✍#پنج شنبه است
شادی همه ی اموات و ارواح طیبه شهدا
#امام_شهدا
شهدای #دفاع_مقدس
شهدای #گمنام
شهدای #غدیر
شهدای #هسته_ای
شهدای #مدافع_حرم
شهدای #مدافع_امنیت
شهدای #مدافع_سلامت
صلوات هدیه کنیم 👇👇
https://eitaabot.ir/counter/gts3
روی لینک آبی بزنید و تعداد صلوات رو تایپ کنید ...حتی با یک صلوات شریک بشید
❤️اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
به سید میگفتن:
اینا ڪی هستند مياري #هيئت؛
بهشون مسئوليت میدی؟!
میگُفت: ڪسی ڪه تو راه نیست،
اگه بیاد توی مجلس اهـل بیٺ
و یه گوشه بشینـه
و شما بهش #بها ندی،
میـره و دیگه هم برنمیگرده
اما وقتی تحویلش بگیری؛
#جذب همین راه میشه!...🦋
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
در کنار مزارش از جوانی پرسیدم چرا شهید علمدار انقدر در بین جوانان محبوب است؟ او پاسخ داد سید مجتبی، علمدار و باب الحوائج ما جوانان است، هر حاجتی داریم بر سر مزار او می گوییم گویی بی واسطه به خدا می رسد و حاجت روا می شویم.
#شهید_سیدمجتبـی_علمدار🕊
🌹 شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا.mp3
2.74M
🖤بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا😭
💚 با صدای #شهید_سیدمجتبی_علمدار
@ShahadatNameOshagh
🖤 السلام علی الحسین
🖤 و علی علی بن الحسین
🖤 و علی اولاد الحسین
🖤 و علی اصحاب الحسین
#شب_جمعه
#شب_زیارتی
وداع خواهر شهید با پیکر بیسر برادرش😔
محمد حسین باغبان ، یکی از بسیجیان
لشکر14 امام حسین(ع) بود. او در اواخر
اسفند سال 1362 در عملیات خیبر شربت
شهادت نوشید ...
چند روز قبل از عملیات، محمد حسین
به یکی از همرزمانش به نام شفیعی گفت :
اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کفِ پایم
بشناسید. یکی از انگشت های او به خاطر
اشتغال به حرفهی جوشکاری کبود بود
زمانیکه شفیعی را برای شناسایی اجساد شهدا
به تعاون لشگر بردند، او جنازهی بی سری را از
روی کبودی انگشتش شناسایی کرد ...
#شهید_محمدحسین_باغبان🕊
#السلام_علی_قلب_زینب_الصبور
🌹 شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
همسر شهید :
مسلم علاقه زیادی به قرآن داشت
و هر شب پس از نماز عشاء، سوره واقعه را تلاوت میکرد و پس از نماز صبح زیارت عاشورا و سوره حشر را میخواند همچنین پس از هر نماز، آیت الکرسی، تسبیحات حضرت زهرا، سه بار سوره توحید، صلوات و آیات دو و سه سوره طلاق را حتماً تلاوت میکرد
تاکید ویژهای به نماز شب داشت و اگر نماز شبش قضا میشد میگفت: شاید در روز گناهی مرتکب شدهام که برای نماز شب بیدار نشدم.
نخستین باردر مدینه و روبروی گنبد حرم حضرت رسول (ص) بحث رفتن به سوریه را مطرح کرد و جواب من را خواست؛ قبل از اینکه حرفی بزنم،
گفت: گر جوابت منفی باشد، باید فردای قیامت جواب حضرت زینب (س) را بدهی.✅
من هم در جواب گفتم: رضایت دارم بروی و انشاءالله صحیح و سلامت بر میگردی اما وی تاکید داشت که شهید میشود...
#شهید_مسلم_خیزاب🕊
🌹 شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه خوانی #شهید_مسلم_خیزاب
برای پسرش آقا محمد مهدی😍❤️
💚همسر شهید خیزاب با اشاره به علاقهمندیهای همسرش در زندگی گفت:
شهید خیزاب هر شب صد آیه از قرآن را در خانه تلاوت میکرد و میگفت که میخواهم نور شود به در و دیوار خانه بتابد برای زمانهایی که من نیستم، تا از شما مراقبت کند.
@ShahadatNameOshagh
« سال 73 وقتی سجاد سه ساله بود، پدرم فوت کرد، مادرم با مشکلات زیادی ما را بزرگ کرد،😔
سجاد برادر کوچترم بود و به جز او یک برادر بزرگتر هم دارم. سجاد اخلاق خاصی داشت، هیچوقت از کار کردن فراری نبود، همه شغل ها را هم در نوجوانی و کودکی تجربه کرد.
یادم است سن خیلی کمی داشت اما می رفت داخل پارک بلال کباب می کرد و می فروخت. یک مدتی شاگرد تعمیرگاه بود، یک مدتی پیک موتوری بود ، یعنی هم درسش را می خواند هم مسجدش را می رفت و هم کمک خرج خانه بود،
فکر می کنم از یازده سالگی یعنی از وقتی کلاس چهارم یا پنجم بود پایش به مسجد باز شد، یعنی در روز عید غدیر و به خاطر جشن عید ، سر از مسجد درآورد و با مسجد آشنا شد ، بعد از آن عضو پایگاه بسیج مسجد شد و دوست مسجدی پیدا کرد و در همین مسیر هم ماند.
با اینکه درسش خیلی خوب بود اما می گفت که من دوست دارم جذب نظام بشوم به خاطر همین بعد از اینکه سربازی اش درسپاه تمام شد، همه جا آزمون داد و در یگان ویژه صابرین پذیرفته شد. سجاد مهارت های زیادی داشت، راپل و چتربازی بلد بود ، تکاور بود، مهارت های رزمی داشت و همیشه می گفت که من سرباز رهبر هستم، اصلا خط قرمزش رهبری بودند. خیلی هم دلش می خواست رهبر را از نزدیک ببیند...»💔
خواهر شهید
🔖فرازی از وصیت نامه شهید
🌷سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند.
انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با نماز شب می رسد
شهید مدافع حرم #سجاد_زبر_جدی
شادی روحش صلوات
@ShahadatNameOshagh
❣️ شهادت نامه ی عشاق❣️
📖 جوانمرد_قصاب 🍃 جوانمرد همیشه با وضو بود. به او می گفتند: عبدالحسین چه خبر از وضع کسب و کار؟ م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 «جوانمرد قصاب»
📗 زندگی نامه و مجموعه خاطرات
« شهیدعبدالحسین کیانی»
💚 اولین پرچمدار دوکوهه حمزه سیدالشهداء فتح المبین و شهید شاخص بسیج اصناف استان خوزستان
یک قسمت کوتاه از این کتاب رو با هم بشنویم 😍👌
#کتاب_خوب
#مطالعه_کنیم
#معرفی_کتاب
@ShahadatNameOshagh
💚 دیده بانی به نام ممد گره
سردار شهید محمد منوچهری اولین دیده بان لشگر 32 انصار الحسین
🍃سعید گفت: « این جا یک سپاه هست و یک ممدگره.»
گفتم: «فامیلیاش گره است؟»
خندید و گفت: «نه. نام شناسنامهاش محمد منوچهری است. دیدهبان است و کارش گرا دادن به توپخانه است. برای همین معروف شده به ممدگره
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
خیلی به #زیارت_عاشورا مداومت داشت.
اعتقادش این بود که اگر با معرفت زیارت عاشورا بخونی مثل خود امام حسین(ع) شهید میشی. ان شاء الله
هر صبح با زمزمه دلنشین زیارت عاشورا محمد از خواب بیدار می شدیم.
بالاخره زیارت عاشورا خوندنش ثمر داشت...
معلوم بود که همشون رو با معرفت خونده
چون وقتی شهید شد سر نداشت. مثل خود امام حسین(ع)....
#شهید_محمد_منوچهری🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
🍀 محمدرضا که تازه از اندیمشک به خانه آمده بود به من گفت: مادر، می خواهم شما را به معراج شهدا ببرم تا پیکر حسین را ببینید. با هم رفتیم....
اشک در چشمانم حلقه زده بود، صورت حسین را بوسیدم.
کنار قبری که حسین را به خاک سپردیم ، قبر خالی بود. محمد رضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر شهیدش می آید.
از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می کنی؟ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، این طوری نمی شود، بگو از صمیم قلب حلالت می کنم. من هم گفتم:
حلال ِ حلال.
چند روز بعد، شهید آن قبر را آوردند. خودش بود؛ محمد رضا را همانجا به خاک سپردیم...
هیچگاه #نماز_اول_وقتش ترک نمیشد. همیشه و در هر شرایطی سعی میکرد نماز جماعت را برپا کند. وقتی نماز میخواند، صورتش از اشک خیس میشد، خصوصا گاهی که نمیدانم چه مسائلی برایش پیش میآمد ولی میدیدم سید با صدای بلند در نماز گریه میکرد. آنقدر گریه میکرد که اطرافیان را تحت تاثیر قرار میداد
#شهیدمحمدرضادستواره🕊
🌹 شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
🍃🌺 احترام به مادر 🌺🍃
🌱شهید از جمله کسانی بودند که حاضر بودند هر کاری بکنند تا #رضایت_مادرشان را کسب کنند...
و همیشه در سفر های زیارتی با مادر می رفتیم و وقتی که در کربلا بودیم شهید باعشق ویلچر مادربزرگ رو به حرم امام حسین (ع) میبرد و اشک میریخت
🌼بعد مادر در این طرف سر روی ضریح آقا گذاشته بودند و میگفتند انشاالله پسرم هر چه که از خدا بخواهد به او بدهند و شهید فرامرزی این طرف سر روی ضریح گذاشته بودند و میگفتند:
آقا جان شما در کربلا ندای هل من ناصرن ینصرنی گفتید آقا جان من میخواهم ناصر شما باشم و اشک میریخت.😭
و ایشان دانشجوی فقه و حقوق در دانشگاه یادگار امام بودند و بعضی وقت ها که به خانه می آمد می گفت امتحانم خیلی خوب دادم گفتیم چرا؟؟ گفت : چون #مادر دعام کرده😊
#شهید_محسن_فرامرزی 🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀در نجف تصمیم گرفت که سه روز آب و غذا کمتر بخوره یا اصلاً نخوره تا حال آقا اباعبداللهالحسین علیه السلام رو در روز عاشورا درک کنه، روز سوم وقتی خواست از خانه بیرون بیاد که چشماش سیاهی رفت، میگفت: مثل ارباب همه جا را مثل دود میدیدم، اینقدر حال من بد شد که نمیتوانستم روی پای خودم بایستم، از آن روز بیشتر از قبل مفهوم کربلا و تشنگی و امامحسین علیه السلام را فهمید.
💌 #ڪــلامشهـــید
من مطمئن هستم چشمی ڪـہ به نگاه حرام عادت کند، خیلی چیــزها را از دســت میدهــد.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🕊
🌹 شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh