eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
‌‌#رمان #نخل_سوخته 📚 📖قسمت 2⃣4⃣ 📚📖به اصرار حسین اون رو به بیمارستان کرمان منتقل کردند.حال و هوای ع
‌‌‌ 📚 📖قسمت 3⃣4⃣ 📚📖یادمه یه بار با حسین در گلزار شهدا بودیم،او یک یک،قبرهای دوستای شهیدش رو نشون میداد و خاطرات مختلفی از اونا نقل می کرد.اونجا هنوز اینقده وسعت نداشت ،همینطور که میون قبور شهدا قدم می زدیم،یه مرتبه ایستاد. 🌟رو به من کرد و گفت:هادی یه چیزی می خوام بگم.-گفتم:خب بگو.-گفت:من شهید میشم و من رو توی این ردیف دوم خاک می کنن. ✳️اون روز متوجه حرفش نبودم،دوسال بعد از شهادتش وقتی به زیارت قبرش رفتم باز یاد حرفش افتادم. دیدم قبرش هونجایی هست که اشاره کرده بود با توجه به اینکه انتخاب محل دفن شهدا در اختیار خانوادشون نبود و بنیاد شهید طبق نقشه خودش قبور رو تعیین می کرد،خیلی عجیب بود که پیش بینی حسین کاملا درست از آب دراومده بود. ✅هیچوقت حرفی که یه شب بهم زد رو فراموش نمی کنم. من سرباز بودم و تازه به مرخصی اومده بودم.نیمه شب به خونه رسیدم،برای اینکه اهل خونه بیدار نشن،بی سرو صدا به اتاقی رفتم،خیلی خسته بودم و می خواستم بخوابم. ✨لحظه ای نگذشته بود دیدم در باز شد و آقا حسین اومد تو.از دیدن هم خوشحال شدیم و باهم رو بوسی کردیم.دقیقه ای رو نشستیم و حرف زدیم ولی چون خسته بودیم نمی تونستیم بیدار بمونیم.حسین پتویی برداشت و به گوشه ای رفت خوابید ، عادت داشت پتو رو روی سرش بکشه. 🌟ده دقیقه ای نگذشت که سرش رو از زیر پتو بیرون آورد و بی مقدمه گفت:هادی هیچوقت تا بحال شده جای خودت رو ببینی؟.واقعا جا خوردم.-گفتم:یعنی چی جای خودم رو ببینم؟-گفت:یعنی جای خودت رو ببینی که چطور هستی،کجا هستی؟ ‼️من اصلا از حرفاش سر در نمی آوردم با تردید گفتم:نه.-گفت:من جای خودم رو دیدم.می دونم کجا هستم.نمی فهمیدم چی میگه،از طرفی خسته بودم و خوابم میومد. گویا حسین هم متوجه شده بود چون دیگه حرفش رو ادامه نداد. ✳️بعدها وقتی بیشتر به صحبت های اون شب فکر کردم خیلی از کارم پشیمون شدم.ناراحت بودم چرا از حسین معنی حرفاش رو نپرسیدم.احساس بی لیاقتی کردم.واقعا فرصت نابی رو از دست داده بودم چون حتما اسرار زیادی در اون حرفها نهفته بود. ✔️به روایت از محمد هادی یوسف اللهی ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
‌ ‌‌ 📚 📖قسمت 4⃣4⃣ 📚📖هفته های آخر آمادگی برای عملیات بود،یه روز ما دیدیم ماشینی اومد و در محوطه ی اردوگاه توقف کرد.در باز شد و آقا حسین با دوتا عصا پیاده شد. ✳️همه تعجب کرده بودیم. هیچکس فکر نمی کرد اوبا اون مجروحیت سختی که داشت دوباره به منطقه برگردد.بچه‌ها از خوشحالی نمی دونستن چیکار کنن. ✅حسین با اونکه هنوز نمی تونست به درستی راه بره و با تنی مجروح،برای شرکت در عملیات اومده بود،بدنش به شدت ضعیف شده بود.اصلا توانایی لازم رو نداشت. 🌟کاملا مشخص بود به جهت دیگه ای اومده بود جبهه گویا می دونست که این آخرین دفعه است.چون واقعا از لحاظ جسمی در موقعیتی نبود که به منطقه بیاد.معلوم بود از بدن نحیف و زخم خورده اش ملتمسانه خواسته بود که این عملیات رو با او بیاد و تحمل کنه. ✳️هرچه به عملیات نزدیک می شدیم حال و هوای حسین هم تغییر می کرد. دیگه از اون فرد شوخ و شلوغ خبری نبود. نه اینکه زخمها و جراحاتش خستش کرده باشه،بلکه حالت خاصی داشت. ✨بیشتر توی خودش بود.در کلیه ی فعالیت ها حاضر و ناظر بود اما زیاد محوریت نداشت.در واقع داشت بچه‌ها رو برای بعد خودش آماده می کرد.سعی می کرد در تصمیم گیری ها نقش کمتری داشته باشه می خواست راه رو برای بچه‌ها باز کنه تا در غیابش بتونن کارارو بگردنن. ✳️و سعی می کرد خودش نیز برای عملیات آماده کنه او هیچوقت دوست نداشت که سربار کسی باشه و نمی خواست جلوی دست و پا رو بگیره وبر مشکلات واحد اضافه کنه. برای باز کردن گرهی اومده بود و باید توانش رو بالا می برد. ✔️به روایت از مجید آنتیکی ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
Raaghaaeb.mp3
5.84M
👈توصیه های استاد شجاعی برای لیله الرغائب 📝 امشب باید رغبتهامون رو تنظیم کنیم. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5882072048196387525.mp3
5.78M
🎵 ❣آرزو کنیم تا نفس داریم بمونیم تو سایه سار عَلَم ❣آرزو کنیم هممون بشیم یه روزی 👈به یاد مدافعان حرم 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
وقتی هست ⇜مُردن بی وفایی ست😔 دلـ❤️ رهروِ راه خدایی ست هر که باشد با شهیدان🌷 در هر کجا باشد یقیناً👌 ست 🕊❤️ 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ ▫️دوباره و نگاه من ✧به انـتـظــــار 💔 ▫️که شاید آردم صبا، ز کوی ✧یــــ😍ـار ▫️صدای تــ♥️ـو زهرطرف ✧رسد به گوش ▫️بیا ستاره سحر🌠 ✧قدم به گــــذار 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
صبح یعنی بهانه ے‌ یک به تُو تا صبـ☀️ـحم با سلامِ تُو بخیر شود😍 کافی‌ست که چشمانت را باز میکنی به سلام کنی صبـح که جای خودش را دارد ✓ظهـر و ✓عصـر و ✓شـب هم می شود ... 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - غریبی امام زمان - حجت الاسلام عالی.mp3
2.64M
♨️غریبی امام زمان (عج) بسیار شنیدنی👌 🎙حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸این شهید والامقام از #تکاوران تیپ ۳۷ سپاه حضرت عباس (ع) استان اردبیل و از "رزمی کاران" زبده🥋 استان
🔻مادر شهید: 🔸هاشم هفت سال داشت که به رحمت خدا رفت و به همین خاطر از همان کودکی👦 دلش می‌خواست روی پای خودش بیاستد با اینکه می‌خواستم بکند اما او مردانه💪 برای زندگی می‌کرد. 🔹در اکثر رشته‌های سررشته داشت عکاسی📸 معرق کاری و را دوست داشت و در کناری به ورزش🥋 به ویژه می‌پرداخت. 🔻برادر شهید: 🔸در شمال غرب با حسین آخربین همرزم بود. آنجا یک لحظه پستش را با آن شهید می‌کند و آن زمان ایشان شهید🌷 می‌شوند. همیشه از این موضوع ناراحت بود که چرا شهادت نصیب او نشده است😔 🔹زمان شهادت مهدی مرادی در دل کوه‌های برفی🏔 و ارتفاعات غرب پا به پای ایشان بودند که شهید مرادی به شهادت می‌رسند🕊 آن زمان پیکر این شهید در خاک می‌‌ماند و واقعا دسترسی به آنجا غیر ممکن بود 🔸هاشم تنها کسی بود که به کمک چند نفر دیگر اقدام به آوردن پیکر می‌کند. این اتفاق هم او را خیلی آزار می‌داد که در چیست که آن زمان او به مقام شهادت🌷 دست نیافت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌸🍃🌸🍃 💢توی اوج درگیری با تکفیری ها در #خان_طومان بودیم. تلفات زیادی از دشمن گرفته بودیم دشمن هم تلف
اصرار داشتند، هرچه زودتر در بهترین حالت👌 خدا را ملاقات کنند دنیایی نبودند❌ اما ما تازه میخواهیم سعی کنیم که ...! کجا به برسم؟!😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Quran_Page (192).mp3
3.08M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه توبه✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
2_5377584425104049559.mp3
4.99M
📖مناجات هر روز ماه رجب 🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‌ دلم بهانه ی را دارد تو میدانی بهانه چیست⁉️ ⇜بهانه همان است که ها خواب از چشم خیس😢 من می دزدد ⇜بهانه همان است که میان انبوهی از آدم ها👥 چشمانم را پی می‌گرداند ⇜بهانه همان که به لبانم سکوت😶 میدهد تا گلایه ای نکنم از 😔 صبوری دل مادران چشم انتظار 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹یکی از تکه‌کلام‌هایش این بود که: #نماز رو ول کن! خــ♥️ـدا رو بچسب. همیشه برایم #عجیب بود این حرفش..
روز تاسوعا خبر شهادت مصطفی  را که آوردند، حال همه دگرگون شد😞 آوازۀ مصطفی در کل جبهه پیچیده💫 بود. حال‌وهوای همه بارانی بود. شبی که شد، همه دور هم جمع شدند. اسماعیل که بیشتر از همه او را می‌شناخت، شروع کرد از و اخلاقش گفتن و از رشادت‌ها👌 و تلاش‌هایی که برای آمدن به انجام داده بود. همه تحت‌تأثیر صحبت‌های اسماعیل یک گوشه کز کرده بودند😔 و در حال خود بودند.  چند روز بعد از مصطفی🌷 همسرش💞 سخنرانی کوبنده‌ای کرد. صوت بین بچه‌ها پخش شده بود که می‌گفت: «مصطفی رو دادم الحمدلله فدای سر . خودم و دخترم و پسرمم فدای ولی فقیه می‌شیم✊» علی[روح‌الله] بعد از چند باری که آن را گوش کرد، گفت: «عجب ، شوهرش شهید شده🕊 چه صحبتی کرد. احسنت!» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یه خاطره بامزه از شهید #حاج_همت به روایت "حاج احمد متوسلیان": 🌴حاج همت روی دست ما زده بود! من خیال
🌷 🌴اگر ما را کنار نگذاریم کارهایی که انجام میدهیم، هیچ فایده‌ای نخواهدداشت📛 چرا؟ 🌴چون کارمان درجهت نیست و ماخودمان را گم میکنیم. 📚منبع: به روایت همت/ص۱۸۲ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹باز هم یک ی بدون تو 🔸باز هم همان قدیمی😭 🔹و باز هم مالامال 🔸در عصری که بدون تو💕 🔹به متصل می شود😭 💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5976428356520902664.mp3
4.44M
♦️جانم آمد به لب ازدوری یارم چه کنم 🔶اگر آن یار نیاید به کنارم چه کنم⁉️ شد و آقا نيامد 😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
روزی که پیکر را آوردند از حسین پرسیدم: مادر چه کسانی به سوریه می روند⁉️ گفت: فرماندهان قدیمی. چند لحظه ای مکث کرد و سپس گفت: مادر از یک رزمنده می پرسند، چرا به می روی؟ در جواب می گوید: می روم تا واقعه کربلا دوباره تکرار نشود❌ برای ما زشت نیست که در خانه بنشینیم و کاری برای "بی بی زینب" انجام ندهیم😔 گفت: مادر منم سوریه بروم؟ گفتم : .... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh