یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
پروردگارا! به محمد(ص)و آلش درود فرست و مرزهای مسلمانان را به عزّت و جلال خودت از شرّ فتنۀ کفار و دش
(۳)
-نبرد ابراهیـم..
- یک سال با ابراهیم در سختی و راحتی زندگی کرده و با خیلیها مأنوس
بودم ولی چارهای نبود. خودم نیز از ناحیۀ سر و صورت مجروح شده بودم و با سختی به عقب برگشتم که خودش قصّهای دارد. اگر چه، همه میدانستیم این راهی است که برگشتی در آن نیست و با آمادگی پا در این مسیر گذاشته بودیم.
ولی عاطفه و رفاقت حکم دیگری میکرد که اجرایش غیر ممکن بود. هنگامی
که به عقب برمیگشتم در اثر جراحت روی زمین افتادم. دیدم حجتالاسلام مرتضی زارعی دارد میآید. بالای سر هر شهیدی که میرسید دستی بر سرش
میکشید و هنگامی که به مجروحی برمیخورد با او صحبت میکرد.
بالای سر من رسید گفت: مصطفی جان! تو هم افتادهای؟ دقّت کردم از هر
دو پایش در ناحیۀ ران خون جاری بود با این حال شتابی برای بازگشتن نداشت.
داشتم این منظرۀ مهرورزی را تماشا میکردم که رزمندهای به نام امیر #فرجام فریاد کشید: " عراقیها دارند میآیند." زارعی بالا خاکریز رفت تا نبرد را ادامه
دهد...
#ابراهیم نیز امشب، حنا بسته است. امّا، پدر برایش فکری دیگر در سر دارد.
حیای پسر، وقت مراسمی از این نوع را به بعد و بعد موکول میکند. وقتش را
ابراهیم میداند. حنای امشب از جنسی نیست که همگان در سورها بر دست و
پا مینهند. در نامهها هم هیچ حرفی از آن به میان نیامده است. همۀ این سالها
پدر را در جریان ریزترین کارهایش میگذاشت، چه شده است که امشب
بیخبر پدر شال و کلاه کرده است؟
.
ـ
رنگ شنگرفی قبضهای که در دست دارد از سرخی حنای دست اوست، یا
رنگ دست در فشردن قبضه به آتش میرود؟ به سورِ بخت که با کوله و سلاح نمیروند! این را دیگر رمز یافاطمه(س) میگوید. ابراهیم! این ارابهها که عروس
نمیآورند. اشباحی که در پس آنها میخزند برای خوشآمد نیامدهاند. چتر
فانوسهای منوّر برای نمایاندن راه تو در آسمان دود گرفتۀ فاو آویخته نشدهاند.
راه تو روشن است. مسیرش را چهارده قرن پیش دلبند همین فاطمه(س)
ترسیم کرده است. این رسّامها نقل نیست که میبارد. کجا میروی؟ لااقل برای خداحافظی دستی تکان بده. حالا که رفتی قرار نبود بمانی، پس چرا تو یازده سال بعد آمدی؟. قبلا نامه میدادی، خبر میکردی لحظه لحظههای آموزشت را.
هان! شاید دستت بسته بوده است؛ یادم رفت. یا شاید قارچهای انفجار کاغذهای
نامهات را به دست موجهای خلیج فارس داده است. هر چه هست در انتظار
ماندیم ابراهیم! در انتظار...
سرانجام در گوشهای دیگر از این پیکارگاه ابراهیم در آتش نمرود آرام و
بیخیال خوابیده بود. محاسن زیبایش را غباری از باروت پوشانده بود. این بار
نامهای نداشت. پیامش را در باد برای خانواده ارسال کرد که به این زودی بر
نمیگردم؛ منتظرم نباشید.
#ابراهیم، #زارعی و #حمیدهاشمی
هر سه نشان #شهادت گرفتند و اجساد
پاکشان سالها در خاک دشمن ماند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚برگرفته از کتاب:
" نامههای ابراهیـم"
نویسنده: محمدجواد محمدی
کاری از مؤسسۀ #عاشورائیان شهرستان #ملایر
🌹 آیین رونمایی شش عنوان کتاب گروه فرهنگی_شهدایی #عاشورائیان شهرستانملایر..
۱- زندگینامه #شهیدحمیدمحمدی.
۲- خاطرات #آزادهمحمدرضابیات.
۳- نامهها و گذری بر زندگی #شهیدابراهیمباباییتوسکی.
۴- زندگینامه #طلبهشهیدیحییصادقی.
۵- زندگینامه خودنوشت #شهیدپنجعلیکاظمی.
۶- زندگینامه #شهیدمحمدبلوردی.
زمان: چهارشنبه دوم اسفند ۱۴۰۲
ساعت: ۹:۳۰ صبح
مکان: بالاتر از بیمارستان امامحسین(ع)، سالن دانشکده عمران و معماری
🌹 آیین #رونمایی شش عنوان کتاب گروه فرهنگی شهدایی #عاشورائیان شهرستانملایر..
۱- زندگینامه #شهیدحمیدمحمدی.
۲- خاطرات #آزادهمحمدرضابیات.
۳- نامهها و گذری برزندگی #شهیدابراهیمباباییتوسکی.
۴- زندگینامه #طلبهشهیدیحییصادقی.
۵- زندگینامه خودنوشت #شهیدپنجعلیکاظمی.
۶- زندگینامه #شهیدمحمدبلوردی.
#زمان: چهارشنبه دوم اسفند ۱۴۰۲
ساعت: ۹:۳۰ صبح
#مکان: بالاتر از بیمارستان امامحسین(ع)، سالن دانشکده عمران و معماری
📚کتاب قصه کودک و نوجوان:
«#فرماندهقهرمانمن» - جلداولودوم
و «#علیآقایپهلوان»
این سه مجموعه، پنجرهای به دنیای پرشور و خاطرات جاودانه 🌷«#سردارشهیدحاجحسنتاجوک»
و مدافعامینت 🌷«#پاسدارشهیدعلینظری»
را در قالب قصه میگشاید.
داستان این سه کتاب، همچون قصههای دلنشین شبانه، دل کودکان و نوجوانان را به باغ زیبای یاد و خاطرهی دو قهرمان شهید میبرد.🌱
🔴 این اثر دلنشینِ گروه فرهنگی-شهدایی «#عاشورائیان» در #شهرستانملایر، برگرفته از عشق و ارادت به قهرمانانیاست که جان خود را برای آرمانها و ارزشها نثار کردند. هر ورق از این کتابها، عطری از شهامت و ایمان را در دلها میپراکند و آنان را به سفری در عمق شجاعت و فداکاری میبرد.
📌این اثر ارزشمند #بهزودیرونماییخواهدشد و فرصتی بینظیر برای همه مشتاقان داستانهای قهرمانی و ایثار فراهم میکند تا با دلی پر از شوق، به استقبال این میراث گرانبها بروند.
#ملایر
#گروهعاشورئیان
#حکیمروز
🌱🌹🌱