حکایت
مسافری خسته که از راهی دور میآمد به درختی رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدری استراحت کند غافل از این که آن درخت جادویی بود؛ درختی که میتوانست آن چه که بر دلش میگذرد برآورده سازد!
وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فکر کرد که چه خوب میشد اگـر تختخواب نرمی در آن جا بود و او میتوانست قدری روی آن بیارامد. فـوراً تختی که آرزویش را کرده بود در کنارش پدیدار شـد!
مسافر با خود گفت: «چقدر گرسنه هستم. کاش غذای لذیذی داشتم.»ناگهان میزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیر در برابرش آشکار شد. مرد با خوشحالی غذاها را خورد و نوشید.
بعد از سیر شدن، کمی سرش گیج رفت و پلکهایش به خاطـر خستگی و غذایی که خورده بود سنگین شدند. خودش را روی آن تخت رها کرد و در حالی که به اتفـاقهای شگفتانگیز آن روز عجیب فکر میکرد با خودش گفت: «قدری میخوابم. ولی اگر یک ببر گرسنه از این جا بگذرد چه؟» ناگهان ببـری ظاهـر شـد و او را درید.
پی نوشت هر یک از ما در درون خود درختی جادویی داریم که منتظر سفارشهایی از جانب ماست.ولی باید حواسمان باشد. چون این درخت افکار منفی، ترسها و نگرانیها را نیز تحقق میبخشد. بنابر این مراقب آن چه که به آن میاندیشید باشید.
╭────➺𓆩شبگردتنها
╰─────────🌹───
〰〰🌸🎀🌸〰〰
❥❥@ShabgardtanAAA❥❥
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بغض سنگین به گلیمه ....
خودت دونی که خدایا منه دنیا که غریبوم.....
🎬 💯
╭────➺𓆩شبگردتنها
╰─────────🌹───
〰〰🌸🎀🌸〰〰
❥❥@ShabgardtanAAA❥❥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╭────➺𓆩شبگردتنها
╰─────────🌹───
〰〰🌸🎀🌸〰〰
❥❥@ShabgardtanAAA❥❥
13.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
𝄠
به سلامتــْْـْْْی اونایی که
به پای رفاقت سوختند
ولی
به نام رفاقت سکوت کردند
╭────➺𓆩شبگردتنها
╰─────────🌹───
〰〰🌸🎀🌸〰〰
❥❥@ShabgardtanAAA❥❥
4_5895460663848864617.mp3
6.13M
╭────➺𓆩شبگردتنها
╰─────────🌹───
〰〰🌸🎀🌸〰〰
❥@ShabgardtanAAA❥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╭────➺𓆩شبگردتنها
╰─────────🌹───
〰〰🌸🎀🌸〰〰
❥❥@ShabgardtanAAA❥❥