🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
#دلنوشته
🌹
✍مے بینے؟
شده ایم همان ڪه میخواستی!
درست شبیهِ ڪسے ڪه به ستوه آمده است...
خیلی وقت است؛
ڪه قحطے به ما زده؛ #یوسف
🌹
قحطے #آرامش
قحطے #عاطفه
قحطے #لبخـــند
قحطے #دلِ_خـــوش...
تازه این حڪایتِ دل ماست؛
از حال زمین و آسمان✨ مپرس، ڪه سنگِ تمام گذاشته اند...!!
🌹
قحطی آمده ریالیوسف...!!
و ما همان مصریانِ بے چیزیم؛
ڪه پیمانه ے خالے را
به امید ڪرامتِ عزیزِمان، پیش آورده ایم!!!
#یوسف اگر نبود...
حُڪمِ پایانِ ماجرایِ اهلِ مصر، جز نابودے نبود!
از ما نیـــز تا انحطاط،
راهـــے نمــــانده است!
أیْـــنَ فَرَجُـــــــڪَ الْقَــریـــبْ؟
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Shahidmohammadhadizolfaghari
#پســرکــ_فـلـافـل_فــروش
▪️فصل8⃣ #شوخ_طبعی
همیشه روی لبش #لبخند بود. نه از این بابت که مشکلی ندارد. من خبر داشتم که او با کوهی از مشکلات در خانواده و... دست و پنجه نرم می کرد که اینجا نمی توانم به آنها بپردازم.
اما هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید: مومن #شادی هایش در #چهره اش و حزن و #اندوهش در #درونش می باشد.
تمامی رفقای ما، او را به همین خصلت می شناختند. اولین چیزی که از هادی در ذهن دوستان نقش بسته، چهره ای بود که با #لبخند آراسته شده.
از طرفی بسیار هم بذله گو و اهل شوخی و خنده بود. رفاقت با او هیچکس را #خسته نمی کرد. در این شوخی ها نیز دقت می کرد که #گناه از او سر نزند.
یادم هست هر وقت خسته می شدیم، هادی بامحمد کارها و شیطنت های مخصوص به خود، خستگی را از جمع ما خارج می کرد.
[۱]
🌹🥀🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@Shahidmohammadhadizolfaghari
#پســرکــ_فـلـافـل_فــروش
▪️فصل4⃣1⃣ #فدایی_رهبر
همینطور که هادی به سمت درب #دانشگاه می دوید یکباره آماج سنگ ها قرار گرفت.
من از دور او را #نگاه می کردم. می دانستم که هادی بدن ورزیده ای دارد و از هیچ چیزی هم نمی ترسد. اما آنجا شرایط بسیار پیچیده بود.
همین که به درب دانشگاه نزدیک شد یک #پارهآجر، محکم به صورت هادی و زیر چشم او اصابت کرد.
من دیدم که هادی یکدفعه سر جای خودش ایستاد. می خواست حرکت کند اما نتوانست! خواست برگردد اما روی زمین افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخید و باز روی زمین #افتاد.
از شدت #ضربه ای که به صورتش خورد، نمی توانست روی پا بایستد. سریع به سمت او دویدم. هر طور بود در زیر بارانی از سنگ و چوب هادی را به #عقب آوردم.
خیلی درد می کشید، اما ناله نمی کرد. زخم بزرگی روی #صورتش ایجاد شده و تمام صورت و لباسش غرق #خون بود.
هادی آنچنان دردی داشت که با آن همه صبر، اما باز به خود می پیچید و در حال #بیهوش شدن بود. سریع او را به بیمارستان منتقل کردیم.
چند روزی در یکی از #بیمارستان های خصوصی تهران بستری بود. آنجا حرفی از فتنه و اتفاقی که برایش افتاده نزد.
آن ضربه آن قدر #محکم بود که بخش هایی از صورت هادی، چندین روز بی حس بود. شدت این ضربه باعث شد که گونه او #شکافته شد و تا زمان #شهادت، وقتی هادی #لبخند می زد، جای این زخم بر صورت او قابل مشاهده بود.
[۳]
🌹🥀🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@Shahidmohammadhadizolfaghari
هدایت شده از همنشینی با خوبان 🗨
✅آیت الله حائری شیرازی
اشک و لبخند
گاهی گناه انسان با #اشک آمرزیده میشود، گاهی هم با #لبخند. بعضیها میتوانند با یک تبسّم، خودشان را پاک کنند؛ امّا از کجسلیقگی این کار را نمیکنند! نمیدانند خالق گریه، خالق خنده هم هست! «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكَىٰ». گاهی خدا یک لبخند را، به قیمت اشک میخرد. مثلاً برادر خود را در آغوش بگیر و لبخندی بزن تا گناهانت پاک شوند! مردم هم نگاه میکنند و میگویند دین اینها، دین نشاط هم هست.
📚 🔹@h_khoban_ir