❣ #سلام_امام_زمانم ❣
حیف از این آقا
که #بی_یاور میان ما رهاست👤
بر دلش هر دم
هجوم غصہ ها💔 و #اشکهاست
خوش بہ حال آنکه
بااخلاص✨ گردد #نوکرش
بر لبش گوید #دمادم
حضرت مهدی کجاست⁉️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هر #صبح زنده می شوم
از خنده های دوست😍
لبخند دوست
ناب ترین👌 شکل گفتگوست ...
#شهید_حسین_مشتاقی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌺از پس شیب آسمان، پشت بوته پراکنده ابرها، ستاره ای🌟چشمک میزند. بندبند وجود آسمان و زمین، سرشار از یاد اوست. اویی که نامش، همیشه ستاره ممتدیست در امتداد آسمان #جهاد.
🌸حاج حسین همدانی، #دلیرمرد ملک پیکار و شیرمرد میادین عشق♥️ عاشقی که در تب و تاب رسیدن، طبیب خاکریز های #جبهه شد
🌺وجودش را در کنه حقیقت میجویم و #عند_ربهم_یرزقون بر چهره دلم تصویر میشود. وجودش را در قعر دقایق این روزها جستجو میکنم، روزهایی که دردمند فقدان #مالک و #عمارند
🌸روزهایی که در پی ستارگان زمین، آسمان شبانگاه🌃 را طی میکنند و خود را با خاطرات، زنده نگاه میدارند. خاطراتی از جنس #حاج_حسین.
🌺او نیز دست در دست دوست، روزی میخورد از بیکران #عشق و دست به دعای زمینیان برمیدارد، اما #جای_خالی اش با هیچ واژه ای، پر نمیشود😞
✍نویسنده: #مبرا_پورحسن
🕊به مناسبت سالروز تولد #شهید_حاج_حسین_همدانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❄️🥀❄️🥀❄️🥀❄️ #گمنامی☘✨ ☔️تنها برای #شهدا نیست میتونی #زنده باشی و #سرباز حضرت زهرا «سلام الله علیه
#سیره_شهدا
💢نصیحت های ابراهیم به مردی که #حجاب_همسرش برایش مهم نبود:
♦️دوست عزیز!
همسـ💞ـر شما برای #خود شماست،
نه برای #نمایش دادن جلوی دیگران❌
می دانی چقدر از #جوانان با دیدن همسر #بی_حجاب شما به گناه🔞 می افتد؟
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سیره_شهدا 💢نصیحت های ابراهیم به مردی که #حجاب_همسرش برایش مهم نبود: ♦️دوست عزیز! همسـ💞ـر شما برای
4⃣8⃣3⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰در مجموعه ورزش باستانی بچه ها به صورت گروهی به زورخانه های دیگر می رفتند و آنجا #ورزش می کردند. یک شب #ماه_رمضان ما به زورخانه ای در کرج رفتیم
🔰آن شب🌙 را فراموش نمی کنم. #ابراهیم شعر می خواند. دعا🤲 می خواند و ورزش می کرد. مدتی طولانی بود که ابراهیم در کنار گود مشغول #شنای زورخانه ای بود. چند سری بچه های داخل #گود عوض شدند⚡️اما ابراهیم همچنان مشغول شنا بود. اصلا به کسی توجه نمی کرد❌
🔰پیرمردی در بالای سکو نشسته بود و به ورزش بچه ها نگاه👀 می کرد. پیش من آمد👥 #ابراهیم را نشان داد و با ناراحتی گفت: آقا، این جوان کیه⁉️ با تعجب گفتم: #چطور مگه؟؟ گفت: «من که وارد شدم، ایشان داشت شنا می رفت. من با تسبیح📿 شنا رفتنش را شمردم. تا الان #هفت_دور تسبیح رفته یعنی #هفتصدتا شنا! تو رو خدا بیارش بالا الان حالش به هم می خوره.»
🔰وقتی ورزش تمام شد ابراهیم اصلا احساس #خستگی نمی کرد. انگار نه انگار که چهار ساعت🕰 شنا رفته! البته ابراهیم این کارها را برای #قوی_شدن انجام می داد. همیشه می گفت: برای #خدمت_به_خدا و بندگانش، باید بدنی قوی داشته باشیم. مرتب دعا می کرد که: خدایا بدنم را برای #خدمت کردن به خودت قوی کن💪
🔰 #ابراهیم در همان ایام یک جفت میل و سنگ بسیار سنگین برای #خودش تهیه کرد. حسابی سر زبان ها افتاده و انگشت نما شده بود ⚡️اما بعد از مدتی دیگر جلوی بچه ها چنین کارهایی را انجام نداد❌می گفت: این کارها عامل #غرور انسان می شه. می گفت: مردم به دنبال این هستند که چه کسی #قوی_تر از بقیه است. من اگر جلوی دیگران ورزش های سنگین را انجام دهم باعث ضایع شدن #رفقایم می شوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و این کار اشتباه⭕️ است.
📚برگرفته از کتاب:سلام بر ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنگــــــــر💥
🌱رفیق
چشمای قشنگ تو😍
برای #گناه آفریده نشدن❌
☘خدا این #چشما رو بهت نداده که باهاش نافرمانیشو بکنی
⚠️چشمی که به گناه باز شده
لیاقت دیدن #امام زمانو نداره😔
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
🍁کلام شهدا
🍃خُدایا❗️
#شَهادٺرا نَصیبمڪُن😍
دِلم❣بَراےحُسینخرازےپَرمیڪِشد
دِلمبراے#شُهـَـداپَرمیڪِشد
🍁دُنیارا رَها ڪُنید
#دُنیارا وِل ڪنید
هَمهـ چیز را دَر آخِرَٺ #پیدا ڪُنید
و رِضاے خُدا را
بر رِضاے #مَخلوق ارجَحیٺ دَهید...✔️
#شهید_احمد_کاظمی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️🍃
💖 #سخن_یار
🌹 #شهید_قاسم_سلیمانی:
« هرکدام از شما یک شهــید را دوست خود بگیرد و سیره عملی و سبڪــ زندگـــــی او را بڪار ببندید ببینید چطــور رنگ و بوی شهدا را به خود میگیرید و خدا به شما عنایت میکند.»
💔 حاج قاسم عزیز دلتنگت شدیم
دست ما را هم بگیر . روحت شاد
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 8⃣4⃣ #قسمت_چهل_وهشتم روے مبل لم دادہ بودم، ڪتاب رو ورق زدم و ڪمے
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
9⃣4⃣ #قسمت_چهل_ونهم
زن روے مبل نشستہ بود،
با دیدن من لبخند زد و از روے مبل بلند شد!😊
رفتم بہ سمتش و سلام ڪردم، جوابم رو داد و گرم دستم رو فشرد.
مادرم رو بہ روش نشست و بہ من اشارہ ڪرد پذیرایے ڪنم.😊
وارد آشپزخونہ شدم
و با سلیقہ مشغول چیدن میوہ ها 🍎🍌🍇توے ظرف شدم،ظرف میوه رو برداشتم و بہ سمت مادرم و مادر حمیدے رفتم.😊
بشقاب ها 🍽رو چیدم و میوہ تعارف ڪردم، مادر حمیدے با مهربونے گفت:
_زحمت نڪش عزیزم.
لبخندے زدم و گفتم:
_زحمت چیہ؟
نشستم ڪنار مادرم، مادر حمیدے با لبخند نگاهم ڪرد،چادر مشڪے و روسرے مدل لبانے سبز رنگش صورتش رو قاب ڪردہ بود،صورت دلنشین و مهربونے داشت رو بہ من گفت:
+من مادر یڪے از هم دانشگاهتیم....
سریع گفتم:
_بلہ میدونم.
+پس میدونے براے چے اینجام؟😊
سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم و تڪرار ڪردم:
_بلہ!☺️🙈
نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت:
_با مادرت صحبت ڪردم و توضیح دادم، این پسر من یڪم خجالتیہ روش نشدہ با خودت صحبت ڪنہ
با تعجب گفتم:
_ولے دیروز بہ من گفتن!😟
لبخندش پررنگتر شد:
_پس گفتہ با من هماهنگ نڪردہ! آخہ انقدر خجالت میڪشید روش نشدہ آدرس بگیرہ تعقیبت ڪردہ.
پیشونیم رو دادم😟😳 بالا و گفتم:
_تعقیبم ڪردن؟
سرش رو تڪون داد و گفت:
_آرہ یڪم عجول برخورد ڪردہ بهش گفتم باید من میومدم دانشگاہ باهات صحبت مے ڪردم، جووناے امروزے اید دیگہ!☺️
دست هام رو بهم گرہ زدم،ادامہ داد:
_در واقع امروز اومدم براے ڪسب اجازہ ڪہ یہ وقت مناسب با همسرم و پسرم بیایم براے آشنایے بیشتر!☺️
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh