#اذن_شهادت_ازحضرت_زهرا_س
✾شهید #برونسی یک بار خیلی دیر از منطقه به خانه🏡 آمد، شب همه خوابیده بودیم که متوجه شدم صدای #شهید میآید، در خواب با کسی صحبت میکرد و میگفت، #یازهرا(س)
✾چند بار صدایشان کردم اما اصلاً متوجه نمیشدند❌ در حال و هوای خودشان بودند. وقتی توانستم #بیدارشان کنم، ناراحت شد😔 به سمت اتاق دیگری🚪 رفت، من نیز پشت سرش رفتم
✾دیدم گوشهای نشست، اسم #حضرت_فاطمه(س) را صدا میزد و از شدت گریه😭 شانههایش میلرزد؛
آرامتر که شد، به من گفت: چرا بیدارم کردی، داشتم #اذن_شهادتم را از بی بی فاطمه(س) میگرفتم😭
#همسرشهید
#شهید_عبدالحسین_برونسی 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره عجیب حجت الاسلام عالی درباره مقام معنوی #شهید_بُرونسی
و رابطه ایشان
با #حضرت_زهرا (س)
#شادی_روحش_صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💫شهید گمنام 💫قسمت 8⃣ 💫شهید خدایار کاوری 🌹✨سحرگاه بسیار سرد بود. با قامتی نحیف مشغول نماز بود. گوسفن
💫شهید گمنام
💫قسمت 9⃣
💫شهدای گمنام اردوگاه مفقودین
🌹✨در عملیات رمضان اسیر شدیم.آنجا در چشمان بهت زده ما چند نفر از اسرا را به رگبار بستند. بعد هم با تانکهای تی 72 از روی آنها عبور کردند!
✨🌹ما را به پشت جبهه آوردند. برای خوشایند فرماندهانشان دست و پای چند نفر از بسیجیان مظلوم را بستند و داخل یه گودال انداختند! ما به چشمان حیرت زده نگاه می کردیم.بعد روی آنها بنزین ریختند و زنده زنده آنها را سوزاندند!!
🌹✨بعضی ها را هم با تانک یا نفربر می بستند و روی زمین می کشیدند تا شهید شوند. آنها انتقام شکستهایشان را اینگونه می گرفتند!
💠روایتی دیگر از شهید اردوگاه مفقودین
🌹✨آن روز را فراموش نمی کنم. وقتی برای نماز بیدار شدم دیدم آن بسیجی که پایش از شدت جراحت عفونت کرده و کسی به دادش نمی رسید آرام و مظلوم به شهادت رسیده بود.
🌹✨چه اتفاقی افتاده بود. آن بدنی که تا ساعاتی پیش به خاطر عفونت بدبو و متعفن شده بود و همه از او فاصله می گرفتند حالا پس از شهادت خوش بو و معطر شده!
🌹✨چندین سرباز عراقی جمع شده بودند و با تعجب نگاه می کردند.پیکر او را بردند.او هم غریبانه و گمنام به خاک سپرده شد.
📚برشی از کتاب شهید گمنام
📖انتشارات شهید ابراهیم هادی
شادی روحشان #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💫شهید گمنام
💫قسمت 0⃣1⃣
💫شهید فِرِدریک (مجتبی)
🌹✨آمده بود اهواز. شنیده بود اینجا جنس ارزان است. هر دفعه می آمد خرید می کرد و می رفت. اما این بار با فرمانده گردان ما رفیق شده بود. آمده بود گردان ما. همین طوری بدون پرونده! مدتی پیش ما ماند. یک روز با او صحبت کردم. یکدفعه با تعجب دیدم صلیب در گردن دارد. اسمش را پرسیدم. گفت: فِرِدریک.
🌹✨مدتی گذشت. روز 28 صفر روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام برگزار شد. همه گریه می کردند و اشک می ریختند. فردریک هم یکی از ما شده بود. او هم برای پسر فاطمه علیه السلام اشک می ریخت. بعد از جلسه که منقلب شده بود گفت من را دیگر مجتبی صدا کنید. با تعجب نگاهش کردم این گونه فردریک شد مجتبی!
🌹✨او دیگر از نیروهای فعال گردان شده بود. مرخصی نمی رفت. مانده بود در جبهه. حال و هوای جبهه او را هم تحت تاثیر قرار داده بود. او رفیق صمیمی ما شده بود.
🌹✨در عملیات کربلای هشت از میدان های مین عبور کردیم. در راه تعدادی از بچه ها شهید شدند. از مجتبی هم خبری نبود. محسن در آخرین لحظات او را دیده بود. اشک امانش نمی داد. محسن گفت: در میدان مین ابتدا گلوله ای خورد و مجروح شد. به سختی همراه بچه ها جلو آمد. لحظاتی بعد روی مین رفت و انفجار شدیدی رخ داد. از پیکر مجتبی هیچ چیز باقی نماند. او هم به کاروان شهدای جاویدالاثر پیوست.
📚برشی از کتاب شهید گمنام
📖انتشارات شهید ابراهیم هادی
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_28176919.mp3
3.47M
🎵 #شور احساسی #شهدا
✨باز تو سینه دل نمیشه بند
✨رفته تا شلمچه و اروند
🎤🎤 #مجتبی_رمضانی
👌 #بسیارزیبا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
★دلمـ تنگ #شهیدانی ست
⇜که مرا از بهر خویش نمیخواهند❌
★#دلم_تنگ شهیدانی🌷 ست
⇜که مرا با #رسم خویش میخواهند
★دلمـ💔 تنگ همانان است
⇜که با پای👣 خویش رفتند
⇜و با هزارن #تابوت برگشتند.
★دلم تنگ همانان است
⇜که از بهر حفظ #من
⇜از جـ❣ـان خویش بگذشتند...
★نه تنها #منتی برمن ندارند✘
⇜که منتم را هم #خریدارند
♡دلم تنگ #همانان است ♡...
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خورشیـ☀️ـد
از شیار #چشم_هایتان چکّه می کند
حل می شوم
در صدایِ #شیرینِ لبخندتان😌
عشـ♥️ـق
#زنــدگـی را
به صفحه ی دلم می کشاند
روز، داستان کوتاه و بلندی است
که در ادامه ی #دوست_داشتن
تــ❣ـو، اتّفاق می افتد ...
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_محمدرضا_خاوری
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh