✅ وقتی نزدیک بود صدام کشته شود!
🔴 برشی از کتاب «نفوذی» درباره بازدید صدام از مناطق جنگی
◀️ سید سعید موسوی: یک بار شهید عبدالمحمد سالمی را دیدم که خیلی افسوس میخورد. وقتی علت را پرسیدم، گفت: «چندی پیش برای شناسایی به اطراف پادگان حمید رفته بودم. یک موشکانداز آرپیجی با یک گلوله همراه داشتم. تو همین حین با سه اتومبیل دشمن مواجه شدم. چندده متری فاصله بین ما بود و مرا ندیدند. شرایط دو اتومبیل طوری بود که گویی بلیزر بینشان را اسکورت میکردند. گلوله را درون آرپیجی گذاشتم و تصمیم گرفتم اتومبیل بلیزر را بزنم، اما بعد فکر کردم در شرایطی که کمبود مهمات داریم، چه لزومی دارد بخواهم آن را منهدم کنم؛ لذا شلیک نکردم و به مقر برگشتم. همان شب به اهواز رفتم و تلویزیون عراق را تماشا کردم که بازدید صدام از مناطق جنگی را نشان میداد. ناگهان دوربین، بلیزری رو که حامل صدام بود نشان داد که داشت وارد پادگان حمید میشد. درجا خشکم زد. اتومبیل همان بود و زمان و مکانش هم همان؛ تازه فهمیدم چه اشتباهی با منهدمنکردن آن اتومبیل کردم و بسیار متأسف شدم. تقدیر اینطور رقم خورد که صدام از چنگم بگریزد.»
◀️ تلویزیون عراق که بهراحتی در شهرهای نوار مرزی و حتی خود اهواز قابلمشاهده بود، گزارش مشروحی از حضور شخص صدام در پادگان حمید پخش کرد که همان اسکورت و ماشینهایی بود که عبدالمحمد و یارانش در شب شناسایی دیده بودند. بهاینترتیب، آه بلند و جانکاهی از دل رزمندهها و جان عبدالمحمد بلند شد. حتی بعضی از رزمندهها از شدت ناراحتی بنای گریه گذاشتند که «ای داد بیداد، چه طعمهٔ خوبی از دستمان رفت!» اما عبدالمحمد شروع کرد به دلداریدادن و گفت: «برای چی گریه میکنین؟ خداوند در قرآن وعده داده که به اینها طول عمر میدهیم تا بیشتر عذابشان کنیم! ناراحت و نگران نباشین این آیهٔ قرآن داره با ما صحبت میکنه، اگر به صلاح اسلام بود، خداوند کمکمون میکرد که شلیک کنیم.»
🔗 لینک فروش کتاب:
http://shop.hdrdc.ir/
#معرفی_کتاب
#نفوذی
#نشر_مرز_و_بوم
#بهنام_باقری
#عبدالمحمد_سالمی
#سید_سعید_موسوی
#صدام
#اسکورت
#قرآن
#اهواز
@Shabaniesarouie