🌸برخیـــــز
#آغوشت را از صبـ☀️ـح پر کن
آغاز شو مانند روزهای آفتابی
جهان منتظر بانگ #سلامهای آشنای
تـوست♥️
نازدانه #شهید_جواد_سنجه_ولی🌷
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
حاج قاسم سلیمانی:
افراد پاکدست و معتقد و خدمتگزار به ملّت به کارگیرید✅
💥نه افرادی که حتی اگر به میز یک دهستان هم برسند خاطرهی #خانهای_سابق را تداعی میکنند😏
#شهید_قاسم_سليمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍂باز دلتنگ شهیدان🌷 مےشوم
🍃بی قرارِ یـاد #یاران مےشوم
🍂یاد #جانبازان میدان جنون
🍃آشنایان غبار و خاڪ🌫 و خون
🍂یاد آنانےڪه مجنون♥️ بودهاند
🍃 #تشنهٔ اروند و کارون بوده اند..
#جانباز
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸دستهای کبودش😢 را پشتش پنهان کرد و آمد پیش #مادر، از او خواست که فردا بیاید مدرسه مادر هم با عصبانیت فرستادش پیش پدر و گفت: این دفعه رو با پدرت برو، چقدر من بیام #ضمانت تو رو بکنم⁉️
🔹پدر دستهای کبود #مهدی را در دستش گرفت و گفت: دوباره به معلمات گیر دادی مگه نگفتم که کاری به کارشون نداشته باش🤦♂ #بیحجابند که باشند، تو دَرست رو بخون ببین چطوری کتکت زدند
🔸مهدی که هشت سال📆 بیشتر نداشت گفت: برای چی باید چیزی نگم؟ مگه اونها #مسلمون نیستند؟ مگه تو قرآن نیومده باید "حجاب" داشته باشند؟
🔹در دوران اختناق ستمشاهی، عکس شاه و فرح را از اول تمام کتابهایش📚 میکند و میگفت: دوست ندارم هر بار که کتابم رو باز میکنم، چشمم به اینها بیفته! زمانی که کسی جرأت نمیکرد اسمی از #خاندان_سلطنت بیاورد، که در این صورت سروکارش به "ساواک" و شهربانی میافتاد.
🔸ایستاده بود کنار در مسجد🕌مردم میخواستند بعد از یکاعتراض آرام، از مسجد خارج شوند، ناگهان مهدی عکس امام را بالای سر گرفت و فریاد زد: یا مرگ یا #خمینی.
#شهید_مهدی_کازرونی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🚩روضه هفتگی🚩
💺سخنران:
حجت الاسلام فروتن
🎤مداح:
کربلایی صادق احمدی
📆زمان:
پنجشنبه (۱۵ آبان)
⌚ساعت ۱۹:۳۰
🚪مکان:
#مشهد؛حجاب۲۱
بیت شهید نظرزاده(علامت پرچم)
#فقط_برادران
مجلس بارعایت #دستور_العمل بهداشتی برگزار میشود
#هیئت_محبان_جوادالائمه(علیه السلام)
🌷🍃🌷🍃
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠گفت و گو با شهید در عالم رویا 📝روایت خواندنی #همسر_شهید مدافع حرم «ابوالفضل شیروانیان» 🌷هنوز دوس
نقاشی #چشمان تو را تا ڪہ خدا کرد
گشتند ملائڪ همه #مبهوتِ نگاهت
آیا ملکی تو ؟بشرے تو؟تو ڪہ هستی؟
که ماه نشستہ پسِ آن صورت #ماهت🌹
#شهید_ابوالفضل_شیروانیان🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نقاشی #چشمان تو را تا ڪہ خدا کرد گشتند ملائڪ همه #مبهوتِ نگاهت آیا ملکی تو ؟بشرے تو؟تو ڪہ هستی؟ ک
0⃣8⃣3⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠همسران شهدا
🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاجحسین #خرازی داشت. کنارقبرشهید چند دقیقهای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت: #زهرا این قطعه #آرامگاه_من است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک میسپارند.
🔰نمیدانستم در برابر حرف #ابوالفضل چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به #مـامـوریت میرفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دمدسـتی و #ضروریاش را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند.
🔰اما #دفعه_آخر که میخواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع #خداحافظی بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: #ابوالفضل چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️
گفت: «من عطر نزدهام🚫»
🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه #عطری به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با #پدرومادرش به ترمینال رفت. مادرشان مـیگفتند: وقتی ابوالفضل سوارماشین شد🚎بوی #عطرعجیبی میداد
🔰چند مرتبه خواستم به #پسرم بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـیدهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم میگفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان #شهید🌷 را میداد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا⚰ بود.
🔰مـوقـع خـداحافظی #نگاه_آخرش به گونهای بود که احساس کردم ازمن، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم: #ابوالفضل چرا اینگونه خداحافظی میکنی⁉️ #نگاهت، نگاه دل کندن است
🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه #شوخی کرد. گفت: چطور نگاه کنم که #تو احساس نکنی حالت #دل_کندن است؟!
امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشکهای من😭 نبود.
🔰وقتی میخواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به #فرودگاه نیا❌ و #رفت. برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت. منتظربودم مثل #همیشه برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید.
🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیلهای جا نگذاشتهای که به #بهانهاش برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه #عجله_دارم، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از #سوریه بود. شروع کردم بیقراری کردن و حرف از #دلتنگی زدن.
🔰گفت: #زهـراجـان نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش میآید که ما را دوشنبه🗓 برمیگردانند. شاید تاآنروز #نتوانم با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا #حرف_نگفتهای هست برایم بزن😢
🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت😰 حرف
هایش بوی #حلالیت و خداحافظی👋 میداد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، #برگشت؛ معراج شهدای تهران🌷، سهشنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر #شهیدخرازی آرام گرفت.
#شهید_ابوالفضل_شیروانیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
حاج قاسم سلیمانی: افراد پاکدست و معتقد و خدمتگزار به ملّت به کارگیرید✅ 💥نه افرادی که حتی اگر به
•♥️•✾•♥️•
#کمی_تأمل🌱
یه رفیق مشتے داشتیم که میگفت:
#آرزوی_شهادت نکنید ❌❌
شهادت هیچوقت #پایان کار نیست ...
بلکه #شهادت🌷 هم
جزو مسیره 👌
آرزوی اینو داشته باشید که
#تاثیرگذار باشید...✨☺️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊🌸🕊🌸🕊 🕊من مطمئن #هستم چشمی ڪه 🌼 به نگاه #حرام عادت ڪند، 🕊خیلی چیزها را از #دست می دهد 🌼چشم گنهکار
#وصیت_شهید✍
جهان در حال #تحول است، دنیا دیگر طبیعی نیست، الان #دو جهاد در پیش داریم،
اول #جهاد_نفس که واجب تر است؛ زیرا همه چیز لحظه ی #آخر معلوم می شود که اهل جهنم هستیم یا بهشت.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 1⃣ #قسمت_اول 📍 با عجله از پله ها پایین رفتم، پله ها رو دوتا یکی
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
2⃣ #قسمت_دوم
📍کاسه ها رو گذاشتم کنار دیگ آش😋
عاطفه همونطور که آش هم میزد زیر لب تندتند چیزایی میگفت: ملاقه رو از دستش گرفتم باحرص گفتم:
_بسه دیگه،دوساعته داری هم میزنی بابا بختت باز شد خواهرم بیا برو کنار!😠
+هانی بی عصاب شدیا،حرص نخور امین نمی گرتت!😜😃
_لال از دنیا بری!😕
📝شروع کردم به هم زدن آش، زیر لب
گفتم:
_خدایا امین رو به من برسون!😍🙏
امین پسر همسایه دیوار به دیوار که از دوسال قبل فهمیدم دوستش دارم☺️🙈
عاطفه گفت امین فقط چادر رو قبول داره چادری شدم😊 عاطفه گفت امین نمازش اول وقته نمازم یک دقیقه این ور اون ور نشد😌 عاطفه گفت امین قرمه سبزی دوست داره و من به مامان میگفتم نذری قرمه بپزه تا براشون ببرم!
عاطفه گفت امین.....و من هرکاری میکردم برای امین!🙈
📍مهم نبود من سال سوم دبیرستانم و امین بیست و پنج سالشه😊 با احساس حضور کسی سرمو بالا آوردم، امین سر به زیر رو به روم ایستاده بود، با استرس آب دهنمو قورت دادم امین دستی به ریشش کشید و گفت:
_میشه منم هم بزنم؟😊
ملاقه رو گذاشتم تو دیگ و رفتم کنار، امین شروع کرد به هم زدن منم زیر چشمی نگاهش میکردم🙈
داشتم نگاهش میکردم
که سرشو آورد بالا نگاهمون تو هم گره خورد،
امین هول شد و ملاقه رو پرت کرد زمین!
زیر لب استغفراللهی گفت و خواست بره سمت در که پاش به ملاقه گیر کرد و خورد زمین، خنده م گرفت😄 با صدای خنده و اوووو گفتن زن ها سرخ شدم.☺️
تند گفتم:
_من برم بالا ببینم مامان اینا کمک نمیخوان!
با عجله رفتم داخل خونه
و دور از چشم همه از پنجره به حیاط نگاه کردم، عاطفه داشت میخندید و زن های همسایه به هم یه چیزایی میگفتن، روم نمیشد برگردم پایین همه فهمیدن!
امین بلند شد، فکرکردم باید خیلی عصبانی باشه اما لبخند رو لبش متعجبم کرد!😟 سرشو آورد بالا، نمیتونستم نفس بکشم! حالا درموردم چه فکرایی میکرد،
تنم یخ زد انگار پاهام حس نداشتن تا از کنار پنجره برم!
📝امین لبخندی زد و به سمت عاطفه رفت، در گوشش چیزی گفت، عاطفه لبخند به لب داخل خونه اومد! با شیطنت گفت:
_آق داداشمون فرمودن بیام ببینم بدو بدو اومدی خونه زمین نخورده باشی
نگران بودن!😌😉
قلبم وحشیانه می طپید💓 امین نگران من بود؟! با تعجب گفتم:
_واقعا امین گفت؟! 😳
+اوهوم زن داداش!
احساس میکردم کم مونده غش کنم،نفسمو با شدت بیرون دادم!☺️🙈
دوباره حیاط رو نگاه کردم که دیدم نگاهش به پنجره س، با دیدن من هول شد و سریع به سمت در🚪 رفت اما لیز خورد دوباره صدای خنده زن ها بلند شد،😄😄😁 با نگرانی و خنده از کنار پنجره رفتم!
عاطفه گفت:
_من برم ببینم امین قطع نخاع نشد!😃
عاطفه که از پله ها پایین رفت همونطور که دستم رو قلبم بود گفتم:
_خدانکنه! 😍🙈
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
1_18833187.mp3
3.63M
🔊 #شور #فوق_العاده #اﺣﺴﺎﺳﻲ #ﻣﺪاﻓﻌﺎﻥ_ﺣﺮﻡ #ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩﻱ
🎵ﻳﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ اﺯ ﺳﻮﺭﻳﻪ ﻛﻪ ﺭﻭﺵ ﻣﻬﺮﻩ ﻳﺎ ﺯﻳﻨﺒﻪ (س)
🎤ﻛﺮﺑﻼﻳﻲ #ﺳﻴﺪ_ﺭﺿﺎ_ﻧﺮﻳﻤﺎﻧﻲ
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
نوبتــِ خون❣ ڪہ مےرسد
دنیا و روزگار، #پاپَس مےڪشند
بہ سخن گفتن از #دلدادگے
نیازے نیستـــ ❌
#سڪوت سرخ نیز
یڪ عالم حـرف دارد ...
#شهید_رضا_کارگر🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🕊پرونده #سیاه مرا جستـــجو نڪن
🌸حال مرا به آه دلتـ💔 زیرو رو نـڪن
🕊پیش نگاه #مهدےصاحب زمان،خدا
🌸مارا به حق #فاطمہ بی آبرونڪن😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#صُبحمـ🌤 به خیر میشود
از مهربانی ات
خورشیـد قلبـ❤️ خسته من
روز و شب #بتاب😍
#شهید_علی_امرایی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
دستخطی از شهید ابراهیم هادی 🌷 📝دستخط بالا نوشتهای از این #پهلوان شهید است که از دوران دفاع مقدس ب
#تقوای_شهید
♥️ همچون شهید ابراهیم هادی که #خالصانه برای خدا کار کرد و همواره و همه جا تلاش کرد و #تقوا پیشه کرد و خود را از هر گناه و نامحرمی🔞 دور کرد و خدا هم #به_وقتش همه ی کارهای خالصانه ش را بین مردم آشکار و نهان کرد😊
♥️ پس بکوش که هر چقدرم #باتقواتر باشی گمنام تر و خالص تری🌷 و خدا هم همه ی اعمال وکارهای گذشته اتان را در بین زمینیـ🌍ـان و آسمانیان پر رنگ و پر رنگ تر از قبل می کند و نوری تمام نشدنی🎆 به آن می دهد پس تقوا کنید و اصلا و ابدأ گرد #گناه و وسوسه های شیطانی نچرخید🚫 تا #عاقبتی_بخیر داشته باشید .
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Page381.mp3
692.5K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه نمل✨
#قرائت_صفحه_سیصدو_هشتادویک
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍁دنیا بماند #برای عاقلها ! ما مجنون ها دل هایمان هوای آسمان🌫 دارد،هوای #شهادت؛هوای حسین(ع) #شهید_
🎈حدیث دل اینبار راوی گمنامی سربازان #خداست. راوی شهدای گمنام🌷نه! اتفاقا داستان #سربازی با نام و نشان را روایت میکند
🎊میدانی گاهی #غبطه میخورم به اینکه در این هیاهوی زمانه که هرکس نام و نشان خویش را فریاد میزند شما و امثال شما چطور آرام و غرق در سکوت در کوچه پس کوچه های این شهر قدم میزنید و #بی_توقع خدمت میکنید
🎏میخواهم از اول بگویم. تقویم ورق میخورد📆سی سال پیش اواسط پاییز🍂 را نشانم میدهد. ستاره ای دستچین شده از از آسمان به زمین فرود میآید مادرش نام #علی را در گوشش میخواند و قصه های #اهل_بیت میشود لالایی شبانه او😌
🎉جلوتر میروم میخواهم پرشی داشته باشم به ۲۱ سال بعد، قرار نبود از #روضه_گودال، خیمه های غارت شده و معجر های نیم سوخته بشنوی و فقط به آه کشیدن و اگر و اما بسنده کنی. از جمله ای که به دیوار اتاقت چسبانده بودی میشد تا ته قصه را خواند، نوشته بودی: "پایان ماموریت بسیجی #شهادت است"✌️
🎊چند سال بعد خبر آوردند که #ماموریتت را به نحو احسن به پایان رساندی. اما اینبار هم آهسته و بی هیاهو خبر آمد. گویی از همان اول زندگی ات گره خورده بود به #گمنامی به سکوت و #بی_ریایی😓
🎀بارها از رسم و #مکتب و... گفته بودم اما گمنامی را جا گذاشتم یادم رفته بود بگویم در قاموس #مردان_خدا فعل و فاعل هردو گمنامند
🎈وحالا #بسیجی_مخلص سی سال گذشت و امروز تولد #سی_سالگی توست، هرچه کنم حق مطلب را نمیتوانم ادا کنم ولی ... #تولدت_مبارک_بسیجی
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز تولد #شهید_علی_جمشیدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🔹خیمه 🏕ی ماه محرم 🏴زده شد بر دل ماباز نام تو شده #زینت هر محفل ماجز غم عشق 💓تو 🔹ما را نبو
#شهـــــدا🌷
تکیه کن به شـهـــ🕊ــدا
شهــــدا تکیه شان به #خداست
اصلا #کنار گــ🌺ـل بنشینی
بوی گل میگیری 👌
پس #گلستــان کن زندگیت را
با یاد شهــــدا 😍
#شهید_محمدتقی_سالخورده
میخوام مثل تو باشم #رفیقم❣
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد
🔹به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
🔰وهب را که میشناسی؟ از او که می خواندم، پیش از خودش همسرش💞 را می ستودم. صبرش را، #شهامتش را، عمق عشقش را. مگر نه اینکه #عشق، خلاصه می شود در رضای معشوق😍
🔰آنگاه که دل #وهب می تپید💗 برای #عروج، برای لبیک و برای وصال، دختری #دلداده، بندهای دلبستگی را از روحش می شکافت و مردش را به آغوش پر ارج دلدار حقیقی میسپرد.
🔰و من در این اندیشه ام که چه بسیار وهب ها و #هانیه ها در فراسوی مرزهای عشق، روح هایشان را به یکدیگر پیوند می زنند و جاننثاری می کنند بهر حق. و من در این اندیشه ام که #سمیه بانو آنگاه که به پیشواز مردش♥️ می رفت، قلبش حامل چه احساسی بود؟😔
🔰آنگاه که با رزهای سرخی که #خون عشق از آنها می چکید❣ و معجری سپید که از سرور سپیدبختی یارش به سر داشت، به پیشواز #مالک_قلبش می رفت، به چه می اندیشید؟
🔰آنگاه که برای آخرین بار، انگشتان لرزانش را روی پوست تهی از گرمای "او" میکشید😭چه از ما می خواست؟ چیزی جز تداوم راهی سرخ که سرشار از خون وهب ها و #وحید ها* است؟
🔰بیا هر گونه که می توانیم، با جان و مال و علم و قلم✍جهان را مهیای آمدن منجی گردانیم. بیا برخیزیم و #یاعلی گوییم❤
نویسنده: #زهرا_مهدیار
به مناسبت سالروز شهادت🌷 #شهید_وحید_فرهنگی_والا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh