فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوای انتظار👆
بازهم پنجشنبه آمد
بیادعزیزانی که روزی گمان نمیکردیم
دیدار دوباره آنها جزو آرزوهایمان شود
آری
بایدصاحب جمعه ای بیاید
تابشویدظلمهای جهان را
به امیدفرج مولا
اللهم عجل لولیک الفرج💚
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
#اللهم کن لولیک
#صدای دلنشین مقام معظم رهبری
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان...(بخونیدفوق العاده است)
کات استیون از خوانندههای معروف انگلستان
بود كه پس از سال ها خوانندگی و آوازخوانی
به سرطان حنجره دچار شد
کات استیون به بیمارستان مراجعه كرد
و دلیل ریزش این همه خون از گلویش را
جویا شد و پزشكان متخصص بعد از انجام
آزمایشات پزشكی مشخص كردند كه آقای
كات استیون به سرطان حنجره دچار شده
توصیههای پزشكان این بود كه او نباید
تا آخر عمر با صدای بلند صحبت كند
و هرگز نباید آواز بخواند
پس از مدتی كه كات استیون از حرفه
خوانندگی كنار رفت سلولهای سرطان زا
به تمام قسمتهای عصبی حنجره او نفوذ
كرده بود تا جایی كه به سختی میتوانست
صحبت كند
او میگوید بسیار ناامید شده بودم
چون باور كرده بودم كه به زودی مرگ
به سراغم میآید لذا تصمیم گرفتم
این مدت محدود باقیمانده عمرم را
به كشورهای دیگر سفر كنم
و خود را مشغول شناخت فرهنگ
و آداب و رسوم ملتهای دیگر كنم
در اولین سفر خودم به كشور مصر كه
كشوری تاریخی و كهن سال است سفر كردم
به نمایشگاه كتاب در شهری رفتم که در این
نمایشگاه كتابهای قدیمی از نویسندگان برتر
مصر و دیگر نویسندگان مطرح دنیا آنجا
موجود بود كه ناگاه چشمم به كتابی افتاد
كه هر چقدر آن را نگاه كردم اثری از نویسنده نیافتم
كتاب تقریباً پرحجم و به زبان عربی
نوشته شده بود و من هم توانائی مطالعه
آن را نداشتم لذا نگهبانی را صدا زدم
و سراغ نویسنده كتاب را گرفتم
گمان میکردم كتاب آنقدر قدیمی است كه
نویسنده آن معلوم و مشخص نیست
نگهبان نگاهی به من كرد و گفت: نویسنده
این كتاب خداوند آسمانها و زمین است
با شنیدن این سخن حس بسیار غریب
و غم انگیزی به من دست داد و به قول
معروف تمام موهای بدنم راست شد
گفتم: امكان دارد من یک نسخه انگلیسی
از این كتاب را ببینم؟
آن نگهبان یک نسخه از ترجمه قرآن را
برایم آورد من هم وقتی آن را باز كردم
میانههای كتاب بود
اولین نگاهم به سوره یوسف افتاد
وقتی آن را خواندم آنقدر برایم لذتبخش بود
كه سه بار دیگر پشت سر هم آن را خواندم
و با اشتیاق به فراگیری زبان عربی پرداختم
و با تلاش بسیار اندكی از متن عربی را
هر روز میخواندم و برایم خیلی عجیب بود
كه احساس میکردم گلو درد من شدت
روزهای قبل را ندارد و كم كم از درد آن
كاسته میشود
تا اینكه روزی در اتاقم قرآن میخواندم
كه خون بسیار زیادی از گلویم بیرون آمد
من هم بسیار ترسیدم و گمان كردم
سرطان تمام گلوی من را از بین برده است
به سرعت من را به بیمارستان رساندند
و پزشكان به بررسی آزمایشات و معالجه
من پرداختند
كه پس از مدتی همه آنها بهت زده
و در نهایت تعجب و شگرف ساكت بودند
و به من نگاه میکردند من هم اشک از
چشمانم جاری شد گمان كردم اتفاقات بسیار
بدی افتاده است ولی پزشكان من را در
آغوش كشیدند و با صدای بلند گفتند:
مژده ای بدهید آقای كات استیون
اثری از سرطان باقی نمانده است
من هم بلافاصله دانستم
كتاب خدا برای من شفابخش بوده است
و از آنروز به بعد قرائت قرآن را ترک نکردهام
و مردم را به دین اسلام دعوت میکنم
همیشه خدا را شاكرم چون قبل از اینكه
مسلمانان را بشناسم قرآن را شناختم
كات استیون بعد از اینكه مسلمان شد
به ساخت مسجدهای زیادی در اروپا پرداخت
و مردمان زیادی را خداوند به سبب ایشان
هدایت كرده است
وی نام خود را به یوسف سامی تغییر داد
چون شفای خود را از سوره یوسف میداند
به خواندن سرودهای اسلامی به زبان عربی و انگلیسی مشغول هست
هفته کتاب وکتابخوانی بر بهترین نویسنده دوجهان هستی؛ودوستداران وکاتبان حق وحقیقت گرامی باد
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ویژه سالروز فتح سوسنگرد
📼 | میگفت: من توی کشور خودم خم نمیشم، دشمن باید خم بشه...
🌹به مناسبت سالروز آزادسازی سوسنگرد بشنوید روایت جالب امیر دریادار سیاری از غرور و شهامت سرلشکر فلاحی
🆔@shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 حاجت گرفتن از امام زمان ارواحنا فداه
🔹 در این کلیپ کوتاه استاد عالی اشاره به داستانی جالب از ملاقات یکی از عاشقان با حضرت ولی عصر ارواحنافداه و حاجت گرفتن از حضرت دارند .
🆔@ShahidBarzegar65
💫پارت(۲۲)
جلد دوم کتاب ازقفس تا پرواز
خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷
📝چادر نمـــاز
🌷 زمان جنگ تحمیلی بود و خاطرم هست که آن سال نُه سالم شده بود و به سنّ تکلیف رسیده بودم و همراه با بزرگترها به مسجد می رفتم
🌷چادرِ نماز مادرم را که بسیار برایم بزرگ بود می پوشیدم و از ترسِ زمین نخوردن ؛گوشه های چادر را در مشت می گرفتم وبه زحمت با دستان کوچکم دور کمرم جمع میکردم وبه راه می افتادم امادو دقیقه بعد چادرزیر پایم می ریخت و دوباره این وضع تکرار میشد
🌷 یک روز وقتی از مسجد بیرون آمدم دیدم عمو هم داخل حیاط مسجدمشغول احوال پرسی ،با اهالی روستاست
انگار تازه از جبهه به روستا بر می گشت و مثل همیشه ایستگاه دل چسبش مسجدبود،
🌷با ذوق صدایش زدم: سلام عمو محمّد! با شنیدن صدایم سرش را به طرف بالکن مسجد چرخاند
سریعاً به طرفم آمد و مرا در آغوش کشید و بوسید و گفت: علیکم السلام عزیزِ دلِ عمو!
🌷 بعد لبخندی زد وگفت: چقدر خوشحالم که تو را اینجا میبینم. گفتم: عمو! من به سنّ تکلیف رسیده ام :. پرسید .پس چرا با چادر خودت نیامدی؟
🌷سرم را پایین انداختم و چیزی نگفتم عمو دستم را گرفت به خانۀ مادربزرگ آمدیم. ولی حیف که عمو همیشه کم مرخّصی میگرفت و همۀ ما مدّت زمان طولانی را به شوق دیدار او منتظر می ماندیم و او همیشه دیر می آمد و زود میرفت.
خلاصه چند روزی از آمدنش می گذشت،
🌷تااینکه یک شب عمو به منزلمان آمد و از داخل پلاستیک مشکی که همراهش بود دو بستۀ روزنامه پیچ شده در آورد و به من و خواهرم داد
وقتی بسته ها را باز کردیم باورمان نمیشد عمو به ما دو قواره چادرسفیدِ گُلدار که خیلی زیبا بود هدیه داد
🌷 با خوشحالی عمو را بوسیدیم
عمو به مادرم رو کردوگفت: زن داداش! این پارچه ها را برایشان چادرِ نماز بدوز،
که اگر دفعۀ بعد آمدم بچه ها را با چادرنمازِ خودشان ببینم
اینطوربرای انجام واجباتشان اراده بیشتری خواهند داشت
🌷صبح شد و مادرمان پارچه ها را به خاله خیّاطِ روستا داد و پس از دو روز چادرها را از خیّاط تحویل گرفتیم و پوشیدیم.
با شادمانی به خانۀ ننه آقا [مادربزرگمان] آمدیم فریاد زدیم: عمو عمو!
🌷مادربزرگ روی پله های حیاط با کاسه ای خالی از آب نشسته بودو در حالی که اشک هایش را با گوشۀ چادرش پاک می کرد ؛ با صدایی گرفته و لرزان گفت:
عمو رفت، برای آمدنش دعا کنید
🌷 گرچه آن روزبا ناراحتی و ناامیدی به خانه آمدیم.ولی ازاینکه اولین هدیه تکلیف را ازعموشهیدگرفته بودیم شوق زیادی برای نمازاول وقت درمسجدرا داشتیم.
✨راوی: ص. برزگر
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو راه برای آزادسازی ذهن⁉️
مقاومت
تغییر جهت
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادش بخیر
حاج قاسم میگفت:
نمازهامون اگه نماز بود،از شکسته شدنش تو سفر خوشحال نمیشدیم
🆔@shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بوقت انسانیت...قشنگه😍
معلم فداکار....
🆔@ShahidBarzegar66
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلا وقت داریم به خودمون هم یک سری بزنیم...⁉️
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷یک روزهایی را باید اختصاص داد به بی خیالی...
نه به دغدغه ای فکر کرد
نه غصه ای خورد
نه نگرانِ چیزی بود.
یک روزهایی را باید از تویِ تقویمِ دنیا بیرون کشید و برایِ خود کرد.
از من می شنوید گاهی اوقات خودتان را بردارید و بزنید به جاده ی بی خیالی.
ميانِ این همه مشغله و روزمرِگی هایِ تکراری ، برایِ ساعاتی هم که شده گوشه ی دنجی رها شوید و برایِ ادامه ی راه نفس بگیرید...
اجازه ندهید دلخوشی و آرامش
مسیرِ قلبِ شما را گم کند...
اجازه ندهید امید و نشاط در شما بمیرد...
یک روزهایی برایِ خودتان باشید...
برایِ خودِ خودتون
#انگیزشی
🆔@ShahidBarzegar65
هدایت شده از کانال شهید محمدعلی برزگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به دل دارم شوق روی تورا....یابن الحسن
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
#اللهم کن لولیک
#صدای دلنشین مقام معظم رهبری
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولودی خوانی👆
#داستان محبت
عشق به خدا یا رسول اکرم ﷺ⁉️
محدّثین و مورّخین حکایت کردهاند:
روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله
به همراه برخی از اصحاب خود از محلی
عبور میکردند که به نوجوانی برخوردند
و پیامبر خدا به آن نوجوان سلام کرد
نوجوان بسیار شادمان و خندان گردید
رسول خدا به او خطاب نمود و فرمود:
آیا مرا دوست داری؟ گفت: آری
به خدا قسم تو را دوست دارم
حضرت فرمود: همانند چشمانت؟
گفت: بهتر و بیشتر
حضرت افزود: همانند پدرت؟
گفت: بیشتر
حضرت فرمود: همانند مادرت؟
گفت: بیشتر
حضرت فرمود: همانند جان خودت؟
گفت: یا رسول الله بیشتر از هر چیزی
به تو علاقه مندم و تو را دوست دارم
در این هنگام حضرت اظهار نمود:
آیا همانند پروردگارت و خدایت
مرا دوست داری؟
نوجوان در این لحظه اظهار داشت:
خدا، خدا، خدا، نه! یا رسول الله
هیچ چیزی در مقابل خداوند متعال
ارزش ندارد و هیچکس را بر او
برتری و فضیلتی نیست
یا رسول الله تو را به جهت عشق و ایمان
به خدا دوست دارم
پیامبر صلی الله علیه و آله با شنیدن
چنین سخن و اعتقادی راسخ
متوجه همراهان خود شد و فرمود:
شما نیز این چنین عشق و ایمان داشته باشید
و خدا را این چنین دوست بدارید
چه اینکه آنچه از نعمتها و سلامتی
در اختیار دارید همه از الطاف خداوند است
سپس افزود و اگر مرا دوست دارید
باید به جهت دوستی و ایمان
به خدای سبحان باشد
↲ارشاد القلوب دیلمی: صفحه ۱۶۱
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷مروری برزندگی
♦️ فرمانده لشکر ۱۷ علیبنابیطالب علیهالسلام
🗓 شهادت شهید مهدی زینالدین ۲۷ آبان ۶۳ براثر کمین دشمن در مسیر سردشت...
سالروزشهادت💔
#مهدی_زین_الدین
🆔@shahidBarzegar65
💠 شهیدی که با شهادتش توانست جان بیش از ۴۰زائـر حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها را نجات دهد!
روز دوم اسفند۱۳۹۴، حجت که اتاقش نزدیک حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها بود، بعد از نماز صبح پنجره اتاق را باز کرد و رو به حرم حضرت زینب گفت: «۱۵سال برایتان نوکری کردم، یک شبش را بخرید و من در شب شهادت مادرتان شهید شوم!»
غروب همانروز، مصادف با شب شهادت حضرت زهـرا سلاماللهعلیها، درحالیکه قرار بود حجت و دوستانش دو روز دیگر به مناطق عملیاتی بروند، متوجه یک عملیات انتحاری نزدیک حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها میشوند؛ پس از انفجار اول، شهید به سرعت به کمک مجروحان رفتند ولی دقایقی بعد، عامل انتحاری دوم و سوم منفجر شد و حجت را به آرزوی دیرینهاش رساند.
شهید همانند حضرت زهـرا سلاماللهعلیها از ناحیه پهلو، صورت و بازو مجروح شد؛ مقدار ترکشها در ناحیه پهلو بهقدری بود که به گفته یکی از همرزمانش اگر حجت نبود، این ترکشها به ۳۰ تا ۴۰نفر اصابت میکرد، حجت به سوی شهادت شتافت تا بسیاری را به زندگی امیدوار کند.
🌷شهید #حجت_اسدی🌷
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا زنده اند
خاطره جالب حاج #مهدی_رسولی از
#خواستگاری و انتخاب اسم #فرزندش
توسط پدر شهیدش
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بوقت روشنفکری...
علی (ع)کیست⁉️
کسی غدیر را می فهمد
که مواضع علی رابفهمد
🆔@ShahidBarzegar65
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
روزى زنبوری و ماری با هم بحث میکردند.
مار ميگفت: آدمها از ترس ظاهر ترسناک من میمیرند، نه بخاطر نيشم! مار برای اثبات حرفش، به چوپانى که زير درختى خوابيده بود؛ نزديک شد و به زنبور گفت: من چوپان را نيش مىزنم اما تو بالاى سرش سر و صدا کن!
مار چوپان را نيش زد و زنبور بالای سرش پرواز کرد.چوپان گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکيدن جاى نيش و تخليه زهر کرد و خوب شد. مار و زنبور نقشه ديگه اى کشيدند: اين بار زنبور نيش زد و مار خودنمايى کرد!
چوپان از خواب پريد و همين که مار را ديد، از ترس پا به فرار گذاشت! از مرهم استفاده نکرد و چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نيش زنبور مرد!
این داستان زندگی ماست؛
خيلى از مشكلات هم همينگونه هستند و آدمها فقط بخاطر ترس از آنها، نابود ميشوند، همه چیز بر میگردد به برداشت ما از زندگى.
مواظب تلقین های زندگیمان باشیم.
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هروقت ازت این سوالا رو پرسیدن
این جوابارو بده
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از یخ پرسیدند که
چرا اینقدر سردی؟
یخ جواب خوبی داد؛ گفت:
من اوّلم آب و آخرم آب است
پس گرمی را با من چه کار؟
پس اِی انسان!
اوّلت خاک و آخَرَت هم خاک
پس این همه غرور از کجا؟
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#معجزه کلمات
صحیح دعا کردن🤲
قدیمیا هرکلامشون یک معلم ودرس بود🗣
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوای دلنشین همدلی👆
مثلا جنگ نیست
اثری ازآقای هلالی در حمایت از کودکان غره
🆔@ShahidBarzegar65