شهید دستغیب و کمونیست بی نماز👌
🔹آن زندانی کمونیست میگوید:
من خوابیده بودم پتو روی بدنم بود، یک وقت متوجه شدم دستی آمد روی سرم و شروع کرد به نوازش کردن،
🌸گفت: عزیزم نماز دارد قضا میشود، آفتاب دارد میزند.
🔹این آقا خودش خیلی وقت بود که بیدار بود، میگوید: پا شدم. با عصبانیت پتو را کنار زدم، شروع کردم به او بد و بیراه گفتن،
♨️به این پیرمرد که بالای سرم آمده بود گفتم: من کمونیستم #نماز نمی خوانم، من خدایی را قبول ندارم.
🍃آن پیرمرد خیلی عذرخواهی کرد بعد هم که صبح شد و من بیدار شدم، آمد کنارم نشست و گفت: آقا ببخشید، من نمیدانستم شما کمونیست هستید! تصورم این بود این بند، بند زندانیهای مسلمان است.
🔹میگوید: در همه ی عمرم آن چنان این روحانی را دوست داشتم که در شهادتش بسیار گریه کردم. آن عالم بزرگوار مرحوم #شهید_دستغیب بود.
✨این فرد کمونیست میگوید از او خواهش کردم بیا با من هم سلولی شو با هم در یک جا باشیم.
🔹یک برخورد شهید دستغیب او را به ارادت دائمی مبتلا کرد و در پی آن مرید اسلام
شد. این اثر تواضع است.
[سلسله سخنرانی های استاد رفیعی - جلد ۱، صفحه ۱۴۴]
#دعوت_به_نماز
#شهید_دستغیب
🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات
🌱@ShahadatNameOshagh