🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #یاد_خوبان 🍂 روحالله به خانمها خیلی احترام میگذاشت و در حالی که نگاهش همیشه به زمین بود، سعی م
💠برشی از کتاب #دلتنگ_نباش
می ترسم اگه بفهمن طراحی و خطاطی بلدم، من رو ببرن تو قسمت #فرهنگی.
من آدم #نظامی ام. دوست دارم تو همین قسمت بمونم. اصلا فکر میکنی برای چی هنر رو ول کردم⁉️ درصورتی که واقعا درسم خوب بود.
چون حس کردم دانشگاه هنر من رو از #امام_حسین(ع) دور می کنه، اما سپاه نه، #سپاه داره من رو به اون چیزی که دوست دارم می رسونه😍 راه سپاه راه امام حسینه
_اینجوری که میگی به #هنر علاقه داشتی💖 پس برات سخت بوده که بخوای ولش کنی، نه؟
+آره سخت بود یه روز تو نمازخونه دانشگاه هنر که بودم، نشستم باخودم فکر کردم💬 گفتم الان اینجایی که وایسادم چقدر با امام حسین (ع) #فاصله داره؟
دیدم خیلی فاصله دارم💕 این فاصله به جایی رسیده بود که انگار لبه #پرتگاه بودم. کافی بود فقط یک قدم، فقط یک قدم بردارم تا همه چیز نابود بشه💥موقعیت همه چیزم برام فراهم بود، اما من راه امام حسین (ع) رو انتخاب کردم✅ دل کندم از اونجا.
#شهید_روح_الله_قربانی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣3⃣ #قسمت_سی 📖وقتی برگشت
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
1⃣3⃣ #قسمت_سی_ویکم
📖محمد حسین بلند بلندگریه میکرد. نگهبان زیر بغل ایوب را گرفت و کمکش کرد تا از پله ها بالا برود. رنگ ایوب از شدت #ضعف زرد شده بود. از اموزش و پرورش برای ایوب نامه📩 امده بود که باید برگردی سر شغلت، یا بابت اینکه این مدت نیامده ای، پنجاه هزار تومان #خسارت بدهی
📖پنجاه هزار تومان برای ما خیلی زیاد بود. گفتم بالاخره چه کار میکنی⁉️
-برمیگردم سر همان معلمی، اما نه توی شهر؛ میرویم #روستا
اسباب و اثاثیه مان را جمع کردیم رفتیم #قره_چمن. روستایی که با تبریز یک ساعت و نیم فاصله داشت.
📖ایوب یا بیمارستان بود یا #جبهه. یا نامه میفرستاد یا هر روز تلفنی☎️ صحبت می کردیم. چند روزی بود از او خبری نداشتیم. تنهایی و بی هم زبانی #دلتنگیم را بیشتر میکرد، هدی را باردار بودم و حالت تهوع داشتم.
📖از صدای مارشی، که تلویزیون پخش میکرد معلوم بود #عملیات شده. شب خواب دیدم ایوب میگوید "دارم میروم #مشهد". شَستم خبر دار شد دوباره مجروح💔 شده. محمد حسین را بردم توی حیاط و سرش را با دوچرخه اش گرم کردم.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
2⃣3⃣ #قسمت_سی_ودوم
📖روی پله ها نشستم و دستم را گذاشتم زیر چانه ام. نمیدانم چه مدت گذشت که با صدای "عیال، #عیال" گفتن ایوب به خودم امدم. تمام بدنش باندپیچی🤕 بود. حتی روی چشم هایش گاز استریل گذاشته بودند😥
📖-چی شده ایوب؟ کجایت زخمی شده؟
+میدانستم هول میکنی، داشتند مرا میبردند بیمارستان #مشهد گفتم خبرش ب تو برسد نگران میشوی، از برادر ها خواستم من را بیاورند شهر خودم. پیش تو😍
📖شیمیایی شده بود. با #گاز_خردل. مدتی طول کشید تا سوی چشم هایش برگشت. توی بیمارستان امپول اشتباهی بهش تزریق کرده بودند و موقتا #نابینا شده بود. پوستش تاول داشت و سخت نفس میکشید
📖گاهی فکر میکردم ریه ی ایوب اندازه یک بچه هم قدرت ندارد😔 و هر لحظه ممکن است نفسش بند بیاید. برای #ایوب فرقی نمیکرد، او رفته بود همه هستیش را یک جا بدهد و #خدا ذره ذره از او میگرفت
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_642593816913641645.mp3
11.91M
🔊صوت:«امن یجیب»
ترانهای با محوریت #همسران شهدای مدافع حرم🌷
🎤🎤 #محمدقاسم_کریمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - افتاده سر - حجت الاسلام عالی.mp3
2.45M
♨️افتاده سر
#سخنرانی بسیار شنیدنی👌
🎙حجت الاسلام #عالی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
°•🔰فرمانده بی ادعا 🔹توی تدارکات لشکر، یکی دو شب🌙، می دیدم #ظرف ها ی شام را یکی شسته. نمی دانستیم کا
🍃🌸مادر بزرگوار شهیدان مهدی و مجید زین الدین :
🔹دو نفر از علما پس از شهادت بچه ها رفتند خانه خدا و قرار گذاشتند هر کدام برای مهدی و مجید طواف انجام بدهند.
🔸عالِمی که به نام آقا مهدی طواف را شروع میکند، بعد از اتمام میاد مینشیند، یک لحظه خستگی رفع کند، تکیه داده بود و خانه خدا را تماشا میکرد.
🔹 در عالم خواب و بیداری، میبیند آقا مهدی روبروی خانه ایستاده، لباس احرام به تن، خیلی زیبا، عدّهای هم به دنبالش بودند.
🔸میگویند: آقا مهدی شما که شهید شده بودی چه طور آمدی اینجا؟
🔹گفت: «به خاطر نمازهای اوّل وقت که خواندم در این جا فرماندهی این ها را به من واگذار کردهاند .»
#سردار_شهید
#شهید_مهدی_زین_الدین
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔻 #اطلاع_رسانی
🌹مهـمــان شـهــدا هســتیم 🕊
💠 #ویـــژه_دختران
🌷این بار در #معراج_شهدای_تهران ساعاتی را در کنار شهدا و خانواده
شهدا نفس می کشیم.🌷
🎙با سخنرانی:
سـرکار خـانم #مرضـیه_هاشمی
و حضور:سرکار خانم #شمشیری(بنی طباء) و شـکوه نـورانی.
🌷🕊مادر شهیدان:
رسـول #خلـیلی
محمـد حسـین #میردوسـتی
🌹🕊و هـمسـر شهـیدان:
مصـطفی #صـدرزاده
روح الله #قربـانی
ابـوذر #امجـدیان
محـمدحـسین #مـرادی
📆پـنـجشنبه ۵ دی مـاه ۱۳۹۸
⏰ســاعــت ۱۴
🗺#تهران_خیابان خیام_ضلع جنوبی پارک شهر_خیابان بهشت_کوچه معراج معراج شهدای تهران
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh