eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
4_216278567158284463.mp3
19.78M
⚫️ روضه صوتی " نَاحِلَةَ الْجِسْمِ یَعنی ... " 🎤 حامد زمانی 🎤 عبدالرضا هلالی التماس دعا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
تو قرار منی زهرا.mp3
7.5M
🎧 زمینه بسیار دلنشین 🎼 تو قرار منی زهرا کس و کار منی... 🎤 #سیدرضا #نریمانی 🌙 شهادت حضرت زهرا (س) 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
°•●برای فاطمیه باید از ازدحام گذشت از میان نامردمانی رد شد که شانه به شانه خانه‌ای را...❌نه! کوچه‌ای را... ❌نه! محله‌ای را محاصره کرده‌اند😔 °•●برای باید گریست😭 باید که جان داد💔 و دوباره جان دیگری قرض گرفت و نیز دوباره ... و دیگر بار و هزاران بار... °•●باید یکی یکی از میانشان👥 گذشت و خود را به خانه‌ای🏚 رساند که در 🔥 است. °•●برای فاطمیه باید خود را برای یاری، به رساند که او را با دستان بسته، کشان کشان به " " می‌برند😭 °•●برای فاطمیه باید از دفاع کرد آن‌هم با زبانی که بسته است🚫 و حلقومی که در زندان ، گرفتار شده است... °•●فرارسیدن ایام مظلومانه (سلام الله علیها) را محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) تسلیت عرض می نماییم🏴 و همه باهم به نیت تعجیل در آن حضرت می فرستیم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
فرماندهان گردان #یازهرا.. #شهید محمد رضا تورجی زاده دفاع مقدس #شهید مسلم خیزاب مدافع حرم هر دو #عا
💠شهید #محمد_رضا_تورجی_زاده پشت بیسیم📞 چه خواند که حاج #حسین_خرازی از هوش رفت⁉️ 🌷خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر🕊 شده بودند خیلی #مجروح شده بودند. حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور می کردند اینجا #آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بیسیم چی📞 را صدا زد، حاجی گفت هرجور شده با بیسیم #تورجی_زاده را پیدا کن 🌷( شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا) مداح🎤 بااخلاص و از بچه های لشکر بود. خلاصه #محمدرضا رو پیدا کردند، حاجی بیسیم را گرفت با حالت بغض و گریه😢 از پشت بیسیم گفت محمدرضا چند خط روضه #حضرت_زهرا(س) برام بخون. 🌷محمدرضا فقط #یک_بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت😨 خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند✊ خط را #گرفته_بودند عراقی ها را تارومار کردند... ⭕️محمدرضاتورجی زاده خونده بود: 🔸در بین آن دیوار و #در 🔸زهرا صدا می زد پدر😭 🔹دنبال #حیدر می دوید 🔹از پهلویش خون💔 می چکید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📎 پیشنهاد دانلود مصاحبه با مادر شهید محمدرضا تورجی زاده🌷 و مداحی شهید تورجی زاده از پشت بیسیم برای شهید حسین خرازی🌷 📎حلالیت طلبیدن شهید از همرزمانش #بسیار_زیبا👌👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ| 👆👆 شهیدی که با بستن سربند یا زهرا ماجرای کوچه برایش تکرار شد 🌷 اسم جهادی: حسین نصرتی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق به روایت همسر(فرشته ملکی) 3⃣4⃣ #قسمت_چهل_وسوم 💞{ سخت تر
﴾﷽﴿ 📚 ✫⇠ به روایت همسر(فرشته ملکی) 4⃣4⃣ 💞ﺑﻪ ﻧﺎدر ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮ ﺟﻮر ﺷﺪه ﭘﻮل را ﺟﻮر ﮐﻨﺪ. ﺣﺘﯽ اﮔﺮ ﻧﺰول ﺑﺎﺷﺪ.ﻧﮕﺬاﺷﺘﯿﻢ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻔﻬﻤﺪ، وﮔﺮﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﮔﺬاﺷﺖ ﯾﮏ ﻗﻄﺮه آﻣﭙﻮل ﺑﺮود ﺗﻮي ﺗﻨﺶ. اﻣﺎ اﯾﻦ داروﻫﺎ ﻫﻢ ﺟﻮاب ﻧﺪاد. آﻣﺪﯾﻢ ﺧﺎﻧﻪ.ﺑﻌﺪ از ﻇﻬﺮ از ﺑﻨﯿﺎد ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ آﻣﺪﻧﺪ. ﺑﺮاﯾﻢ ﻏﯿﺮ ﻣﻨﺘﻈﺮه ﺑﻮد. ﭘﺮوﻧﺪه ﻫﺎي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را ﺧﻮاﻧﺪﻧﺪ و ﮔﻔﺘﻨﺪ « می‌خواهیم شما را بفرستیم لندن.» یعنی تمام.همیشه این طور دیده بودم. منوچهر گفت: :من را چه به لندن؟ دلم پر میزند بروم بقیع، بروم دوکوهه. آن وقت می خواهید من را بفرستید لندن؟" اصرار کردند که «بروید، خوب می‌شوید و سلامت برمیگردید.» منوچهر گفت: «من جهنم هم بخواهم بروم. همسرم را با خودم باید ببرم.» قبول کردند. 💞ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺣﺮف ﺑﺰﻧﻢ ﭼﻪ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﮐﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﮐﻨﻢ. ﻫﻤﻪ ﻗﻄﻊ اﻣﯿﺪ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ. ﭼﻨﺪ روز ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﻧﺪاﺷﺘﯿﻢ. لباس هاش را عوض کردم که در زدند. فریبا گفت: «آقایی آمده با منوچهر کار دارد.» چادرم را سر کردم و در را باز کردم. مردی «یاالله» گفت و آمد تو. علی را صدا زدم. بیاید ببیند کیست. دیدم آمده کنار منوچهر نشسته یک دستش را گذاشته روی سینه منوچهر و یک دستش را روی سرش و دعا میخواند. من و علی بهت زده نگاه می کردیم. آمد طرف ما پرسید «شما خانم ایشان هستید.؟» گفتم: بله گفت: ببین چه میگویم. این کارها را مو به مو انجام می دهی. چهل شب عاشورا بخوان. «دست راستش را با انگشت اشاره به صورت تاکید بالا آورد» با صدتا لعن و صدتا سلام. اول با دو رکعت نماز حاجت شروع کن. بین دعا هم اصلا حرف نزن. 💞زانوهام حس نداشت. توی دلم فقط امام زمان را صدا میزدم. آمد برود، دویدم دنبالش. گفتم «کجا میروید؟ اصلا از کجا آمدید.؟» گفت: «از جایی که دل آقای مدق آن جاست.» می لرزیدم. گفتم «شما من را کلافه کردیدو بگویید کی هستید.» لبخند زد و گفت « به دلت رجوع کن.» و رفت. 💞با علی از پشت پنجره توی کوچه را نگاه کردیم. از خانه که رفت بیرون یک خانم همراهش بود. منوچهر توی خانه هم او را دیده بود. ما ندیده بودیم. منوچهر دراز کشید روی تخت، پشتش را کرد به ما روی صورتش را کشید و زار میزد. تا شب نه آب خورد نه غذا. فقط نماز میخواند. به من اصرار کرد بخوابم. گفت حالش خوب است. چیزی نمی شود .. ...🖊 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ به روایت همسر(فرشته ملکی) 5⃣4⃣ 💞تا صبح رو به قبله نشست و با حضرت زهرا سلام الله حرف زد. می گفت:«من شفا خواستم که آمدید من را شفا بدهید؟ اگر بدانم شفاعتم نمی کنید، نمی خواهم یک ثانیه دیگر بمانم. تا حالا که ندیده بودمتان، دلم به فرشته و بچه ها بود؛ اما حالا دیگه نمی خواهم بمانم.» و این را تا صبح تکرار می کرد. به هق هق افتاده بودم. گفتم: «خیلی بی معرفتی منوچهر. شرایطی به وجود آمده که اگر شفایت را بخواهی، راحت می شوی. ما که زندگی نکرده یم. تا بود، جنگ بود، بعد هم که یک راست رفتی بیمارستان. حالا می شود چند سال راحت با هم زندگی کنیم.» گفت: «اگر چیزی را که من امروز دیدم می دیدی، تو هم نمی خواستی بمانی.» 💞چهل شب با هم عاشورا می خواندیم. گاهی می رفتیم بالای پشت بام می خواندیم. دراز می کشید و سرش را می گذاشت روی پام و من صد تا لعن و صد تا سلام را می گفتم. انگشتانم را می بوسید و تشکر می کرد. همه ی حواسم به منوچهر بود. نمی توانستم خودم را ببینم و خدا را. همه را واسطه می کردم که او بیشتر بماند. او توی دنیای خودش بود و من توی این دنیا با منوچهر. برایم مثل روز روشن بود که منوچهر دم از رفتن می زند، که همین موقع هاست.... کناره گیر شده بود و کم حرف تر. کارهای سفر را کرده بودیم، بلیت رزرو شده بود. منتظر ویزا بودیم. دلش می خواست قبل از رفتن، دوستانش را ببیند و خداحافظی کند. گفتم : «معلوم نیست کِی می رویم.» گفت: «فکر نمی کنم ماه شعبان به آخر برسد. هر چه هست توی همین ماه است.»... 💞بچه های لُجستیک و ذوالفقار و نیروی زمینی را دعوت کردیم. زیارت عاشورا خواندند و نوحه خوانی کردند. بعد از دعا، همه دور منوچهر جمع شدند. منوچهر هی می بوسیدشان. نمی توانستند خداحافظی کنند. می رفتند، دوباره برمی گشتند، دورش را می گرفتند. گفت:«با عجله کفش نپوشید.» صندلی آوردم. همین که خواست بنشیند، حاج آقا محرابیان سرش را گرفت و چند بار بوسید. بچه ها برگشتند. گفتند: «بالاخره سر خانم مدق هوو آمد.» گفتم: خدا وکیلی منوچهر، من را بیش تر دوست داری یا حاج آقا محرابیان و دوستانت را؟» گفت:«همه تان را به یک اندازه دوست دارم.» 💞 سه بار پرسیدم و همین را گفت. نسبت به بچه های جنگ این طور بود. هیچ وقت نمی دیدم از ته دل بخندد، مگر وقتی آن ها را می دید. با تمام وجود بوشان می کرد و می بوسیدشان. تا وقتی از در رفتند بیرون، توی راهرو ماند که ببیندشان. روزهای آخر منوچهر بیش تر حرف می زد و من گوش می دادم. می گفت:«همه ی زندگیم مثل پرده ی سینما جلوی چشمم آمده.» گوشه ی آشپزخانه تک مبلی گذاشته بودم. می نشست آن جا. من کار می کردم و او حرف می زد. خاطراتش را از چهل سالگی تعریف می کرد...... ...🖊 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_24698175.mp3
4.14M
🎵 🌴عمریه دلم میخواد شهید بشم 🌴تا پیش فاطمه رو سفید بشم 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔸" بامان الله یا شهید الله "🔸 🔻کلام شهید: 🌷|برای شهید شدن باید #شهادت را آرزو کرد. من خودم به این رسیده ام و با اطمینان و #یقین می گویم: هر کس شهید شده خواسته که #شهید بشود، #شهادت شهید فقط دست خودش است.🌷| #شهید_محمودرضا_بیضایی❤️ #سالروز_شهادت #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ یک جهان #روضه و یک چشم پر از نم داری آه، آقای #غریبم به دلت غم داری دردِ بی مادری ای کاش #دوایی میداشت #فاطمیّه شده و اشک دمادم داری #آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان🏴 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
سربنـد يا زهرایت ... نشان از #عشقی کهن دارد، عشقی که تمام مبتلايان را نيازمند #شفا می کند.. شفايی از جنس شهــ🌷ــادت 🏴شهادت حضرت فاطمه(س)تسلیت باد. #شهید_مرتضی_عطایی #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5789469890414904571.mp3
11.13M
🎼روایتی سوزناکی از شهدای زهرایی😭 " من تیر خوردن به پهلو ها را دیدم...! " فاطمیه ۹۶ 🎙روایت حاج #حسین_یکتا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬سخنرانی شنیدنی درباره وظهور مهدی (عج) ❌ حتمااین کلیپ را ببینید وبرای ظهور منتقـــــم خون مادرمان حضرت زهرا س دعا کنید❌ 🏴اللهم عجل لولیک الفرج بحق پهلوی شکسته حضرت زهرا (س) 😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🏴 ○کیست زهرا⁉️یاس خوش عطر رسول ⭕️راضیـه، انسیـه، مـرضیـه، صدیقه، بتول ○کيست کهکشاني منجلی ⭕️کيست زهرا کعبه ○کيست زهرا عالمي را نور عين💫 ⭕️ميوه قلب حسنـ❤️ جان ○کسيت زهرا عالمیـ🌍 حيران او ⭕️ذره تا خورشيد☀️ سر گردان او ○گر نبود او هستی نبود ⭕️ساغر و پيمانه و مستی نبود ❌ ○گر نبود او معنايی نداشت ⭕️هيچکس اميد فردايی نداشت ○گر نبود او زمزم و نبود ⭕️گر نبود او احمد و نبود ○او تمام راز و رمز عالمـ🌐 است ⭕️ دودمان آدم است ○موي او والليل رويش ⭕️قد او طوبي و قدرش هل اتی ○هرچه در عالم بود پابست ⭕️هرچه در هستی بود از هست اوست ○کيست زهرا قبله شرم و ⭕️کعبه🕋 گرد اوست در حال طواف ○حجب و غنچه اي بر موي او ⭕️صبر و نيز ريگ جوي او ○او بود روح تجلهاي طور✨ ⭕️در حقيقت و محض نور ○قامت او عرش حق را قائمه است ⭕️هر چه در عالم بود 🏴 🏴 ⚫️ ايام فاطمیه وشهادت بانوى عالم ⚫️دخترپيامبر«ص» زهرا «س» تسليت باد🏴 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍دست نوشته فرزند #شهید_مدافع_حرم_مسلم_خیزاب: سلام ‌بابا دلم خیلی برایت #تنگ شده جان مادر عزیزم فرد
✍ همرزم شهید 🔰در برخورد با نامحرم خیلی خیلی محتاط بود 🔰آقا مسلم همیشه نگران مباحث #حجاب و بی غیرتی مردان و بی حیایی زنها بود. 🔰همیشه می گفت آدم باید بره جایی که چشمش هیچ #نامحرمی را نبیند و گوشش هیچ لهب ولعبی را نشنود. 🔰 در پیاده روی هایی که از طرف لشکر برگزار میشد مثلا پارک ناژوان یا در سطح شهر یا در تشیع جنازه شهدا یا .... همیشه جوری راه می رفت که نکند یک زن نامحرم #همقدم با اوشود یا چشمش به او بافتد همیشه #سر_به_زیر بود. 🔰یادم است یک روز در #راهپیمایی بودیم، یک دفعه یک دسته زن #هجوم آوردند برای ورود به محل راهپیمایی 🔰مسلم گفت: یا خدا گفتم چیه مسلم، چی شده؟ گفت زانوهایم داره میلرزه و دارم از پا می افتمگ. مگه ندیدی یک دسته زن #نامحرم چه طور هجوم آوردند 🔺بله امثال مسلم خیزاب ها اینجور بودند که رفتند و جام #شهادت را نوشیدند. #حیا_فقط_برای_خانم_ها_نیست #شهید_مسلم_خیزاب🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💕🍃💕🍃💕🍃 🌾حڪایت بارانے #بےامان است 🌾این گونه ڪه من #دوستت_مےدارم💖 #رفیق_شهیدم🌷
7⃣7⃣9⃣ 🌷 💠 عیادت علامه جعفری از ابراهیم هادی 🔰در محله ای که ابـراهیـم حضور داشت زندگی می کرد. این علامه بزرگوار اخلاق بسیار خوبی داشت👌و اکثر اهـالی را جذب می کرد هم به ایشان علاقه داشت💞 و در جلسات و هیئت هـایی که در منزل ایشان🏡 برگزار می شد حضور داشت. 🔰جـاذبه شخصیت ابـراهیـم بـاعث شد که جعفری نیز بسیار به او علاقه مند❤️ و از دوستـان نزدیک او گردید. ابـراهیـم از محضر این وارسته استفاده می کرد این ارتباط دو طرفه👥 بود. علامه هم ابـراهیـم را به عنوان یک و انقلابی✌️ دوست می داشت. 🔰زمـانی که ابـراهیـم در عملیات مجروح شد. علامه جعفری برای ملاقات🛌 به منزل ابـراهیـم آمد و ساعتی خانواده ایشان بود کاری که معمولا برای کسی انجام نمی داد❌ 🔰وقتی ابـراهیـم متوجه علامه در منزل شد. با آن وضیت خواست از جـا بلند شود و گفت: شمـا چرا زحمت کشیدید⁉️ مـا خوب می شدیم خدمتـان می آمدیم. علامه جواب دادند: که یه شما سر بزنیم. شما را در این راه گذاشتید.. 🔰بعد گفتند: هر بار می آمدید و درس می گرفتید امروز نوبت من است که از شما . ابـراهیـم که خیلی شده بود بـا نـاراحتی گفت: استـاد نفرمایید😥 ما خاک پـای شمـا هستیم، هرچه داریم از شمـاست. دعا کنید . 🔰مـا توی جبهه به خیلی از مسائل پیدا می کنیم بعد دستش را شبیه یک دایره⭕️ کرد و گفت: اگر دنیا مثل این باشد (عج) مانند این دست های من به دنیـا🌎 احاطه دارد هم بر تمام دنیا شاهد و ناظر است. 🔰علامه در سکوت🔇 به این تعـابیر عرفـانی ابـراهیـم فکر می کرد، بعد هم ابـراهیـم شروع به بیان از امدادهای غیبی و معجزات کرد. 📚سلام بـر ابـراهیم ۲ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هر دو سید هر دو مصطفے هر دو موسوی هر دو ۲۰ ساله هر دو مدافع حرم یکی ایرانی و دیگری افغانی سمت چپ
🌷حضرت زهرا سلام ا... علیها گفتند: فردا عملیات را میکنم🌷 ❣روز قبل از شهادتش به اتفاق جمعی از دوستانش منطقه‌ای را گرفته بودند و دو هم داده بودند. ❣دوستان انصار که همراهش بودند گفتند بعد از عملیات و گرفتن روستا خوابید و روز بعد با چهره گفت: دیشب مادرم (سلام الله علیها) را در خواب دیدم که گفت شب گذشته که کردید، لحظه لحظه آن را دیدم. اما عملیات فردا را خودم فرماندهی میکنم. عملیات انجام شد و منطقه مهمی را هم در سوریه کردند. راوی: سردار علی‌اصغر گرجی‌زاده فرمانده حفاظت سپاه 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸 #مادرانه 😢💔 ‌ نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست #بی_گمان_در_دل_من، جای کسی هست که نیست #شهید_محمد_غ
علاقه محمد به 🌹 ❤️✨روی انگشترش نام حضرت فاطمة الزهرا(س) نقش بسته بود. محمد علاقه ی زیادی به (س) داشت. ❤️✨مادرش میگفت سحرگاه سیزده شهریور، همان موقع محمدم، دیدم سرش را برروی زانوهام گذاشته بعد گفت: (س) و سرش از زانوهام افتاد...🕊 راوی:مادر بزرگوار شهید غفاری🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهر و دیار و رفقا خدانگهدار ✋ میروم تا انتقام سیلی حضرت زهرا رو بگیرم 💔😔 #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری #شهید_مدافع_حرم🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh