7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚اگه هنوزم احساس خوشبختی میکنی اینو بفرست واسه عزیزانت
🆔@ShahidBarzegar65
10.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوای دلتنگی👆
این روزها که حدیث کسامی خوانید
ماراهم لابه لای اشکهای مبارکتان یادکنید.
التماس دعا.
اللهم عجل لولیک الفرج
🆔@ShahidBarzegar65
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرار روزانه...
مقام معظم رهبری فرمودند:
بنده حوائج سال خودرا از فاطمیه میگیرم
حتی رزق سال کشور....
فاطمیه رو عاشورایی برگزارکنیم...
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
📚داستان کوتاه
طوطی و حضرت سلیمان
مردی یک طوطی را که حرف میزد
در قفس کرده بود و سر گذری مینشست.
اسم رهگذران را میپرسید و به ازای پولی که
به او میدادند طوطی را وادار میکرد
اسم آنان را تکرار کند.
روزی حضرت سلیمان از آنجا میگذشت
حضرت سلیمان زبان حیوانات را میدانست
طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت:
«مرا از این قفس آزاد کن.»
حضرت به مرد پیشنهاد کرد که
طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی
از ایشان دریافت کند.
مرد که از زبان طوطی پول درمیآورد
و منبع درآمدش بود،
پیشنهاد حضرت را قبول نکرد.
حضرت سلیمان به طوطی گفت:
«زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.»
طوطی فهمید و دیگر حرف نزد.
مرد هر چه تلاش کرد فایدهای نداشت.
بنابراین خسته شد و طوطی را آزاد کرد.
بسیار پیش میآید که ما انسانها
اسیر داشتههای خود هستیم...
🆔@ShahidBarzegar65
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که باخونش امضاکرد....
مدیونید اگه این فیلم را ببینید و منتشر نکنید
#حتماببینیدتاآخر
🆔@ShahidBarzegar65
مدتی بودمحمدم گمنام بود.
شبی ازشدت گریه سرنماز روی سجاده خوابم برد.
درخواب دیدم شخصی پوشیده (صورتش راندیدم)مقابلم ایستادوگفت:
شما مادرشهیدمحمدعلی برزگرهستی؟!
گفتم:مگرپسرم شهیدشده؟!
گفت:آری...اکنون درمشتم توجه کن.
کاسه مشتش از خون می جوشیدولی لبریزنمیشد.
بعدگفت:مشتت راکاسه وار زیردستم بگیرتا امانتت راتحویلت دهم.
پرسیدم: امانتم؟؟!!!
گفت:بله..قراربودپیکر فرزندت برای همیشه لابه لای کوه گمنام بماند.اما به خواست خداوند بسوی توبرمیگردد.
آیاخواسته دیگری داری؟!
گفتم:میخواهم پیکرش سالم باشد.
سری به تاییدتکان داد؛دستم راکاسه وار زیردستش گرفتم وایشان یک قطره از آن مشت خون درحال جوشش را درمشتم قرارداد.
گفت:این هم قطره شما.
بعدهمغیب شد.
چندی ازاین خوابم نگذشته بودکه محمدم باپیکری سالم تفحص شد(تنهاپیکرسالم آن روزمعراج)...
✍خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر
راوی:مادرشهید
🆔@ShahidBarzegar65
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالگرد شهادت بزرگ مردتاریخ ایران؛
عالم ربانی..شهیدآیت الله دستغیب را گرامی میداریم...
🆔@ShahidBarzegar65
🍂
" گذشته را فراموش کن " حرف اشتباهی است ...
گذشته فراموش نمیشود .
اما میتوان برداشت های ذهنی از آنرا تعدیل کرد .
اتفاقاتی که در گذشته برای شما افتاده این معنی را ندارد که باز هم قرار است اتفاق های ناخوشایندی برای شما بیافتد .
🌸 چه بسیار اتفاقاتی که شما نمی پسندید اما به نفع شماست و چه اتفافایی که شما آرزویش را دارید ولی به نفع شما نیست.
🌸 گذشته را مرور کنید آیا همه ی اتفاقاتش منفی است ؟؟ یا اتفاقات مثبتی هم دارد و شما هر روزه به جای مرور مثبت ها منفی ها را مرور میکنید .
🌸 معماری سرنوشت خود را به دست خود بگیرید قبل از اینکه هزاران نفر سرنوشتتان را هر جوری که دوست دارند بسازند.
🆔@ShahidBarzegar65
3.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بوقت روشنفکری...
درکِ ما از نعمتهای الهیِ هر روز
بزرگترین شادی هست
🆔@ShahidBarzegar65
2.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آدمی را آدمیت لازم است
🆔@Shahidbarzegar65
🔸 یمن را دریاب ... ! 🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
پدر داشت روزهای پایانی را میگذراند. دکترها برایش اصطلاحِ «سپسیس عفونی» را بکار میبردند. «سپسیس» یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود. «سپسیس شدید» منجر به «شوک سپتیک» می شود. این شوک، فشار خون پدر را کمتر از ۷ کرده بود. بوسيله دارویی که دائم و بهتدریج به بدن تزریق میشد، سعی در جلوگيری از اُفت شدید فشار داشتند.
این حالات، پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو میبرد؛ حالتی اغماء گونه ...
از شب، نوبت حضور من بالای سرشان است. حالتی رفت و برگشت دارند. بیهوش و هوشیار در نیمههای شب نگاهی به من کردند. «علی بیا !». بعد بلافاصله گفتند: «از #یمن چه خبر؟!». متعجب نگاه میکنم. «با موشک کجا را زده؟». گویی نظارهگر واقعهای بوده که من از آن بی خبرم. میگویم: «خواب دیدید؛ ما الآن در بیمارستان نمازی هستیم». رویش را برمیگرداند. «نه، خواب نبود! #یمن را دریاب. اخبار #یمن را پیگیر باش. آخرالزمان از #یمن آغاز میشود. #ازشلیکاولینموشکها !» بعد سکوتی طولانی کرد. دوباره میگوید «علی بیا!».
اشاره میکند که «سرت را جلو بیار». سرم را میچسبانم به دهانش. باصدای بیجوهرهای میگوید: «ان شاء الله تو #ظهور را درک میکنی!» مو به تنم سیخ میشود. میگویم «ان شاء الله» و در دل، همۀ این فضا را حمل بر حال اغماگونه او میکنم و عبور میکنم ... تا اینروزها که اولین موشکها با جسارتی وصفناشدنی از #یمن به سمت تمام منافع اسرائیل و آمریکا شلیک میشود ... و تنگهای که لقب مهمترین آبراهۀ جهان را یدک میکشد برای همه کشتیهای اسرائیل و آمریکا ناایمن شده. یمن یک تنه دارد صفآرایی و آبروداری میکند.
باز صدای پدر را میشنوم: «#یمن را دریاب ...!»
(منبع)
@haerishirazi
🆔@ShahidBaarzegar65