شهید برونسی در خاطراتش مینویسد: در دوران سربازی یکبار من را از طرف پادگان بردند بیرجند، جلوی یک خانه ویلایی بزرگ. گفتند از این به بعد در اختیار صاحب این خانه هستی!
وارد خانه که شدم گفتم یا الله، صدای زن جوانی بلند شد:
یا الله گفتنت دیگه چیه؟! بیا تو!
زیر لب گفتم خدایا توکل بر خودت. داخل که رفتم، چشم هایم یکهو سیاهی رفت… گوشه اتاق روی مبل، زن جوان بی حجابی لم داده بود. با یک آرایش غلیظ و حال بهم زن!
بلافاصله از اتاق زدم بیرون.
خدمتکارهای خانم دنبالم بودند که دوباره من را بکشانند داخل. ولی حریفم نشدند.
وقتی موضوع به گوش مافوقم در پادگان رسید، قرار شد به عنوان تنبیه تمام توالت ها را تمیز کنم. امیدوار بودند زیر بار نظافت توالت ها کمر خم کنم و کوتاه بیایم.اما وقتی دیدند حریف اعتقاد و مسلکم نمی شوند کوتاه آمدند.
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohammadHasanGhasemi
خاطراتی از زبان همسر شهید برونسی:
بعضی ها از تقسیم اراضی* خوشحال بودند ولی عبدالحسین ناراحت.
صاحب زمین گفته بود، زمین ها از شیر مادر حلال تر.
اما در جوابش گفت اگر شما هم راضی باشی حق یتیم رو نمی شه کاری کرد.
بعد هم رفتیم مشهد و در مغازه سبزی فروشی مشغول کار شد. یک روز آمد و گفت: نمی روم. پرسیدم چرا؟ گفت آدم درستی نیست؛ سبزی ها را می ریزه توی آب که سنگین تر بشه. بعد رفت تو لبنیاتی. آنجا هم زیاد نماند. گفتم چطور؟ گفت: کم فروشی می کنه، جنس بد و خوب را قاطی می کنه. از فردایش رفت سرگذر برای بنایی، کم کم تو کار جا افتاد و بعد از مدتی شاگرد می گرفت. دستمزدش هم از قبل بهتر شده بود.
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
- مشهد که آمدیم، بچه ی دومم را حامله بودم. موقع به دنیا آمدنش، مادرم آمد پیشم. سرشب، عبدالحسین را فرستادیم پی قابله.
به یک ساعت نکشید، دیدیم در میزنند. خانم موقر و سنگینی آمد تو. از عبدالحسین ولی خبری نبود. آن خانم نه مثل قابلهها، و نه حتی مثل زنهایی بود که تا آن موقع دیده بودم. بعد از آن هم مثل او را ندیدم. آرام و متین بود و خیلی با جذبه و معنوی. آنقدر وضع حملم راحت بود که آن طور وضع حمل کردن برای همیشه یک چیز استثنایی شد برایم.
آن خانم توی خانه ی ما به هیچی لب نزد. حتی آب هم نخورد. قبل از رفتن، خواست که اسم بچه را فاطمه بگذاریم.
سالها بعد، عبدالحسین راز آن شب را برایم فاش کرد. میگفت: وقتی رفتم بیرون، یکی از رفقای طلبه رو دیدم. تو جریان پخش اعلامیه مشکلی پیش اومده بود که حتما باید کمکش میکردم. توکل بر خدا کردم و باهاش رفتم. موضوع قابله از یادم رفت. ساعت دو، دو و نیم شب یک هو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم دیگه کار از کار گذشته، خودتون تا حالا حتماً یه فکری برداشتین.
گریه اش افتاد. ادامه داد: اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم. اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود.
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohammadHasanGhasemi
﷽
صبـحۍ ڪه در آݩ
خنـده ۍ دلـدار نباشد
بـهتر بـُوَد آݩ دیـده
ڪه بیـدار نباشـد
ســ☺️ــلام صبحتون شهدایــی
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
به مناسبت سالگرد شهادت #سردار_شهید_حاج_عباس_کریمی
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
#شهید_حاج_عباس_کریمی (پس از نذر پدرش در حرم #حضرت_عباس ع برای داشتن فرزند پسر سالم) در سال 1336 در روستای قهرود کاشان به دنیا آمد.
یکسال پس از اخذ دیپلم نساجی، مصادف با سال 1355 یعنی دو سال پیش از #پیروزی_انقلاب، در پادگان عباس آباد تهران به گذراندن دوره سربازی خویش پرداخت و در آن خفقان شدید به پخش اعلامیه های #امام_(ره) در آن مکان نظامی پرداخت، که یکی از فعالیت های پیش از انقلاب او میباشد. سرانجام پس از گذشت 14 ماه از خدمتش، با پیام و فرمان #حضرت امام به ترک سربازخانه ها، از پادگان فرار کرد و در تهران به صف مبارزین #انقلاب پیوست.
در جریان بازگشت #امام_خمینی_(ره) به ایران، در بهمن 1357 جزء نیروهای انتظامی و حفاظت از #امام در #کمیته_استقبال بود.
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
#حاج_عباس پس از #انقلاب در بهمن ۵۷ و قبل از شروع #جنگ_تحمیلی در شهریور ۵۹ :
با تشکیل #سپاه_پاسداران شهر کاشان در بهار ۵۸ به سرعت به عضویت این نهاد درآمد و در واحد اطلاعات مشغول شد.
با وجود اینکه در آن مقطع زمانی، افرادی مانند او که سابقه #آموزش_نظامی و سربازی داشتند به سرعت تا مقام فرماندهی گروهان یا گردان پیش می رفتند، خود را از مرکز توجهات دور نگاه داشت.
با توجه به اینکه پس از #پیروزی_انقلاب در بهمن ۵۷ مدام در گوشه و کنار کشور کودتا و غائله و فتنه های مسلحانه به پا می شد، #حاج_عباس نقش بسیار موثر اطلاعاتی در خاموشی بخشی از این جریانات داشت.
الف. از جمله در غائله #"خلق_مسلمان_قم" به همراه گروهی 20 نفره از کاشان به #قم اعزام و با توجه به سکونت #حضرت_امام_(ره) در قم به حفاظت از بیت ایشان پرداخت.
ب. سپس با برپا شدن #فتنه_خوانین شورشی و اشرار مسلح در #سیستان_و_بلوچستان خصوصا در شهر ایرانشهر با جمعی از افراد سپاه کاشان در تابستان 1359 به آنجا رفت و در تخصص خودش یعنی جمع آوری اطلاعات و طراحی عملیات دست به فعالیت های بسیار خاص و موثری زد تا اینکه پس از 4 ماه این فتنه هم فرونشست.
توضیح #فعالیت_های_سیستان:
ناگهان غیبش میزد و پس از مدتی با انبوهی از اطلاعات دست اول برمی گشت ...
در قالب #برنامه_ریزی_و_محاسبه_و_طراحی_تیزهوشانه با لباس محلی در میان مردم رفت و آمد و نشست و برخاست میکرد و با آنها گپ می زد یا ریش خود را میتراشید و در قالب مسافر شخصی به سوراخ_سنبه های شهر سر میکشید و با موشکافی ته و توی فتنه را درمی آورد ...
آن زمان که هنوز برای تماس های بیسم سپاه، کد و رمزی طراحی نشده بود، با پیشنهاد راه گشای #حاج_عباس در ارتباطات بیسیمی، با لهجه غلیظ قهرودی صحبت میکردند ...
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
ج. در فتنه و غائله عظیم مسلحانه داعش وار #کردستان، در تابستان 1359 #حاج_عباس عازم #کردستان شد و در مسئولیت اطلاعات عملیات مشغول شد.
اصلا تاكتيك #حاج_عباس در واحد اطلاعات و عمليات، ملاقات با سران گروهكها بود و بيشتر وقتش صرف رفت و آمد ميان آنها میشد. غالبا هم تنها ميرفت و بدون اسلحه...
#حاج_احمد_متوسلیان واقعا از تبحر #عباس كيف ميكرد. او با وجود وسواس عجيبی كه نسبت به مسايل اطلاعاتی داشت تقريبا دربست حرفهای #عباس را قبول میكرد و كمتر به او ايراد ميگرفت. اتفاق افتاده بود كه كسی ميآمد و اخباری راجع به تحركات ضدانقلاب ميداد و #عباس همه آنها را رد ميكرد و آمار و ارقام متفاوتی را ميگفت.
وقتی ميپرسيدند تو از كجا ميدانی، ميگفت: من خودم ديشب پيش آنها بودم.
#حاج_احمد ميگفت: «روی اطلاعات #برادر_عباس بايد صد در صد حساب و برنامهريزی كرد.» #سپاه_مريوان حقيقتا برای #عباس دانشگاهی بود كه با بهترين نمره از آن فارغ التحصیل شد ...
#عمليات_محمد_رسول_الله_(ص)، اولين عمليات برون مرزی بزرگی بود كه بچههای #سپاه_مريوان در آن نقش داشتند. طراحی عمليات كار #حاج_احمد_متوسلیان و #حاج_ابراهیم_همت بود.
در این عملیات مسئولیت سرپرستی اكيپ اطلاعاتی ويژه، برای شناسايی سنگرها، خطوط مقدم و در صورت امكان مناطق عمقی و عقبه دشمن، بر شانه #عباس_كريمی بود. اين ماموريت نيز با مهارتهای ويژه او به خوبی به انجام رسيد.
انجام #عمليات_محمد_رسول_الله_(ص) جرقهای بود برای تشكيل يك نيروی زبده نظامی كه «#تيپ_موقت_27_محمد_رسول_الله (ص)» نام گرفت و بعدها به #لشكر_خط_شكن_سپاه_پاسداران در طول #دفاع_مقدس تبدیل شد.
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
فعالیت های دوران #جنگ_تحمیلی تا #شهادت:
در این ایام از #مریوان به همراه #حاج_احمد_متوسلیان و #شهید_رضا_چراغی به #جبهه_جنوب شتافت و به عنوان مسئول اطلاعات عملیات #تیپ_محمد_رسول_الله_(ص) فعالیت کرد.
اولين عمليات #تيپ_محمد_رسول_الله_(ص) #فتح_المبين بود. اين عمليات يك ويژگی دارد كه بايد در تاريخ ايران ثبت شود؛ آن هم تصرف #توپخانه_سپاه_عراق بدون شليك حتی يك گلوله است.
#عمليات_شناسايی اين توپخانه كه مستلزم نفوذ در دل دشمن و رفتن به عقبه آنها بود، طبعا برعهده واحد اطلاعات و عمليات و #حاج_عباس بود. نتيجه كار هم آنقدر درخشان بود كه چشم همه را خيره كرد و بيشتر از همه چشم #صدام را.
البته او در این عملیات پايش تير خورد و قلم پایش حسابی خرد شد، #عباس تا آخر عمر اسير اين زخم ماند.
بر اثر این #مجروحیت، 2 ماه بستری بود و به پیشنهاد پدرش در همین ایام یعنی در مهر 1361 در شهر کاشان #ازدواج کرد.
پس از مدتی با همان وضعیت مجروح به عملیات #مسلم_بن_عقیل پیوست.
سپس در عملیات #و_الفجر_مقدماتی به عنوان مسئول اطلاعات نهاد تازه تاسیس #سپاه_11_قدر معرفی شد و به مسئولیت فرماندهی #تیپ_سوم_سلمان از #لشگر_۲۷_حضرت_رسول_(ص) منصوب شد، فرمانده این لشگر #حاج_ابراهیم_همت بود که با شهادت وی در عملیات #خیبر در اسفند ۱۳۶۲ ، #حاج_عباس_کریمی جانشین او شد و سال بعد در همان ایام و در چهارمین روز #عملیات_بدر و در منطقه عملیاتی #شرق_دجله یعنی در روز پنج شنبه به تاریخ #۲۴_اسفند_۱۳۶۳ با اصابت ترکش به پشت سرش خود نیز به #شهادت رسید و بنا بر وصیتش در #قطعه_24_بهشت_زهرای_تهران و در نزدیکی مزار #شهید_دکتر_مصطفی_چمران به خاک سپرده شد.
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi