eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
30هزار عکس
8.1هزار ویدیو
213 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻در این ماه مبارک تلاوت کن را 🔹به نیابت از 🌹 🔸به نیت تعجیل در حضرت مولا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
4_5999308145522901549.ogg
162.6K
🌹صوتی شنیدنی ازصبحگاه جبهه مقاومت سوریه به یادشهید سیدابراهیم🌹 🔻باید گذشت ازاین دنیا به آسانی باید مهیا شد از بهر قربانی 🔻سوی حسین رفتن باچهره خونی زیبابود اینسان معراج انسانی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
یا رقیه خاتون ... فرقی نمی کند رمــــضان بـا محرّمــت در کل ماه ها «روز سوم» به نام توست السَّلام عَلیکِ یا رُقیة بِنتُ الحُسین … کانال شهیدنظرزاده @ShahidNazarzadeh
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
الهی به رقیه ... ببند پای گریزم ، ببند زنجیرم که در جهالت محضم، چقدر درگیرم مرا که فصلِ جوانی گذشت با عصیان بیا به حق « رقیه » ، ببخش تقصیرم #محمد_قاجار @ShahidNazarzadeh
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
جوانی ، وقت عاشقی!_1396-11-14-17-16.mp3
1.62M
شور و شعورِ عشق را در دل های عاشقِ شهادت می توان یافت 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ ♨️ تشنه وجود امام زمان (عج) باشید 👌خیلی زیباست 🎤 حجت الاسلام ماندگاری 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید 🌹🍃🌹🍃 کانال شهید نظرزاده↙️ @shahidNazarzadeh
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣4⃣به یاد #شهید_مرتضی_عطایی 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹 😍 ✍ به روایت همسر شهید 6⃣4⃣ 🌷 🔹تابوت را گذاشتند جلویم. من بودم و علی و نفیسه. گفتم: «بازش کنید.» گفتند نمی‌شود. اصرار کردم. به التماس افتادم. داشتم برای مرتضی لَه‌له می‌زدم. 🔸می‌خواستم ببینمش. مرتضای خستۀ از سفر برگشته‌ام را باید می‌دیدم تا دلم آرام می‌شد. 🔹دیدم زیر بار نمی‌روند. چنگ انداختم و پلاستیک روی تابوت را پاره کردم. افتادم به جان میخ‌های تابوت که دل‌شان راضی شد و درِ آن را برایم باز کردند. 🔸صورتش را که دیدم زبانم باز شد: «سلام مرتضی‌جان! خوبی آقا؟ دلم برایت تنگ شده بود.» حس می‌کردم مقابلم ایستاده. نگاه کردم به صورتش. حس کردم حالت صورتش کمی تغییر کرد. به روی خودم نیاوردم. 🌷☘🌷☘ 🔹شروع کردم به صحبت کردن، مثل همان وقت‌ها که خسته از راه می‌رسید و می‌نشست پای حرف‌هایم. زبان گرفته بودم و برایش از ندیدنش می‌گفتم، از نبودنش، از دلتنگی‌های شبانه‌روزی علی و نفیسه. 🔸دوباره نگاهش کردم. مثل همان وقت‌ها که خیره نگاهش می‌کردم و منتظر جوابش می‌ماندم. مرتضی مثل همیشه جوابم را داد. این‌بار قطره اشکی بود که آرام‌آرام از گوشه چشمش پایین چکید. 🔹سه بار برایش زیارت عاشورا خواندیم. نفیسه گفت: «مامان! یعنی الان بابا این‌جاست؟» گفتم: «آره مامان. مگه می‌شه ما این‌جا باشیم و بابا کنار ما نباشه؟!» نفیسه گفت: «بابا! اگه الان پیش مایی به ما نشون بده.» یک قطره اشک از آن یکی چشم مرتضی غلتید! 🔸زنده بودنش را حس کردم. باور کردم مرتضی فقط حضور دنیایی‌اش از ما دریغ شده، روح او کنار ما بود. زندۀ زنده، درست مثل همان وقت‌ها که با من و علی و نفیسه صحبت می‌کرد، شوخی می‌کرد و قربان صدقه‌مان می‌رفت. مثل همان وقت‌ها که هوای‌مان را داشت. 🌷☘🌷☘ شادی روحش 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷