❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
2⃣7⃣ #قسمت_هفتاد_ودوم
عاطفه هم درحالیکه نرگس تو بغلش بود اومد و کنار🇮🇷 تابوت نشست ..
دستشو به سمت پارچه روی صورت شهید برد و پارچه رو کنار زد تا شاید ببینه صورت یارش رو بعد دوماه دوری و دلتنگی ..😣
تمام صورت عاطفه خیس از اشک بود اما لبخند محوی رو روی لباش نشوند و انگار با چشمهاش با هادی حرف میزد ..
تمام حواسم به رفتارای عاطفه بود ..
نرگس رو گذاشت رو سینه ی هادی وگفت:
_هادی جان، دخترت رو ببین، هادی جان نرگست رو نوازش کن، دست بکش رو سرش .. بزار ببینم
… بزار ببینم براورده شدن آرزومو …😢
دستم رو روی دهنم گذاشتم،
گریه ام با دیدن این صحنه شدت گرفته بود ..😣😭
یاد اون روز افتادم که عاطفه از آرزوش میگفت ..😞
میگفت فقط میخواد یه بار ببینه که هادی نرگس رو تو بغلش میگیره ..
وای که چه تلخ این آرزو به حقیقت پیوست ..
چه تلخ...😭
#اے_سایھ_سرم_تا_ڪھ_تو_رفتے_همسرم
#همش_بهونھ_ے_تو_رو_مےگیره_دخترم
#بجاے_لالایے_روضھ_براش_میخونمو
#دم_بابا_باباش_داره_میگیره_جونمو
.همه گریه میکردن ..😭😭😭😭
با بلند شدن صدای گریه نرگس، خواهرِ عاطفه نرگس رو بغل کرد و برد تو اتاق ..
آتش بدی به دلم افتاده بود ..
آتش دلتنگی برای عباس ..
دیگه طاقت موندن تو اون هوای غریب رو نداشتم..
یکدفعه نگاه👀 اشک آلودم ثابت موند رو سمیرایی که با صورت غرق در اشکش بلند شد 😭و رفت بیرون ..
سمیرا چقدر عجیب شده بود ..چقدر عجیب …
سریع خودمو رسوندم خونه، حالم خیلی بد بود، خیلی ..
رفتم داخل اتاقم و نشستم رو تخت، سینه ام میسوخت از این بغض سنگین ..😢
مامان اومد تو اتاق، نگاه نگرانش رو بهم دوخت و کنارم نشست😨
- حالت خوبه عزیزِ دلم
اشکام باز راهشونو رو گونه هام پیدا کرده بودن، قلبم میسوخت ..
برای نرگسی که چه زود بی بابا شده بود ..
برای عاطفه ای که به اوج امتحانش رسیده بود ..
دیگه نتونستم طاقت بیارم،
خودمو انداختم تو بغل مامان و زار زدم😫😭
ادامه دارد....
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
narimani-navadiha-ir_c7d10.mp3
7.17M
🎵 #صوت_شهدایی
🌴میگفت میخوام برم بشم فدای زینب
🌴یه عمره که شنیدم از غمای زینب
🎤🎤سید رضا #نریمانی
#بسیار_زیبا_و_دلنشین👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
باز کن
پنجره چشمت😍 را
دل من #منتظر است
خبر وصل تو💞 را #صبح به گلها گفتم
تاب از قلب گلـ🌺 و باغ برفت
و #خدا هم خندید
خنده مهر خدا #بدرقه_راهت باد🍃
#شهید_حیدر_جلیلوند ❤️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔑کلید دار سیستم صوتی🔊 دبیرستان بود. تا چشم مسئولین را دور میدید با همدستی بقیه دوستانش وارد #نمازخا
#خاطره...
نوجوانی جهادگر✌️
🔹شانزده ساله بود که از طرف دبیرستان به سفر #جهادی رفت🚌 میخواستند برای بهترشدن آبیاری آن روستای #محروم استخر بسازند.
🔸زمین #سفت و سختی بود که باید خیلی انرژی😪 صرف می شد. هرگروه #وظیفه خودش را داشت. خیلی ها کم آورده بودند
🔹اما او خستگی ناپذیر بود و جای #چندنفر کار می کرد؛ کلنگ⛏ می زد،بیل می زد.خاک را از جایی دیگر منتقل می کرد #بمب_انرژی بود.
#ابووصال 📚
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
موضوع آقا عبدالله که پیش آمد قرار شد بیایند منزل برای #خواستگاری...☺️👌 البته شهید باقری هم نمی خواس
دوباره اینجا
بهــ🌸ـار آمده
و اینبار
به شعرم #آب خواهم داد
که میوه #توست!
شاید مثل گذشته
" #خودت" را "تحویلم" دهد💞
#شهید_عبدالله_باقری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
دوباره اینجا بهــ🌸ـار آمده و اینبار به شعرم #آب خواهم داد که میوه #توست! شاید مثل گذشته " #خودت" ر
7⃣4⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🌷شهید عبدالله باقری🌷
تولد: 29 فروردین 1361
ازدواج: 19 خرداد 1382
شهادت: 30 مهر 1394
محل شهادت: #سوریه، حلب
🔰عبدالله ازدوران راهنمایی تابستان ها می رفت #سرکار، از کبابی🍖 و پارچه فروشی گرفته تا فروش آکواریوم. بگی نگی دستش رفت توی #جیب خودش.
🔰یک روز از سرکار که برگشت حسابی سرحال بود😍 یک چیزی هم #قایم کرده بود زیر کاپشنش. یک راست رفت توی اتاقمان🚪 و گفت تا صدایتان نکردم نیایید⛔️
🔰توی دلم خوشحال بودم که می خواهد #غافلگیرمان کند. چند دقیقه ای که گذشت با چشم بسته🙈 رفتیم توی اتاق. چشم هایمان را که باز کردیم یک #آتاری🎮 دیدیم که توی خواب هم نمی دیدیمش.
🔰حقوقش را جمع کرده بود💰 و خریده بود برایمان. از #خوشحالی آن قدر بالا و پایین پریدیم که نزدیک بود سرمان بخورد به سقف😅صدای ذوق و شوقمان #مادر را کشاند توی اتاق.
🔰تلویزیون سیاه سفید📺ننه را گذاشتیم یک گوشه. آتاری هم زیرش. فردایش همه پسرهای فامیل👦 را چمع کردیم. برنامه نوشتیمو📝 لیگ برگزار کردیم. زدیم توی سروکله هم و کلی #بازی کردیم.
#شهید_عبدالله_باقری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢واسه محمدتقی هیچ فرقی نداشت🚫 و به همه ی #معصومین ارادت داشت. 🔸اما به نقل از #همسرشهید که می گفت: ی
#مهربانی
♦️فروردین ۹۷ بود...
چند روز مانده به دومین #سالگرد شهید سالخورده. همه ی برنامه های مراسم ردیف شده بود👌 که #شهید به خواب پدر میرود و از ایشان درخواستی میکند....
⭕️*هزینه ی مراسم سالگرد مرا برای کمک به #بهزیستی بدهید*⭕️
و #پدر هم خواسته ی پسر را اجابت میکند🙂
♦️و اکنون فروردین ۹۸...
👈در آستانه ی #سومین_سالگرد شهید و تصمیم #پدر برای مراسم سالگرد پسر...
💢پدر شهید سالخورده تصمیم گرفتند با هزینه ی مراسم💰 سالگرد فرزندشان ، #سبدهای حمایتی برای کمک به #سیل_زدگان تهیه کنند...
♦️با توجه به #شرایط_سختی که برای بسیاری ازهموطنان🇮🇷 ما در این روزها وجود دارد، این #بهترین تصمیمی بود که پدر شهید میتوانست بگیرد👌 هم برای کمک به همنوعان و هم برای تشویق دیگران به این عمل #انسان_دوستانه💖
باشد که مورد #رضایت_خداوند قرار بگیرد🙏
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker(79).attheme
60.5K
• #شهید_عبدالله_باقری
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
#تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
✓ #مذهبی
✓ #شهدایی
به ما بپیوندید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25