eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8.6هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
5.7هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
✅چادر چیست؟ 🌸چــــــــــــــــــــادر: 🍂یعنی آنچه پشت در بر سر زهرا سوخت ولی از سر زهرا نیفتاد... 🌸چــــــــــــــــــــــــادر: 🍂یعنی:آنچه با میخ به بدن زهرا دوخته شد ولی از سر فاطمه نیفتاد... 🌸چــــــــــــــــــــــــادر: 🍂یعنی:آنچه زهرا با یک دستش او را گرفت که ازسرش نیفتد و با یک دستش کمربند علی را گرفت که او را نبرند. و اگر قرار بود فقط یکی از این دو را میگرفت حتما چــــــادر بود... 🌸چــــــــــــــــــــــــادر 🍂یعنی:آنچه ظهر عاشورا بر سر زینب سوخت ولی از سرش نیفتاد... 🌸چــــــــــــــــــــــــادر 🍂یعنی:زینب راضی به تکه تکه شدن عباسش شد ولی راضی به دادن نخی از آن نشد… 🌸چــــــــــــــــــــــــادر 🍂یعنی:حسین علیه السلام در لحظات آخر در گودال که فرمود:تا من زنده ام سراغ حرمم نروید… 🌸چــــــــــــــــــــــــادر 🍂یعنی:شبیه ترین حالت یک بانوی شیعه به مادرش زهرای مرضیه سلام الله علیها ... وبرخی نیز بااینکه پوششان چادری نیست اما حرمت قائلند ...وحداقل نمک برزخم اهل بیت نمی پاشند. اما عده ای فرومایه... آنچه لایق خودبوده ...به محجوبین نسبت می دهند...وکارشان زخم خراشیست حرمت گذاشت هرکه به زهراعزیزشد. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه ی توست ورنه عشق تو کجا، این دل بیمار کجا...💔 "شهیدبرزگر"💫 @Shahidbarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لعن بر مخالفین و دشمنان آل محمد عليهم السلام طوفان حوادث زندگی را آرام می کند 🌟🍁 امام صادق (ع) فرمودند: هنگامی که حضرت نوح سوار کشتی ⛵️شد، سرزمين های مختلف را سیر نمود اما چون به کربلا رسید، طوفان🌪شدت عجيبی يافت و کشتی حضرت نوح به تلاطم افتاد و او از غرق شدن ترسید 😰. پس به پروردگار خود عرض کرد: خدایا! همهٔ دنیا را گشتم، چنین حالتی مثل این زمین به من دست نداد، در اين سرزمين چه خبر است؟ پس جبرئیل نازل شد و فرمود: ای نوح! در این محل (ع) فرزند حضرت محمد خاتم انبیاء (ص) و فرزند حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) خاتم اوصیاء کشته می شود. 😭 پس حضرت نوح پرسید: ای جبرئیل! قاتل او کیست؟ پاسخ داد: قاتل او ملعون هفت آسمان و زمین می باشد. پس حضرت نوح چهار مرتبه او را لعنت کرد. سپس به بركت آن چهار لعن، طوفان آرام شد و کشتی سیر نمود تا به کوه جودی رسید و در آنجا مستقر شد. 📚 بحارالأنوار / ج ٤٤ / صفحه ۲۴۳ سيد بن طاوس عرض می کند: هرگاه در زندگی راه را گم كرديد و دچار سرگردانی و حيران مادی و معنوی شديد، بر دشمنان اهل بيت عليهم‌السلام لعن و نفرين كنيد كه إكسير اعظم است و به بركت لعن، حتما راه را پيدا خواهيد كرد و از درماندگی نجات پيدا می كنید... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌷عارف شهیدناصرالدین باغانی 🌷تولد :۱۳۴۶ 🕊شهادت:۱۳۶۵/۱۲/۲۱ 🌷سال ۴۶ در خانواده ی مذهبی و روحانی در قم به دنیا آمد. با شروع حوادث انقلاب و جهت یاری مردم به سبزوار رفتند. 🕊پدرش نماینده دور اول مجلس از سوی مردم سبزوار گردید. 🌷ناصرالدین در شاخه جوانان حزب جمهوری مشغول فعالیت شد و در این مدت، چهار بار برنده مسابقات قرآن کریم شد. 🕊با سپری کردن دوران دبیرستان در دانشگاه امام صادق(علیه السلام) پذیرفته شد. 🌷خودش می گفت: من دانشگاه امام صادق را به دانشگاه امام حسین تبدیل کردم و مدرک قبولی را از دستان آقا اباعبدالله گرفتم. 🕊از عملیات بدر در جبهه حضور داشت و در عملیات کربلای ۵ در حالی که نوزده سال بیشتر نداشت در ۱۳۶۵/۱۲/۲۱ به شهادت رسید. 🍃یادش گرامی ونامش جاودان 🍃دسته گلی از صلوات به نیابت از این شهیدوالامقام هدیه می کنیم به حضرت ولیعصرارواحنا فداه 🌷الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موسی طفلی شیرخواربود... اورا ازترس فرعون به دریا انداختند... واو درنهایت ضعف وناتوانی بود... اما غرق نشد... امافرعون درهمان دریا غرق شد... درحالی که درنهایت قدرتش بود... پس هرکس باخداباشد... ضعفش ضرری به اونمی رساند وهرکس بی خداباشد قدرتش نفعی به اونمی رساند... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
یه روز یه اسب پیر افتاد توی چاه. مردم جمع شدند و هر کاری کردند تا اون رو بیرون بیارند، نشد. پس برای اینکه بیشتر زجر نکشه، تصمیم گرفتند چاه رو با خاک پر کنند تا زودتر بمیره. اونها با بیل روی سرش خاک می ریختند. اسب هم خودش رو تکون می داد، خاک ها رو زیر پاش می ریخت و کمی خودش رو بالاتر می کشید. تا اینکه بالاخره چاه پر از خاک شد و اسب به راحتی بیرون اومد. مسائل زندگی نیومدند تازنده به گورمون کنند. هر اتفاق واسه اینه که بیشتر صعود کنیم. پس بخاطر اتفاقات پیاپی زندگیمون گلایه نکنیم و فکر کنیم شاید اونها هدیه هایی هستند که قدرشون رو خوب نمی دونیم. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
✍️توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم خواندم سه عمودی یکی گفت : بلند بگو گفتم : یک کلمه سه حرفیه ازهمه چیز برتر است؟ عمو گفت: پول تازه عروس مجلس گفت: عشق شوهرش گفت: یار کودک دبستانی گفت: علم عمو پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه گفتم: عمو اینها نمیشه گفت: پس بنویس مال گفتم: بازم نمیشه گفت: جاه خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه مادر گفت: مادرجان، عمر است. علی که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار ديگری خندید و گفت: وام یکی از آن وسط بلندگفت: وقت خنده تلخی کردم و گفتم: نه اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید ! هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش کشاورزبگوید: برف لال بگوید: حرف ناشنوا بگوید: صدا نابینا بگوید: نور و من هنوز در فکرم که چرا کسی نگفت: خدا ❤️ "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
13.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 شهید یک بار بشهادت رسید اما همسر شهید ، در فراق یارش هر روز بشهادت می‌رسد. ( امان از دل زینب) شهدا "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
☑️ 🌨⚡️ 🥀🕊 شهید ناصر نجار رسولی 🌀به روایت: مادر شهید روزی عکسی را آورد و به من داد و گفت: مادر! می خواستم بزرگش کنم ولی وقت نشد، پيش خودت باشد. عکس را گرفتم و روی طاقچه گذاشتم. يک روز که دور هم نشسته بوديم، ديديم عکس ناصر خود به خود از روی طاقچه افتاد. دلم هری ريخت 🥺. حس عجيبی به من دست داد. بعدها فهميدم که ناصر درست در همان موقع که عکسش بر زمين افتاد، شهيد⚘️شده است. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🎀 آیا دلیل تاکیدبر نماز صبح را میدانید ؟ 🎀 با خواب غلظت خون بالا میرود وهرچه به صبح نزدیک میشویم خون غلیظ تر میشود.📛 و درست لحظات نزدیک شدن به اذان به حداعلا می رسد 💥 حالا دانستید که چرا اکثر سکته ها ، سحر اتفاق میفتد؟ 💥 کسانی که بیدار میشوند با وضو گرفتن قدری خون تنظیم میشود و با خواندن نماز ، بدن کاملا بالانس شده و به حالت نرمال باز میگردد. بیخود نیست میگوییم خدا از مادر هم مهربانتر است.💖💔 اینم یک دلیل علمی واسه کسایی که دنبال چرایی نمازن؟😉 🌼 اللهم عجل لولیک الفرج "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
❖ قهر، قهر، تا روز قیامت! این زیباترین دروغِ کودکی‌هایمان بود. قرار بود مثلاً دلخوری‌مان تا ابد کِش بیاید، اما با یک ببخشید، سر و تهِ قضیه هم می‌آمد و دوباره مشغولِ بازی می‌شدیم. انگار هم نه انگار، که قهر کرده بودیم. بچگی‌ها، در همین سادگی و بی‌شیلگی‌اش قشنگ بود. امان از این بزرگ شدن. امان از این قهرهای بی‌صدای طولانی! حالا قهرِ مان را جار نمی‌زنیم‌، خیرِ سرمان مثلاً متمدن شده‌ایم. خیلی بی‌صدا می‌رویم، اما برای همیشه، اما بدونِ بازگشت... دلمان هم خوش است که بزرگ شده‌ایم! "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بزرگواری تعریف می‌کرد پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش به دنیا آمدم در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست «در بزم غم حسین مرا یاد کنید» بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتاً حسینی بوده؟ روزی در سن حدوداً بیست سالگی در کوچه می‌رفتم که مردی حدوداً پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!! وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشان بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت: حسین آقا قربان اسمت با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس به پول آن زمان صد تومان هم از دخل درآورد و به من داد من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه می‌کردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی؟ من طلبی از حاجی ندارم!! بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ بلکه صد تومان خرج عروسی‌ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدت‌ها شنیدم حاجی عباسعلی در سن ۴۱ سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد آن روز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در می‌زند من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است حواله آقا امام حسین علیه السلام است لطفا به دامادتان نگوئید که من دادم !! تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبائی با ما کرده بگونه ای که آن روز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای امام حسین علیه‌السلام بر سر میزده دست نوازش بر سر یتیمان هم می‌کشیده همانگونه که در عزا بر سینه میزده مرهمی به سینه دردمندان هم بوده و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده و یک حسینی راستین بوده است اَلّلهُمَّ ارزُقنا توفيق خِدمَة الحُسين عليه السلام فِی الدُّنيا وَالاخرة... خداراشکرپدرم یک عزادارواقعیست.. هرلقمه بردهان می گذاردفکرش هزار راه می رود... شب که سربربالین می گذارد... یادفقرا اورا تاصبح بیدارنگه می دارد... صبح تاشب تامیتواندقدم در راه خیربرمی دارد... کاش من هم ماننداومیشدم... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️ 🌨⚡️ 🥀🕊 شهید محمدابراهیم همت 🌀به روایت: همسر شهید وقتی به خانه می آمد، من دیگر حق نداشتم کار کنم! بچه را عوض می کرد، شیربرایش درست می کرد، سفره را می انداخت و جمع می کرد، پا به پای من می نشست لباس ها را می شست ، پهن می کرد، خشک می کرد و جمع می کرد! آنقدر محبت به پای زندگی می ریخت که همیشه به او می گفتم: درسته که کم می آیی خانه ولی من تا محبت های تو را جمع کنم، برای یک ماه دیگر وقت دارم! نگاهم می کرد و می گفت: تو بیشتر از اینها به گردن من حق داری! 🖤 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدئوی کوتاه رو ببین تا بدونی برای اینکه استرس بهت غلبه نکنه چه کاری باید انجام بدی "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
💠 آثار بی حجابی زنان فرزند شیخ رجبعلی خیاط میگوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی ازدوستان پدرم نقل میکرد. یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه میکند از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می‌ گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه می‌کند! نگاهی به من کرد و فرمـود: توهم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین! نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته ، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند . شیخ رجبعلی فرمـود این زن راه میـرود و روحـش یقـه مـرا گـرفته او راه میـرود و مردم را همینطور با خـودش به آتش جهنـم می بَرَد . 📚 کتاب بوستان حجاب ص ۱۰ "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛ چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند. به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد ، قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی گوش می کند ... خدایا.. حالم عالیست ﺣﺎﻟﻢ عالی ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ، ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﭼﺸﻢ ﮔﺸﻮﺩﻥ، ﺑﻪ تو ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺣﺎﻟﻢ عالی ﺍﺳﺖ، ﭼﻮﻥ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ تو ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍهی ﺍﺯ ﺭﺍﻫﯽ ﻣﯽ ﺑﺨشی ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺼﻮﺭ من ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﮔﻨﺠﺪ.. فقط کافیست بسویش قدم برداریم و به خدا اعتماد کنیم "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
‌ هنگام تولد در گوشمان اذان می‌گویند ولی نمازی نمی‌خوانند! هنگام مرگ برایمان نماز می‌خوانند بدون اذان! اذان هنگام تولد برای نمازی است که هنگام مرگ میخوانند چقدر کوتاهست این زندگی! "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ جدید حاج صادق آهنگران پسر فاطمه ما گوش بفرمان هستیم مثل قاسم همگی عازم میدان هستیم نشر حداکثری :بسیج رسانه شهرستان نکا "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
﷽ یکی داشت می رفت پایش به سکه ای خورد فکر کرد سکه طلاست... نور کافی نبود، کاغذی را آتش زد تا آن را بهتر ببیند... دید که یک سکه دوریالی است... بعد دید کاغذی که آتش زده یک اسکناس ده هزاری است... با خودش گفت چی رو بخاطر چی آتش زدم؟؟؟ 🔹این واقعیت زندگی خیلی از ما آدم هاست... اغلب چیزهای عظیم را به خاطر چیزهای بسیار کوچک آتش میزنیم و خودمان هم خبر نداریم..... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلی قشنگه با حوصله بخونید 🙏🙏 داستان حضرت حبیب بن مظاهر چیست؟ وچه شدکه به او مقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟ زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بود حبیب جوانی بیست ساله بود او علاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هر جا امام حسین می رفت این عشق و علاقه او را به دنبال محبوب خود میکشید پدرحبیب که متوجه حال پسر شد از او پرسیدکه چه شده که لحظه ای ازحسین جدانمی شوی ؟حبیب فرمود پدر جان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مر اتا جایی می کشاندکه درعشق خود فنا میشوم مظاهر پدر حبیب رو به پسرکرد وگفت حبیب جان آیا آرزویی داری؟ حبیب فرمود: بله پدرجان چیست؟ حبیب عرض کرداینکه حسین مهمان ماشود. پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین علیه السلام را با مولای خودعلی علیه السلام درمیان گذاشت وازایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند، امام علی علیه السلام مهمانی حبیب را با جان و دل قبول کرد روز مهمانی فرا رسید حال و روز حبیب وصف نشدنی بود و برای دیدن حسین آرام و قرار نداشت بر بالای بام خانه رفت و از دورآمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدار سر رسید از دورحسنین را به همراه پدر دید درحالی که سراسیمه از بالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شد و از پشت بام به پایین افتاد پدر خود را به او رساند ولی حبیب جان در بدن نداشت پدر حبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را درگوشه ای ازمنزل مخفی کرد و آرامش خود را نگه داشت امام علی علیه السلام از اینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد فرمود مظاهر با علاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم درتعجبم که چرا او را نمی بینم ؟! پدر عذرخواهی نمود، گفت او مشغول کاری است. امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او راجویا شد اما این بارهم پدرحبیب همان جواب را داد امام اصرارکردکه حبیب را صدا بزنند در این هنگام مظاهر از آنچه برای حبیب اتفاق افتاده را شرح داد امام فرمود بدن حبییب را برای من بیاورید بدن بی جان حبیب را مقابل امام گذاشتن تا چشم امام به بدن حبیب افتاد اشکهایش سرازیر شد رو به حسین کرد و فرمود: پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شما داشت جان داد حال خود چه کاری در مقابل این عشق انجام می دهی؟ اشکهای نازنین حسین جاری شد دستهای مبارکش را بالا برد و از خدا خواست به احترام حسین و محبت حسین حبیب را بار دیگر زنده کند در این هنگام دعای حسین مسنجاب شد و حبیب دوباره زنده شد. امام علی علیه السلام رو به حبیب کرد و گفت ای حبیب به خاطر عشقی که به حسین داری خداوند به شما کرامت نمود واین مقام رفیع را به شما داد که هر کس پسرم حسین را زیارت کند نام اورا در دفتر زائران حسین ثبت خواهی کرد. به همین جهت در زیارت حبیب این چنین گفته شده سلام برکسی که دو بار زنده شد و دو بار از دنیا رفت. (ای حبیب تورا به عشق حسین قسم میدهم که هرکس این داستان را نشر دهد نام او را را در دفتر زائران حسین ثبت کن.) منابع: دانشنامه امام حسین(ع) نوشته ایت الله محمدی ری شهری منتخب طریحی مقتل خوارزمی "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65