🌷شهید نظرزاده 🌷
⇜صخره نورد ⇜ #غواص ⇜چتر باز ⇜موتورسوار🏍 ⇜و پرواز با هواپیماهای سبک🛫 ♦️مسعود این رشته ها را به طو
🔰دوری از گناه از کلام شهید
🔹یه روز با #مسعود در مورد گناه کردن🔞 افراد و مکروه بودن یا یه سری کارا که وجهه اونا تو جامعه خوب #نیست صحبت میکردیم.
🔸مسعود می گفت: ما نباید به گناه نزدیک بشیم🚷 و باید برای خودمون #ترمز بذاریم. اگه بگیم فلان کار که به گناه نزدیکه ولی #حروم نیست رو انجام بدیم تا گناه فاصله ای نداریم❌
🔹پس باید برای خودمون چند تا ترمز⛔️ و عقب گرد موقع نزدیک شدن به #گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم.....
راوی: دوست شهید
#شهید_مسعود_عسگری ❤️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_ششم 6⃣ 🌿پس از پایان کنفرانس با غروری😌 که در نگاهش موج میزد سینه اش را جلوی داد
❣﷽❣
#رمان
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_هفتم 7⃣
🍂با چهره ای که لبخند تلخی به لب داشت و چشمانی که از ناراحتی لبریز بود به آرمین نگاه کرد و گفت:
_ما هم مثل شما زحمت کشیدیم رفیق؛ مُفتی نیومدیم سر درس دانشگاه. تازه تو پدر هم داشتی...
🌿بغضش را قورت داد و ساکت شد. احساس کردم آرمین متوجه اشتباه شده اما اگر چیزی نمیگفت غرورش خدشه دار می شد. برای اینکه کم نیاورده باشد گفت:
_تو شاید برای اومدنت به دانشگاه زحمت کشیدی، اما هیچ وقت نمی تونی به اندازه من به زبان مسلط باشی!پس دیگه سعی نکن با ایراد گرفتن از من به چشم بیای.
کاوه سعی کرد مثل همیشه فضا را تلطیف کند اما من از اینهمه غرور بیجا سردرد گرفته بودم. نمیتوانستم مثل دفعات قبل لحن تند و اهانت آمیز آرمین را نادیده بگیرم و از حرفهایش بگذرم.
احساس می کردم این کار باعث شدت گرفتن غرورش می شود.می دانستم اگر چیزی بگویم ممکن است به قیمت از بین رفتن دوستی مان تمام شود اما از روی عصبانیت کنترلم را از دست داده بودم.
احساس کردم سکوت کردن اشتباه است.محمد که فهمیده بود جواب دادن به آرمین بی فایده است، چیز بیشتری نگفت.
همین که پشت کرد تا برگردد، روی شانه اش زدم و گفتم:
_من از طرفی دوست دارم ازت عذر می خوام.
آرمین که هرگز تصور شنیدن چنین جمله ای را از من نداشت انگار از شدت خشم تبدیل به کوره آجرپزی شده بود. نگاه متعجبانه ای به من انداخت و با لکنتی که از شدت عصبانیت به او دست داده بود گفت: ...
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_هشتم 8⃣
🍂تو... تو... تو به جا می کنی از طرف من از این یارو عذرخواهی می کنی!!! تو فکر کردی کی هستی؟؟!! نمیدونستم چه حرفی بزنم که اوضاع بدتر نشود. مدام سعی کردم به خودم یادآوری کنم که این ضعف آرمین است؛ اگر من هم این طوری رفتار کنم و جوابش را بدهم به اندازه او شخصیتم را پایین می آورم.
🌿نفس عمیقی کشیدم چشم هایم را چند ثانیه بستم و گفتم:
_آرمین جان من ناراحتی تو رو درک می کنم اما تو نباید اونقدر تند با مردم حرف بزنی و شخصیت بقیه را کوچیک کنی! من دوستتم و به خاطر خودت اینا رو میگم.
🍂آرمین که از شدت ناراحتی قدرت تعقل و شنوایی اش را از دست داده بود هیچ کدام از حرف هایم را نمی شنید و بدون لحظه ای توقف جملات بی ادبانه اش را نثار من و محمد می کرد. طفلک کاوه وسط من و آرمین گیر افتاده بود و حال بدی داشت.
🌿مدام جلوی آرمین می آمد و سعی می کرد آرامش کند. اما آرمین بدون توجه به حرفهای کاوه او را کنار می زد و به بد و بیراه گفتنش ادامه می داد. کاوه جلوی آرمین آمد و با صدای بلند گفت:
🍂آرمین جان یکم آروم باش ما با هم دوستیم نیاز نیست عصبانی بشی ما میتونیم...
🌿هنوز جمله اش تمام نشده بود که آرمین برای آنکه بتواند او را از جلوی دیدش دور کند و به گستاخی هایش ادامه دهد، هلش داد. کاوه وسط صندلی های کلاس نقش زمین شد خون جلوی چشم هایم را گرفته بود با خودم فکر میکردم محمد که سایه پدر بالای سرش نبوده چقدر بهتر از آرمین که پدرش مثلاً از قشر تحصیل کرده و با فرهنگ جامعه است تربیت شده. با دیدن وضعیت کاوه که نقش زمین شده بود کنترلم را از دست دادم و بر خلاف میل باطنی ام جر و بحث لفظی مان به دعوای فیزیکی تبدیل شد...
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
ramezani-20.mp3
5.36M
#شهادت_قسمتم_بشہ_ای_خدا ❤️
✨من و خـیـال شـهـدا
❣عـشـق و #وصــال_شـهــدا
✨ #جـامـونـدیـم از قـافلہ شـون
❣خـوشــا بہ حال شـهــدا😔
🎤 #مجتبی_رمضانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5773778910298768789.mp3
2.51M
🎧 فایل صوتی
🎙واعظ: حاج آقا #ابراهیمیان
🔖 همنشینی و ارتباط با عالِم 🔖
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۴۰۹.attheme
263.2K
• #شهید_محمد_اسدی
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25