگر اغتشاش‌گران از این موضوع باخبر بودند، دیگر از آرمان درخواست نمی‌کردند به حضرت آقا اهانت کند؛ آرمان حتی به آن‌ها نیز توهین نمی‌کرد؛ چه برسد به حضرت آقا... بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
🌌 | اهـل شوخـی بـود | بسیار اهل شوخی بود. برای این که دیگران مخصوصا طلاب را بخنداند، هرکاری انجام می‌داد. مثلا به رفقای هم‌پایه‌ای می‌گفت با او کشتی بگیرند و او نیز در حین کشتی با حالتی که دیگران را بخنداند، خودش را به زمین می‌انداخت. از بعد از اربعین هم که برای کمک به جمع شدن اغتشاشات می‌رفت، هرگز با کسی درباره کارهایی که انجام داده بود صحبت نمی‌کرد؛ اما اگر در حین خدمت کردن چیز خنده‌داری دیده بود، حتما برای همه تعریف می‌کرد. بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
🌱| ‌ آرمان برای مسئولیت‌هایی که به عهده می‌گرفت هیچ وقت کم نمی‌ذاشت. یادمه یه سال مسئولیت امور اجرایی و برگزار کردن هیئت شباب المهدی(عج) رو داده بودن بهش. یکی از روزهایی که قرار بود روضه هفتگی بگیریم، چون ایام تعطیلات بود، خیلی از رفقا رفته بودن مسافرت و نبودن که بیان هیئت. تقریبا سه یا چهار نفر بیشتر نبودیم. به آرمان گفتیم: حالا چیکار کنیم؟ گفت: ما کاری نداریم که چند نفر هستیم، باید هیئت رو برگزار کنیم. گفت یکی از بچه‌ها زیارت عاشورا رو شروع کنه تا سخنران برسه و هیئت حتما برگزار بشه. 🕊 بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 | روضـه حضرت رقیـه (س) | آخرین سفری که باهم رفتیم، سفر قم و جمکران بود. توی اتوبوس وقت رفتن، یه روضه حضرت رقیه(سلام الله علیها) رو کلیپ کرده بودن. دختربچه‌ها شعر "حالا اومدی، حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی..." رو می‌خوندند. آرمان از این کلیپ خیلی خوشش اومده بود. می‌گفت: خیلی گریه کردم! خیلی قشنگه... عاشق حضرت رقیه بود... موقع برگشت هم فقط از شهدا می‌گفت. همش در مورد کتاب شهدا صحبت می‌کرد، در مورد سختی کار نیروهای اطلاعاتی صحبت می‌کرد. بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
📜 | یک تکـه از بهشـت | هر وقت می‌رفتیم مشهد، باید حتما می‌رفت صحن گوهرشاد. ساعت‌ها آن‌جا می‌نشست و دعا می‌کرد. می‌گفت: این کنج دیوار یه تکه از بهشته... به روایت مادر شهید 🕊 بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
🦋 | اهـل شوخــی بود | شب‌ها همیشه قبل خواب گوشی رو می‌گرفت دستش تا پیام‌هاش رو چک کنه. هر وقتی لطیفه جالبی می‌خوند اول خودش ریز می‌خندید بعد هم برای من تعریف می‌کرد و این‌بار با صدای بلندتر باهم می‌خندیدیم. می‌گفت: دلم نمیاد تنها بخندم... اینجوری حالش بیشتره. خیلی اهل شوخی بود. همیشه تمام سعیش رو می‌کرد که اطرافیانش رو بخندونه و شاد کنه. هر وقت می‌دیدمش روحیه می‌گرفتم... 💙 بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
❌خاطره شنیدنی زینب سلیمانی از هدیه حاج قاسم به خانم بد حجاب معترض در هواپیما...😳🚫 حاج قاسم: اگر در کشور ضعف و کم کاری وجود دارد گردن منه مسئول است نه رهبر انقلاب ایشان یک تنه ايستاده اند...! ❤️ برای دیدن کلیپ کاملش کلیک کنید👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╔═════❤️🕊══╗ •●❥ @kolebar_ashgh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══❤️🕊═════╝ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ الله اکبر😳😟 چه بزرگ مردی بوده حاج قاسم...! ❤️
🕊 | اختلاف نظری که پیش آمد | با آرمان در کار تربیتی حوزه، سر یک موضوعی به اختلاف نظر خوردیم. چون من مسئول کار بودم و آرمان داشت کمک می‌داد، بدون این که رفتار تندی بکند، حرفم را قبول کرد و از نظرش کوتاه آمد. حواسش بود اصول کار تشکیلاتی را رعایت کند و کار زمین نماند. بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi
🌿 | متعهد به قـول و قـرار | به قول و قرارش خیلی متعهد بود. با هم عهد بسته بودیم که چهل روز یک کاری را انجام بدهیم، اگر هم کسی حواسش نبود و انجام نمی‌داد، باید یک مبلغی را برای جریمه می‌گذاشت کنار. روزهای اول داغ بودیم، انجام می‌دادیم و اگر یادمان می‌رفت هم جریمه پرداخت می‌کردیم. کمی که جلوتر رفت، سهل‌انگارتر شدیم. آرمان اما، تا آخر چله پیگیر بود و سعی می‌کرد به عهدش وفادار بماند. اگر هم یادش می‌رفت، جریمه‌اش را همان روز پرداخت می‌کرد به ستاد بازسازی عتبات عالیات؛ برای ساخت صحن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها درحرم امام حسین علیه‌السلام. هنوز پیام‌های پیگیری‌اش را دارم... به روایت دوست شهید 💚 ---------- 📣 بازوی‌ِحِرز بَستهِ🇮🇷 @Sh_aliverdi