شرایط سختی بود، آتش دشمن سنگین بود، موقع عقب اومدن متوجه عدم حضور محمد شدم، باهاش تماس رادیویی گرفتم ،که پشت بیسیم می گفت :
من جفت پاهام تیرخورده ،شما برید کسی برنگرده دارن میان سمتم داشتم گریه می کردم از اینکه نمی تونستم کمکش کنم.
بعد چند دقیقه که باهاش تماس گرفتم صدایی غیر صدای محمد شنیدم. محمد هم مثل ارباب بی کفن ابا عبدالله عليه السلام،بدون سر به سوی معشوق پرکشید.
#شهید_محمد_زهره_وند🕊
شادی روحشان صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh