eitaa logo
❣️ شهادت نامه ی عشاق❣️
345 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
13 فایل
❣️بدون توسل خارج نشو ❣️بدون صلوات خارج نشو ❣️بدون توجه به زندگی یکشون خارج نشو ❣️بدون قول به خود؛که کمی شبیه شون شی خارج نشو ❣️ وقتی حسشون کردی دیگه خارج شو............. از تمام خانواده های شهدا عذرخواهم که این کانال گویای زندگی زیبای عزیزانشون نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین می انداخت،حجب و حیا در چهره اش موج می زد... 🌷وقتی برای کمک به مغازه پدرش می رفت، اگر خانمی وارد مغازه می شد ، کتابی در دست میگرفت و سرش را بالا نمی آورد ، می‌گفت: پدر جان لطفاً شما جواب دهید... 🕊 شادی روح مطهرشان صلوات🌷 @ShahadatNameOshagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعی کنید قرآن انیس و مونس تان باشد نه زینت دکورها و طاقچه‌های منزلتان! 🕊🌹 شادی روح مطهرشان صلوات🌷 🌷@ShahadatNameOshagh
🌹 مسلمان شدن ژاکلین زکریا توسط شهید علمدار در عالم رویا 🔸خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم اما مشکل پدر و مادرم بودند به پدر و مادرم نگفتم که به سفر زیارتی فرهنگی می‌رویم بلکه گفتم به یک سفر سیاحتی که از طرف مدرسه است می‌رویم اما باز مخالفت کردند دو روز قهر کردم لب به غذا نزدم ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم 28 اسفند ساعت 3 نیمه شب بود هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم به ذهنم نرسید با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم. کتاب دعا را برداشتم و شروع کردم خواندن هرچه بیشتر در دعا غرق می‌شدم احساس می‌کردم حالم بهتر می‌شود نمی‌دانم در کدام قسمت از دعا بود که خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم در بیابان برهوتی ایستاده‌ام دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: «زهرا، بیا بیا». بعد ادامه داد: «می‌خواهم چیزی نشانت بدهم». با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم اسمم ژاکلین است». ولی هرچه می‌گفتم گوشش بدهکار نبود مرتب مرا زهرا خطاب می‌کرد. راه افتادم به دنبال آن مرد رفتم در نقطه‌ای از زمین چاله‌ای بود اشاره کرد به آنجا و گفت «داخل شو». گفتم این چاله کوچک است گفت دستت را بر زمین بگذار تا داخل شوی به خودم جرئت دادم و اینکار را کردم آن پایین جای عجیبی بود یک سالن خیلی بزرگ که از دیوارهای بلند و سفیدش نور آبی رنگی پخش می‌شد. آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود. انتهای آن عکس‌ها عکس رهبر انقلاب آقا سیدعلی خامنه‌ای قرار داشت به عکس‌ها که نگاه کردم می‌دیدم که انگار با من حرف می‌زنند ولی من چیزی نمی‌فهمیدم تا اینکه رسیدم به عکس آقا. آقا شروع کرد با من حرف زدن خوب یادم است که ایشان گفتند: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آن‌ها را به مقام شهادت رساند مانند شهید جهان‌آرا، شهید همت، شهید باکری، شهید علمدار و...» همین که آقا اسم شهید علمدار را آورد پرسیدم ایشان کیست؟ چون اسم بقیه را شنیده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند «علمدار همانی است که پیش شما بود همانی که ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی». به یک باره از خواب پریدم خیلی آشفته بودم نمی‌دانستم چکار کنم هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه می‌خورم که بگذاری به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت به این شرط که بار اول و آخرت باشد. باورم نمی‌شد پدرم به همین راحتی قبول کرد. خیلی خوشحال شدم به مریم زنگ زدم و این مژده را به او دادم. اینگونه بود که به خاطر شهید علمدار رفتم برای ثبت‌نام موقع ثبت‌نام وقتی اسم مرا پرسید مکث کردم و گفتم زهرا من زهرا علمدار هستم. بالاخره اول فروردین 1378 بعد از نماز مغرب و عشاء با بسیجی‌ها و مریم عازم جنوب شدیم کسی نمی‌دانست که من مسیحی هستم به جز مریم. در راه به خوابم خیلی فکر کردم. از بچه‌ها درباره شهید علمدار پرسیدم اما کسی چیزی نمی‌دانست وقتی به حرم امام خمینی رسیدیم در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مدحی خریدم در راه هرچه بیشتر نوارهای او را گوش می‌دادم بیشتر متوجه می‌شدم که آقا چه فرمودند. درطی چند روزی که جنوب بودیم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچه‌ها نماز جماعت می‌خوانند من کناری می‌نشستم زانوهایم را بغل می‌گرفتم و گریه می‌کردم گریه به حال خودم که بان آن‌ها زمین تا آسمان فرق داشتم. شلمچه خیلی باصفا بود، حس غریبی داشتم احساس می‌کردم خاک آنجا با من حرف می‌زند با مریم دعا می‌خواندیم یک آن احساس کردم شهدا دور ما جمع شده‌اند و زیارت عاشورا می‌خوانند منقلب شدم و از هوش رفتم در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم. صبح روز بعد هنگام اذان مسئول کاروان خبر عجیبی داد تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم. آن خبر این بود که امروز دوباره به شلمچه می‌رویم چون قرار است امام خامنه‌ای به شلمچه بیایند. و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم. از خوشحالی بال درآورده بودم به همه چیز در خوابم رسیده بودم. بعد که از جنوب برگشتیم تمام شک‌هایم به یقین بدل گشت آن موقع بود که از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد دهد. او هم خیلی خوشحال شد وقتی شهادتین را می‌گفتم. احساس می‌کردم مثل مریم و دوستانش من هم مسلمان شده‌ام. شادی روح مطهر جمیع شهدا صلوات🌹 •🌷•@ShahadatNameOshagh
اگر دردی،مشکلی،غمی دارید...... 🕊 شادی روح مطهر جمیع شهدا صلوات🌹 •🌷•@ShahadatNameOshagh
🌱وقتی شما از این و آن طعنه می خورید ولاجرم به گوشه اتاق پناه می برید و با عکس های ما سخن می گویید و اشک می ریزید، به خدا قسم این جا کربلا می شود و برای هر یک از غم های دلتان این جا تمام شهیدان زار می زنند. شادی روح شهدا صلوات🕊 🌷@ShahadatNameOshagh
🌷شهیدمجتبی علمدار🌷 💫💫سید مجتبی خیلی حضرت زهرا (س)رو دوست داشت یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد با نگرانی رفتم سراغشو دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده،دستش هم به پهلوش گذاشته و از درد دور خودش می پیچه بلند بلند هم داد می زد . 💫آخ پهلوم...چند دقیقه بعد آروم شد گفتم چته مادر!چی شده؟ 💫گفت مادر جان !از خدا خواستم دردی که حضرت زهرا(س)بین در و دیوار کشید رو بهم بچشونه الان بهم نشون داد خیلی درد داشت مادر ...خیلی... 🕊🌹 شادی روح مطهرشان صلوات🌷 🌷@ShahadatNameOshagh
🌱 🌿به سید میگفتم :اینا کی هستند میاری هیئت بهشون مسئولیت میدی؟ میگفت: کسی که توراه نیست،اگه بیاد توی مجلس اهل بیت و یه گوشه بشینه و شما بهش بها ندی ،میره و دیگه هم بر نمیگرده اما وقتی تحویلش بگیری،جذب همین راه میشه. 🌷 🌺@ShahadatNameOshagh
🌱هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین می انداخت.حجب و حیا در چهره اش موج می‌زد. وقتی برای کمک به مغازه پدرش می‌رفت اگر خانمى وارد مغازه می‌شد کتابی در دست می‌گرفت سرش را بالا نمی آورد و می‌گفت:«پدر شما جواب بده...» ‌ 🕊شادی روح شـــــــهدا صلوات🕊 🌹@ShahadatNameOshagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برمشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا💔 بردلم ترسم بماند آرزوی کربلا😔 🎙 🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات 🌱@ShahadatNameOshagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعی کنید قرآن انیس و مونس تان باشد نه زینت دکورها و طاقچه‌های منزلتان! 🕊🌹 شادی روح مطهرشان صلوات🌷 🌷@ShahadatNameOshagh
💔مدتی از شهادت سید گذشته بود. قبل از محرم سید را درخواب دیدم،پیراهن مشکی به تن داشت. گفتم:سید چرا مشکی پوشیدی؟!گفت:محرم نزدیک است. بعد ادامه داد:اینجا همه جمع هستند.شهدا ،امام (ره) و.. با سید خیلی درد و دل کردم گفتم سید ما رو تنها گذاشتی و رفتی. گفت:چرا این حرف را میزنی؟هر مشکل و غمی دارید ،با نام مبارک مادرم برطرف میشود. 👈بعد ادامه داد:اگر دردی دارید ،حاجتی دارید عاشورا بخوانید. 💯زیارت عاشورا درد شما را درمان میکند ،توسل پیدا کنید و اشک چشم داشته باشید 🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات 🌱@ShahadatNameOshagh
💚 قانون خودسازی شهید 🤲بارالها! اعتراف میکنم که قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم . 🍃 حداقل باید روزی ده آیه قرآن بخوانم 🍃اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم ، روز بعد باید حتما یک جزو کامل بخوانم .💯 🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات 🌱@ShahadatNameOshagh شهدا سنگ نشانه ان که ره گم نشود ... ما چقدر با قرآن دوستیم ؟؟؟ چه قانونی برا خودمون داریم در مورد قرآن و تلاوتش؟؟ 🍃🍃🍃