eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 5⃣2⃣ #قسمت_بیست_وپنجم آروم به سمت عاطفه و مریم رفتم، سرکوچه ایستا
❣﷽❣ 📚 •← ... 6⃣2⃣ با بهار وارد ڪلاس شدیم، بهار خواست چیزے بگہ ڪہ صداے زنگ موبایلم بلند شد، 📲با دست زدم روے پیشونیم و گفتم: _واے!چرا خاموشش نڪردم؟! 😬 سریع از تو ڪیفم موبایل رو درآوردم و جواب دادم. _جانم مامان. _هانیہ جان دارم میرم بیرون ڪلید برداشتے؟ انگار هول بود! با شڪ گفتم: _آرہ،چیزے شدہ؟😟 مِن مِن ڪنان گفت: _خب...خب... 😥 نگران شدم،با عجلہ از ڪلاس بیرون رفتم،بهار هم پشت سرم اومد! _مامان چے شدہ؟براے بابا یا شهریار اتفاقے افتادہ؟😨 _نہ عزیزم نہ! با حرص گفتم: _پس چے؟!قلبم اومد تو دهنم!😨 خندہ اے ڪرد و گفت: _نہ دختر!😄 فاطمہ و مریم اینجا بودن،مریم دردش گرفت بردنش بیمارستان🏥💨🚙 منم دارم میرم! قلبم یخ زد، احساس ڪردم یہ نفر با پتڪ بہ سرم ڪوبید اما... من فراموشش ڪردم؟نہ؟باید ڪامل فراموش میڪردم باید میگذشتم از احساسم... با سردے تمام ڪہ خودم یخ زدم گفتم: _آهان!خداحافظ!😕 مادرم متوجہ حال بدم شد با ملایمت گفت: _هانیہ!😟 +مامان جان ڪلاسم دارہ شروع میشہ، خداحافظ!😐 سریع علامت قرمز رنگ رو لمس ڪردم! بهار با نگرانے گفت: _چے شدہ؟!😟 برگشتم سمتش،شونہ هام رو دادم بالا و گفتم: _هیچے بابا،دختر امین دارہ بدنیا میاد!😐 _ناراحت شدے؟😕 سرم رو بہ نشونہ منفے تڪون دادم و گفتم: _خوشحالم نشدم! بے اختیار قطرہ اشڪے😢 مزاحم از گوشہ چشمم بہ زمین سرد افتاد، سقوطش صداے مرگبار سقوط احساسم💔 رو میداد! بهار بغلم ڪرد و گفت: _گریہ ندارہ ڪہ خل!مگہ مهمہ؟! با صداے لرزون گفتم:😢 _نہ!خداڪنہ دل دخترشو پسر همسایہ نبرہ! _خانم هدایتے! صداے سهیلے بود!سریع از بهار جدا شدم و دستے بہ صورتم ڪشیدم. همونطور ڪہ زمین رو نگاہ مے ڪرد گفت: _مشڪلے پیش اومدہ؟ +نہ! بازوے بهار رو گرفتم تا بریم سر ڪلاس ڪہ سهیلے گفت: _خانم هدایتے چند لحظہ!✋ بهار نگاهے بهمون انداخت و وارد ڪلاس شد، سهیلے چند قدم بهم نزدیڪ شد،دست بہ سینہ رو بہ روم ایستاد. _عظیمے مشڪلے پیش آوردہ؟😠 منظورش بنیامین بود،سریع گفتم: _نہ!نہ!اصلا ربطے بہ دانشگاہ ندارہ! همونطور ڪہ دیوار پشت سرم رو نگاہ مے ڪرد گفت: _میخواید امروز ڪلاس نیاید؟😐 مطمئناً نمیتونستم سر ڪلاس بشینم، قلبم بہ ڪمے آرامش احتیاج داشت،جاے زخم هاے قدیمے تیر مے ڪشید!😔💔آروم گفتم: _میشہ؟😒 سرش رو بہ نشونہ مثبت تڪون داد و گفت: _یاعلے!✋ رفت بہ سمت ڪلاس،زیر لب گفتم:خدا خیرت بدہ! راہ افتادم بہ سمت نمازخونہ! بہ آغوشش احتیاج داشتم!✨ .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 •← ... 7⃣2⃣ بهار پاڪت آبمیوہ رو بہ سمتم گرفت و گفت: _دیروز ڪلاس نیومدے نگرانت شدما!😊 آبمیوہ رو از دستش گرفتم،همونطور ڪہ نے رو وارد پاڪت مے ڪردم گفتم: _حالم زیاد بد نبود اما طورے هم نبود ڪہ بتونم سرڪلاس بشینم خدا سهیلے رو خیر....😊😟 حرفم نصفہ موند،با دیدن صحنہ رو بہ روم دهنم باز موند،😳😥بهار از من بدتر!😨 سہ تا طلبہ 👳♂👳♂👳♂ڪنار سهیلے ایستادہ بودن و باهاش دعوا مے ڪردن! یڪے شون انگشت اشارہ ش 👈رو بہ سمت سهیلے گرفت خواست چیزے بگہ ڪہ چشمش افتاد بہ من!👀 با دیدن من پوزخند زد و گفت:😏 _یار تشریف آوردن! سهیلے سرش رو بہ سمت من برگردوند، برگشت سمت طلبہ! با ڪلافگے گفت: _بر فرض بگیم درستہ بہ چہ حقے تو جمع آبرو میبرے؟حدیث بیارم؟ 😐✋ طلبہ با عصبانیت😠 یقہ پیرهن سهیلے رو گرفت و گفت: _دارے آبروے این لباس رو میبرے! با گفتن این حرف یقہ سهیلے رو ڪشید بہ سمت خودش! یقہ پیرهنش پارہ شد! باید بہ سهیلے ڪمڪ مے ڪردم! محڪم و با اخم گفتم: _آقاے سهیلے مشڪلے پیش اومدہ؟😠 بہ سمت دانشگاہ اشارہ ڪردم و ادامہ دادم: _خبرشون ڪنم؟ دست چپش رو بہ سمتم گرفت،یعنے صبر ڪن!✋ یقہ پیرهنش رو گرفت، صورتش سرخ شدہ بود،😤نفس عمیقے ڪشید و زل زد تو چشم هاے طلبہ،بہ من اشارہ ڪرد و گفت: _زنمہ!😠 چشم هام😳 داشت از حدقہ مے زد بیرون!بهار با دهن باز نگاهم 😧ڪرد! طلبہ با تعجب نگاهش ڪرد،چندبار دهنش رو باز ڪرد ڪہ چیزے بگہ اما نتونست، سرش رو انداخت پایین! سهیلے ادامہ داد: _یہ لحظہ بہ این فڪر ڪردے؟!😠 با پشت دستش ضربہ آرومے بہ شونہ پسر زد و گفت: _من این لباسو پوشیدم بدتر از این نشونش ندن! اینے ڪہ تن منہ عبا و عمامہ نیست چشمات چے مے بینن؟!👳♂😠 😬با حرص نفسش رو داد بیرون، سرش رو بہ سمت من برگردوند، چشم هاش زمین رو نگاہ مے ڪرد! _عظیمے دارہ مشڪل ساز میشہ! با دست بہ سہ تا طلبہ رو بہ روش اشارہ ڪرد و گفت: _مے بینید ڪہ!😠 بند ڪیفش رو محڪم روے شونہ ش گرفت و فشار داد! 👀نگاهے بہ دوست هاش انداخت و راہ افتاد بہ سمت خیابون! چیزهایے ڪہ مے دیدم برام گنگ بود اما با اومدن اسم بنیامین همہ چیز رو حدس زدم، بہ خودم اومدم و دوییدم سمت سهیلے! نفس نفس زنون صداش زدم: _آقاے سهیلے!😒 ایستاد،اما برنگشت سمتم،با قدم هاے بلند خودم رو،رسوندم بهش! _نمیدونم چہ اتفاقے افتادہ ولے مطمئنم بنیامین عظیمے ڪارے ڪردہ،من واقعا عذر میخوام نمیدونم چے بگم!😔 زل زد بہ ڪفش هام،👀👟 چهرہ ش گرفتہ و عصبانے بود!😠 _مهم نیست!میدونم باهاش چے ڪار ڪنم تا یاد بگیرہ با آبروے دونفر بازے نڪنہ! با شرم ادامہ داد:😓 _اون حرفم زدم بہ دوست هام یہ درسے دادہ باشم! دستے بہ ریشش ڪشید. _همون ڪہ گفتم زنمہ! با گفتن این حرف رفت،شونہ م رو انداختم بالا،مهم نبود!😕 .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
4_5793920189498131037.mp3
10.12M
🎵 #صوت_شهدایی ✨توی شلوغی های این عالم ✨واسه شهیدان دلمون تنگه 🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💛🥀💛🥀💛 ❤️قصه دست‌های را شنیده‌ا‌ی .. بگذار تصویر 🖼 ❤️پاهای بسته در خیبر را ✨برایت روایت کند ... 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ خدایا!🤲 "نیامدنش" از "نبودنش" تر است تقدیر است نیامدنش 😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍂🌼🍂🌼🍂🌼 🔸به جان❣داده های 🔹مسیر ... 🔸به شــــهد شهــود 🔹 ... 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_چشم_آخربین_حجت_الاسلام.mp3
2.15M
♨️چشم آخربین 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رزق اگر باشد شام با تهران یکی است☝️ بی تفاوت ها فقط تر خواهند شد ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
رزق اگر باشد #شهادت شام با تهران یکی است☝️ بی تفاوت ها فقط #شرمنده تر خواهند شد ... #شهید_محسن_
🍂خبر شهادتت، شد بر دل، شد بر گلو و چشم هایمان به حرمت سال ها خدمتت به این مرز و بوم ، ِقدر دانی بارید😭 🍂داغ شهیدان و تازه شد و دلمان باز هم پرکشید به کهنه جمعه ای که ترور حاج قاسم تنمان را لرزاند. دست قلم شده و انگشتر سردار و انگشتر را برایمان زنده کرد😓 🍂کاش پای میز شکسته بود.کاش، اصلا مذاکره ای نبود که قاتلانِ شیک پوشِ پشت میز،امضا بزنند پای مجوز ترور سربازان این خاک😡 🍂لعنت به مذاکره و مذاکره طلبانی که بخواهند خون شما را پایمال کنند😔 🍂درود بر ای که وجودشان ، نفس های دشمن را به شماره می اندازد❤️ ✍نویسنده: 🕊به مناسبت شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🤲 برای دو عزیز محافظ شهید فخری زاده دعا کنید. ➖« » خودش را روی شهید می‌اندازد و ۴گلوله می‌خورَد و حالش وخیم است. ➖همینطور آقای « » که دو گلوله خورده است. ➖هردو اتاق عمل هستند. دعا کنید. تروریستها ۱۲ نفر بودند! بعلاوه یک ماشین انتحاری. ➖محافظان تنها ۴نفر! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰اصلا که باشی، شهادت🌷 خودش را به آب و آتش میزند که وجود تو را به آغوش بکشاند، وجودی که لبریز از عشق الهیست و پرورش یافته در مکتب ایزد لایزال است ‌ 🔰برایش فرقی ندارد در چه نوع پوششی باشی، کلاه خود به سر داشته باشی یا کلاه ایمنی، نیزه به دست باشی یا قلم به دست✍ 🔰خلاصه کلام، اهل دلش♥️ را خوب میشناسد هر وقت پیدایش کند عطر پروازش🕊 به مشامش‌میرساند و او را مست در میکند 🔰مجید شهریاری، و دانشمند برجسته ی کشور🇮🇷 که با علمش به جامعه علمی کشور عزت داده بود قلمش خاری شده بود در چشمان دشمن کوردل، درست ده سال پیش در چنین روزهایی دشمن که نمیتوانست پیشرفت های علمی را تاب بیاورد دست به جنایتی زد تا به گمان خام خودش مقابل پیشرفت های روز افزون علمی و ای را بگیرد. اما غافل از اینکه راه با شدت و سرعت بیشتر ادامه پیدا خواهد کرد👌 🔰آری، کافیست عاشق باشی دستان نشسته به پینه هم میتواند تو را به آسمان برساند❣ 🔰و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته♡ آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می‌ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می‌ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می‌کشم و آن کس را که من بکشم، خون‌بهای او بر من واجب است و آن کس که خون‌بهایش بر من واجب شد، پس خود من خون‌بهای او هستم🥰 ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
باز حرف از مذاکره پیش اومد و یک دسته گل🌷 دیگه قربانی و ذبیح مسیر امام زمان(عج) شد تا‌ دل ها تکانی بخوره و کار برای سخت تر بشه... پارسال حاج قاسم🌷 و امسال دکتر فخری زاده...😔 و حالا که خدا داره با این خون ها ما رو مضاعف می‌کنه؛ فقط یک راه پیش رو داریم: گرفتن انتقام های خونین از عمامه های آمریکایی انگلیسی و یقه سفیدهای لبخند به لب!!! والسلام... بسم الله... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5893259484519727920.mp3
3.24M
بچه‌ها ... بخدا حیفه حیفه که مثل این شهدا خرج امام ‌زمان (عج) نشیم... حیفه پشت ویترین دنیا هۍ خاک بخوریم... و هـــــــۍ خاک بخوریم... •🍂نمیدونم تو چه صنفی هستی و به چی علاقه دارۍ 💥اما بگرد رو پیدا کن و براش کن تا ان‌شاءالله بشی و بشیم یکی مثل و توی اون زمینه😍 👈یادت باشه که دست تک تک ماهاست... همیشه یادت باشه که ما اگر برخیزیم✊ ⇜پس به چهارتا پست بسنده نکن❌ از طلوع فردا، با شهید فخری زاده و شهید شهریاری (دیگر شهید هسته‌ای که سالروز شهادتشون هست) عهد ببندیم و محکم و پر انرژی💪 بزنیم به خط که چشم و به حرکت من و توئه جَوون ... •❣• عهدت رو توی اتاقت بچسبون که هر لحظه جلو چشمت باشه📜 علی‌یار و نگهدارت ...🌹 📆 ۸/آذر/۹۹ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔻شهید محسن فخری زاده رئیس سازمان پژوهش و نوآوری های دفاعی کشور (سپند) یکی از شخصیت ایرانی بود که نامش در فهرست ۵۰۰ نفرهٔ قدرتمندترین افراد جهان که از سوی نشریه آمریکایی فارن پالیسی منتشر می‌شود، ذکر شده بود. 🔸او ارشد وزارت دفاع و لجستیک ایران بود که در زمینه تکنولوژی های روز دنیا اعم از سلاح های لیرزی، برد و سوخت موشک، دانش هسته ای بگیرید تا اقدام برای ساخت واکسن کرونا... 🔹ساخت کیت های تشخیص ویروس از جمله اقدامات ایشان در روزهای اخیر بود 🔸غربی ها از از او با القابی همچون: صندوقچه ی اسرار برنامه هسته ای، پدر اتمی ایران نام می بردند و او را ازلحاظ سطح علم و دانش با اپنهایم کارشناس فیزیک آمریکایی مقایسه می کردند که در دهه ۴۰ میلادی کار نظارت بر ساخت بمب اتم در آمریکا را برعهده داشت. 🔹او دانشمندی بی بدیل در فناوری های علوم جدید بود👌 و اخرین مسئولیت وی ساخت واکسن کرونا و اجرای مرحله بود. 🔸نتانیاهو او را مغز متفکر صنعت هسته ای ایران خطاب کرد. پس از او توسط رژیم صهیونیستی مدیرکل سابق وزارت امور استراتژیک او را قاسم سلیمانی صنعت هسته ای خواند. 🔸اما در واقع شهید همان در زمینه علوم و دانش جدید ایران بود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢 ... بسم الله قاصم الجبارین 🔰ما جوانان ایرانی از مقتدر عزیزمان خواستاریم همانگونه که در پاسخ به حملات دواعش به اهواز مستقیما عوامل آن را موشکباران💥 کردید و همانطور که در پاسخ به اسلام سلیمانی عزیز🌷 پایگاه آمریکا را شخم زدید و همچنان پیگیر سیلی های بعدی بر پیکر شیاطین آمریکا هستید 🔰اینک مستقیما با موشکباران بخش های حساسی از چنان دردی را بر پیکر نجسشان قالب کنید که تسلای دل آزرده ما باشد👊 💢شما قبلا نشان دادید که با اسراییل هم اهل مماشات نیستید❌ ما خواهان ، هر چه بادا بادا ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 7⃣2⃣ #قسمت_بیست_وهفتم بهار پاڪت آبمیوہ رو بہ سمتم گرفت و گفت: _دی
❣﷽❣ 📚 •← ... 8⃣2⃣ روسرے نیلے💜 رنگے برداشتم، بہ سبڪ لبنانے سر ڪردم،مادرم وارد اتاق شد با حرص گفت:😬 _بدو دیگہ! از تو آینہ نگاهش ڪردم و گفتم: _حرص نخور پیر میشیا!😊 فڪرم درگیر بود،درگیر آبروریزے بنیامین!😒 بنیامین باعث شدہ بود طلبہ ها از سهیلے فاصلہ بگیرن و هردفعہ ڪہ مے بیننش بد نگاهش ڪنن!😟😕 پخش شدہ بود سهیلے با من ارتباط دارہ، 😥 عڪسے هم ڪہ بنیامین تو راهروے خلوت گرفتہ بود با اینڪہ بے ربط و مسخرہ بود ڪامل ڪنندہ بساط جماعت خالہ زنڪ و بے فڪر بود!😣 اما سهیلے ساڪت بود، چیزے درمورد ماجراے من و بنیامین نگفت! دستے نشست روے شونہ م،از فڪر اومدم بیرون. _هانیہ خوبے؟😟 میدونستم منظورش چیہ! فڪر مے ڪرد چون براے دیدن دختر امین و مریم میریم ناراحتم!😕 همونطور ڪہ بہ سمت تخت خواب مے رفتم گفتم: _براے اون چیزے ڪہ فڪر مے ڪنے ناراحت نیستم!😊 چادرم رو از روے تخت برداشتم و سر ڪردم. _بریم؟😌 با شڪ نگاهم ڪرد و گفت: _بیا! عروسڪے ڪہ براے دختر👼 امین خریدہ بودم،از روے میزم برداشتم با لبخند😊 نگاهش ڪردم، این ڪادو میتونست تموم ڪنندہ تمام احساس من بہ گذشتہ باشہ! همراہ مادرم از خونہ خارج شدیم،پیادہ بہ سمت خونہ امین راہ افتادیم،فاصلہ زیادے نبود،پنج دقیقہ بعد رسیدیم، مادرم زنگ رو فشرد،صداے عاطفہ پیچید: _ڪیہ؟ _ماییم! در باز شد،از پلہ ها بالا رفتیم و رسیدیم طبقہ سوم، مادرم چند تقہ بہ در 🚪زد، چند لحظہ بعد امین در رو باز ڪرد، سرم رو انداختم پایین، هانیہ باید امتحانت رو پس بدے،رها شو دختر! با لبخند سرم رو بلند ڪردم و بہ امین گفتم: _سلام قدم نو رسیدہ مبارڪ!🙂 بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ جواب داد: _سلام،ممنون بفرمایید داخل! پشت سر مادرم وارد شدم،خالہ فاطمہ و مادر مریم بہ استقبالمون اومدن، راهنمایے مون ڪردن بہ اتاق مریم و امین!😊 وارد اتاق شدیم،مریم خواب آلود 😇روے تخت نشستہ بود،با دیدن ما لبخند زد و گفت: _خوش اومدید!☺️ عاطفہ ڪنارش نشستہ بود و موجود ڪوچولویے👼 رو بغل ڪردہ بود! ضربان قلبم بالا💗 رفت! رفتم بہ سمت مریم،مردد شدم براے روبوسے! بے توجہ بہ حس هاے مختلفے ڪہ داشتم مریم رو بوسیدم 😊😘و تبریڪ گفتم! با مادرم ڪنار تخت نشستیم،امین با بشقاب🍽 و ڪارد وارد اتاق شد، بشقاب و ڪارد رو گذاشت جلومون و دوبارہ رفت بیرون، با ظرف میوہ🍇🍏 برگشت،خم شد براے تعارف میوہ، سیبے برداشتم و زیر لب تشڪر ڪردم! عاطفہ ڪنارم نشست و گفت: _خالہ هین هین ببین دخترمونو!😍 نوزاد رو از عاطفہ گرفتم و گفتم: _اسمش چیہ؟☺️😍 عاطفہ با ذوق نگاهم ڪرد و گفت: _هستیِ عمہ! گونہ هستے رو نوازش ڪردم،آروم دم گوشش گفتم:مهم نیست میتونستے دخترم باشے!😊 با مِهر هستے پیوند من براے همیشہ با گذشتہ قطع شد!😌😎 .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 •← ... 9⃣2⃣ آقاے رسولے رییس دانشگاہ دستے بہ صورتش ڪشید و گفت: _ڪہ اینطور!😐 دست هاش رو،روے میز بهم گرہ زد و ادامہ داد: _بنیامین عظیمے پروندہ جالبے ندارہ!فڪرڪنم با این چیزایے هم ڪہ گفتے وقتش شدہ اخراج بشہ!😏 از روے صندلے بلند شدم، ڪیفم رو انداختم روے دوشم. _هرطور صلاح میدونید،دلم نمیخواد آقاے سهیلے بے گناہ این وسط بسوزن!😒 آقاے رسولے لبخندے زد 🙂و گفت: _این وصلہ ها بہ امیرحسین نمے چسبہ! خوب میشناسمش!😊 سرم رو تڪون دادم و گفتم: _میتونم برم؟ با دست بہ در اشارہ ڪرد و گفت: _آرہ دخترم ممنون ڪہ اطلاع دادے! با گفتن خدانگهدار از اتاق خارج شدم، سهیلے رو از دور دیدم ڪہ بہ این سمت مے اومد،آروم بہ سمتش رفتم،چند قدم باهام فاصلہ داشت، با صداے آروم گفتم سلام! زیر لب جواب داد خواست بہ راهش ادامہ بدہ ڪہ گفتم: _میخواستم باهاتون صحبت ڪنم! با فاصلہ رو بہ روم ایستاد،دست بہ سینہ جدے،نگاهش رو دوخت پشت سرم! پیرهن ڪرم رنگ یقہ آخوندے با شلوار ڪتان مشڪے پوشیدہ بود،مثل همیشہ مرتب و تمیز! محڪم اما با تُن آروم گفت: _درخدمتم اما ممنون میشم از این بہ بعد ڪارے داشتید تو ڪلاس ها بگید! متعجب😳 نگاهش ڪردم جدے رو بہ رو نگاہ مے ڪرد،منظورش رو خوب فهمیدم، درحالے ڪہ سعے مے ڪردم آروم باشم گفتم: _عذر میخوام اما عاشق چشم و ابروتون نیستم! خواستم بگم با آقاے رسولے درمورد اتفاقات اخیر صحبت ڪردم.😏 چیزے نگفت،ادامہ دادم: _همہ چیزو حل مے ڪنن ببخشید ڪہ تو دردسر افتادید. با ڪنایہ اضافہ ڪردم: _بہ قدرے براتون آزاردهندہ بودہ ڪہ ذهنتون خستہ شدہ رفتہ سراغ فڪراے بیخودے!😏 دست هاش رو از دور سینہ ش آزاد ڪرد، صورتش رو بہ روے صورتم بود اما چشم هاش من رو نگاہ نمے ڪرد!✋ _خانم هدایتے یہ سوال بپرسم؟ با دلخورے گفتم: _بفرمایید! +سوتفاهم هایے ڪہ براے عظیمے پیش اومدہ براے شما ڪہ پیش نیومدہ؟!😐 با چشم هاے 😳گرد شدہ نگاهش ڪردم! فڪر مے ڪرد منظورے دارم ڪہ باهاش صحبت مے ڪنم،خودش ڪمڪ ڪرد! دلم نمیخواست ماجراے امین اما بہ صورت توهمات این طلبہ شروع بشہ! بہ قدرے عصبے شدم ڪہ ڪم موندہ بود فحشش بدم!😠😤 صدام رو ڪنترل ڪردم اما با حرص گفتم:😠😬 _براتون نامہ فدایت بشوم ڪہ نفرستادم ڪمڪم ڪنید خودتون دخالت ڪردید! انگشت اشارہ م رو،رو بہ پایین گرفتم و ادامہ دادم: _از هرچے فڪر ڪنید ڪمترم اگہ دیگہ تو ڪلاس هاتون شرڪت ڪنم تا توهماتتون بیشتر از این ادامہ پیدا نڪنہ!😠 نگاهش رو دوخت بہ ڪفش هاش آروم گفت: _منظورے نداشتم اما اینطور بهترہ!😐 نگاہ تندے بهش انداختم و با قدم هاے بلند ازش دور شدم، با خودش چے فڪر مے ڪرد؟!😠 .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
زمزمه | تو که رفتی،هوای خونمون مه شد - سیدرضا نریمانی.mp3
7.01M
🎧 🎤 🔹تو که رفتی، هوای خونمون مه شد 🔸تو که رفتی، گلای آرزوم له شده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
وجودش دروطن دشمن شکن بود ❣وچو زاده خود ⭐️ فخر وطن بود 🖤دریغا رفت آن دانش پژوهی ⭐️که پشتیبان ایران🇮🇷 کهن بود 🖤حظورش مایه و مباهات ❣امید واعتبارمرد وزن بود 🖤بزرگی کاردانی ارجمندی ⭐️که یک علم وفن بود 🖤شهید عشق شد🌷 آنسروقدی ❣که چتر سبز گلهای چمن بود 🖤فرشته سیرتی بیکی در ای باغ ⭐️چنان خاری به چشم شد 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا