🌷شهید نظرزاده 🌷
🌴درسوريه به #ابوامير معروف بود. هميشه براي رزم #آماده بود، به همين خاطر خود را از فاوا - مخابرات -
✍ #یاد_خوبان
🌷لباس های راپل و پوتین هایش را خودش تهیه کرد و همه چیز خرید تا از سپاه چیزی نگیرد.
🌷 سفارش کرده بود؛ که، اگر شهید شد😔 و مراسمی برگزار شد. از سپاه هیچ کمکی قبول نکنند❌ .آخر هم مادرش به وصیت اش📝 عمل کرد.
🌷قضاوت کننده های مجازی و حقیقی ،مواظب باشند؛ چگونه روایت می کنند و در پایان چگونه قضاوت👨⚖️ می کنند.با کج و قوس روایت کردن ِ 🗣میدان رفتن ِ این علی اکبرها، خود را مدیون نکنید.😒
🌷هر شهید🥀 مصداق یک ویژگی است، نام گذاری این مصداق هم با شما، که چه نیرویی باعث می شود؛ در درمای هشت درجه زیر صفر، ۴۰۰ متر سینه خیز بروی تا دل دشمن؛ تا جاده شناسایی شود.😊
🌷هرشهید حسرت 😞دارد، اما؛ حسرت ابوامیر، امیر حسین ۵ ساله است که هرگاه دلش سنگینی می کند، چیزی جز سنگ ِ سرد ِ شهدای گمنام، وزن دلش💔 را کم نمی کند. جایی که شامه ای از عطر و بوی پدر😭می دهد.
🌷شاید گاهی برای بازکردن مسیر صعب العبور شهادت😓 باید توی سرمای استخوان سوز، سینه خیز بروی و خوش رقصی کنی...
#شهید_علی_آقاعبداللهی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۱۵۰ استاد پرهیزگار .MP3
1.01M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه انعام✨
#قرائت_صفحه_صدوپنجاه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 شهادت مزد پرکاری 🌷مثل هرسال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهادت #شهید_باکری مراسم گرفته بودند.
🔸خیلی شوخ بود. در محیط کار با بچه ها #شوخی می کرد و اصطلاحا همکارانش👥 را سر کار می گذاشت😁ولی نسبت به #من یک احترام خاصی می گذاشت. هیچ وقت با من شوخی نکرد❌
🔹حتی این #اواخر وقتی با هم معانقه می کردیم شونه ام را می بوسید 😘این کارش خیلی #خجالت زدم می کرد. بارها شده بود که ازش پول💰 قرض گرفته بودم و #محمودرضا هم هرطور شده بود، حتی با قرض گرفتن از دیگران بهم پول را می رساند و دیگه به رویم نمی آورد.
🔸این اواخر یک بار بهم گفت #پول لازم دارم و سریع بر می گردونم. گفتم: لازم نیست برگردانی، من به تو #بدهکارم اول باید بدهیم را صاف کنم. گفت: صافیم💖
🔹یادم می آید نوجوان که بودیم. تقریبا به حد رکوع خم می شد دست #پدرو_مادر را می بوسید. طوری که پدرم گفت دیگه این کار را نکن🚫
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸خودش برایم تعریف می کرد، برای اینکه پسرش #سیدمحمد را با مسجد🕌 و نماز آشنا و علاقه مند💖 کند، او را ب
هر چند #خزان آمده
⚡️اما
#چشمان_تو شمشاد و
نگاه تو😍 بهار است
🌼از آبیِ #پیراهنت ساده تر
🌸از خنده هایت😍 زنده تر
🌺از #صدایت زیباتر
🌼از قامتت بلند تر
🌸از خیالت💭 نزدیک تر . . .
🌺 #بهت فکر میکنم
⇜به همین #تازگی
⇜به همین سادگی
🌸 #شهید_عزیزم، #تولدت_مبارک🌸
#هم_اکنون
#شهید_سیدرضا_طاهر
#سالروز_ولادت🎉🎈
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #فتوکلیپ
🍃🌸هوا از #عطر_تو غوغاست
💐میدانم که اینجایی👤
🎊به مناسبت #تولد
#شهید_سیدرضا_طاهر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊نام #زینب خاک را زر می کند
🌺دخت حیدر، کار حیدر می کند
🎊نام زینب دلنشین و دلرباست😍
🌺دختر #مشکل_گشا مشکل گشاست
❣✨میلاد #حضرت_زینب کبری (سلام الله علیها) و #روز_پرستار مبارک✨❣
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5805469571305439306.mp3
8.21M
🎀اگہ بیافُتم به پات چے میشه
🎊میون #صَحن و سَرات چے میشه
🎀اگه بِشہ #بمیرم_بَرات چی میشه
🎊واااااای چے میشہ....😍
🎤 #محمود_کریمی #ولادت_حضرت_زینب_س
#شور_فوق_العاده👌👏😍
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #نماهنگ| #بسیارزیبا👌
🔺با نوای حاج #میثم_مطیعی
زینب ای گل محمدی،
همدم حسین خوش آمدی ...
ولادت #حضرت_زینب(س) مبارک باد💐💐
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 161 #ولایت 20 #استاد_پناهیان🔻 🌺 امام صادق (ع) میفرماید: ✨«در روز قیامت خدا به ب
❣﷽❣
#لذت_آغوش_خدا 162
#ولایت 21
#استاد_پناهیان🔻
✅ راه اینکه جهنمِ جاودانه رو باور کنیم
و کمر به جهاد با دشمنان ببندیم
و راه اینکه #انقلابی بشیم
یه راهِ بهشتی هست....
💞🌺👈 راهش اینه که "پذیرش ولایت اولیای الهی رو در مقابل هواپرستی آسون ببینی"
-- آقا مگه شما نگفتی #پذیرش_ولایت خیلی سخته؟⁉️🤔🙄
✔️* بله برای دل های پلید و سیاه سخته.
اما برای دل های #سالم آسونه...😌💖❣️
✅ دلت رو صاف کن ؛
ببین چطور "ولایت" میاد و قلبت رو تسخیر میکنه و لذّت های عالم به زندگیت سرازیر میشه....😊😍🎉
✅🔷 گفتیم که "سعادتمند شدن در گرو مخالفت با هوای نفسه."
"مخالفت با هوای نفس هم در گروِ دستور گرفتن از پروردگار عالم" هست
و "پذیرش صادقانۀ امر خدا هم در گروِ پذیرش فرمان ولایت" هست. 👌
🔸خب حالا این ولایت کار رو سخت کرده یا آسون؟
⭕️👈 برای بعضی ها که "پر از تکبّر" هستن کار رو سخت میکنه
اما برای کسی که #متواضع باشه آسونه🌹✅
🌷 «رفتن در راه حق آسونه و برای همین هم اگه کسی این راه رو نرفت خیلی باید پست و رذل باشه.....
واقعا مستحقّ جهنم هست...»🔥🔥🔥
🌺 در روایت میفرماید کسی که تکبر داشته باشه حتی بوی بهشت هم به مشامش نمیرسه...🚫
🌹 عزیز دلم! تکبرت رو بزن تا دینداری برات آسون بشه...😊
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠نذر فرهنگی 🌸🍃برای راه اندازی و برپایی نمایشگاه کتاب خیلی مصمم بود و پیش قدم می شد. این کار را رایگ
🔹آمد دفترم و گفت: #آقاسید! دو ساله پاسدارم و اینجا خدمت می کنم، اما هنوز نمی دونم #درجه شما چیه⁉️خندیدم و با چشم هایم اشاره ای به #درجه_هایش کردم و گفتم: حالا حالا ها باید بدوی تا به درجه ی ما برسی😄
🔸نمی دانم من چقدر باید بدوم تا به #گرد_راهش برسم، به درجه و مقامش که هیچ😔 کاش #گوشه_چشمی به ما کند.
#شهید_محسن_حججی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 6⃣4⃣ #قسمت_چهل_وششم 📖روزن
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
7⃣4⃣ #قسمت_چهل_وهفتم
📖وقتی رسیدم #بیمارستان ایوب را برده بودند اتاق مراقبت های ویژه، از پنجره ی مات اتاق سرک میکشیدم👀 چند نفری بالای سرش بودند و نمیدیدم چه کار میکنند. از دلشوره و #اضطراب نمیتوانستم بنشینم
📖چند بار راهرو را رفتم و امدم و هر بار از پنجره نگاه کردم. دکتر ها هنوز توی #ای_سی_یو بودند. پرستار با یک لوله ازمایش بیرون امد "خانم این را ببرید ازمایشگاه"🌡 اشکم را پاک کردم.
📖لوله را گرفتم و دویدم سمت #ازمایشگاه، خانم پشت میز گوشی☎️را گذاشت. لوله را ب طرفش دراز کردم _"گفتند این را ازمایش کنید"
همانطور ک روی برگه چیزهایی مینوشت📝گفت: مریض شما فوت شد
📖عصبانی شدم
_چی داری میگویی؟😳 همین الان پرستارش گفت این را بدهم به شما.
سرش را از روی برگه بلند کرد "همین الان هم تلفن کردند و گفتند: مریض شما #فوت_شده
📖لوله ی ازمایش را فشردم توی سینه ی پرستار و از پله ها دویدم بالا😭 از پشت سرم صدای زنی را که با پرستار بحث میکرد ،شنیدم.
+حواست بود با کی حرف میزدی؟ این چه طرز خبر دادن است؟ #زنش بود!
در اتاق را با فشار تنم باز کردم. دور تخت ایوب🛌 خلوت بود.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
8⃣4⃣ #قسمت_چهل_وهشتم
📖چند لحظه بعد #دکتر روی بدن ایوب خم شده بود و با مشت به سینه ایوب میکوبید. نگاهش کردم. اشک میریخت😢 و به ایوب ماساژ قلبی میداد. سوت #ممتد دستگاه قطع و وصل شد و پرستار ها دویدند سمت تخت🛌
📖دکتر میگفت: #مظلومیت شما ایوب را نجات داد. امدم توی راهرو نشستم. انگار کتک مفصلی خورده باشم😞دیگر نتوانستم از جایم بلند شوم. بی توجه به ادم های توی راهرو که رفت و امد میکردند، روی صندلی های کنارم دراز کشیدم و چند ساعتی #خوابیدم.
📖فردا صبح که هنوز تمام بدنم درد میکرد😣 فراموشی هم به کوفتگی اضافه شد. دنبال هر چیزی چندین بار میگشتم. نگران شدم، برای خودم از #دکتر ایوب وقت گرفتم. گفت: آن کوفتگی و این فراموشی💬 عوارض #شوکی است که ان شب به من وارد شده.
📖ایوب داشت به خرده کارهای خانه میرسید. #تعمیر پریز برق و شیر اب را خودش انجام میداد و این کارها را دوست داشت. گفتم: حاجی، من درسم تمام شد دوست دارم بروم #سر_کار.
-مثلا چه جور کاری⁉️
+مهم نیست، هر جور کاری باشد.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
576934877.mp3
8.54M
🍃خودِ مَن بدرقہ اَت ڪردم عزیزم
🍂خودَم بنداےپوتینت و بَستم ...
🍃همونجا فَهمیدم #شَهید میشے
🍂ڪه ظرف آب افتاد از تو دستم
🎤🎤 #علۍاڪبرقلیچ
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh