eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
7.9هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مۍنـــویــسم زتـوڪہ دار و نـدارم شـده اۍ بـیقرارتـــ شدم و صبـرو قــرارم شده اۍ مـن ڪہ بیتاب توأم اۍ همہ تاب وتبم تو همہ دلخوشۍ لیل ونهارم شده اۍ السلام علیک یا ابا صالح المهدی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
"به آسمان که رسیدند، رو به ما گفتند: زمین چقدر حقیر است، آی خاکی ها..." 🌷شهید حسن باقری 🔸سایز استوری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•🖇♥️🌿• •, -اگر‌جنازه‌ای‌ازمن‌آوردند دوست‌دارم‌روی‌سنگ‌قبرم‌بنویسید؛ یازهـــــرا(س)...(:  🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✍ حاج قاسم سلیمانی: ⚡خداوندا! تو را سپاس که مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاکی، بهره‌مند نمودی. از تو عاجزانه می‌خواهم آن‌ها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهره‌مند فرمایی! 📚فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی🌹🍃🌹🍃 ❣❣❣❣❣ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹🍃شهیدی که باطنش زیباتر از ظاهرش بود شهیدی که به ظاهرش میرسید اما از باطنش غافل نبود. 📝قسمتی از وصیتنامه شهید بابک نوری: ✅«به تو حسادت می‌کنند، تو مکن. تو را تکذیب می‌کنند، آرام باش. تو را می‌ستایند، فریب مخور. تو را نکوهش می‌کنند، شکوه مکن. مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک می‌خوانند، مسرور مباش…  آنگاه از ما خواهی بود.( امام محمدباقر علیه‌السلام) حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت...» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
mazlomiat.daneshmand-panahian-shojaei-raefipoor.mp3
4.92M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۲۳۱ 🎤 حجت‌الاسلام استاد حجت‌الاسلام استاد 🔸«مظلومیت امام زمان عج»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
13.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦 روایت شهید سلیمانی از اتاق عملیات حزب‌الله با حضور ایشان و سید نصرالله و عماد مغنیه در آخرین مصاحبه با KHAMENEI.IR 🔻 بازنشر به مناسبت سالگرد شهادت شهید عماد مغنیه ✍ بیداری ملت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ در تفحص شهدا مشغول بودیم. مدت زیادی بود که شهید پیدا نمی‌کردیم. شکستن قفل این مشکل و پیدا کردن شهید فقط یک راه داشت. اعتقاد داشتیم هر جا که کار شدیدا به مشکل می‌خورد توسل به نام مقدس حضرت زهرا (س) کارساز است. یک روز صبح با اعتقاد گفتم، «امروز حتما شهید پیدا می‌کنیم.» به بچه‌ها گفتم، «این ذکر را زمزمه کنید: دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه (س) منم گدای فاطمه (س)، منم گدای فاطمه (س)» سپس گفتم، «یا حضرت زهرا (س) ما امروز گدای شماییم. آمده‌ایم زائران امام حسین (ع) را پیدا کنیم. اعتقاد داریم که هیچ گدایی را از در خانه ات رد نمی‌کنی.» این را در دل گفتم و حرکت کردیم. در راه به یک تپه رسیدیم. همین طور که از تپه بالا می‌رفتیم یک برآمدگی دیدم. بی اختیار توجهم به آن جلب شد! کلنگ را برداشتم. اولین ضربه را زدم. باورکردنی نبود. پیراهن و بعد هم کارت شناسایی شهید پیدا شد! خیلی خوشحال بودیم. کار را به سرعت ادامه دادیم. چند دقیقه بعد شهید دیگری در همان اطراف پیدا کردیم. این شهید گمنام بود. هرچه گشتیم اثری از پلاک او نبود. شلوار و کتانی او مشخص می‌کرد که ایرانی است. تمام خاک اطراف او را غربال کردیم. اما هرچه گشتیم اثری از پلاک یا مدارک شناسایی او نبود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh 👇👇👇👇
چند دقیقه‌ای در کنار پیکرش نشستم و با او صحبت کردم! گفتم، «خودت کمک کن تا نشانی از تو پیدا کنم.» باز هم ساعتی گشتم، ولی چیزی پیدا نشد. گوشه‌های لباس، داخل جیب‌ها و ... همه را گشتم. نمی‌دانستم چه کنم. رو کردم به پیکر شهید و گفتم، «اگر نشانی از تو پیدا کنم، ۱۴ هزار صلوات برای حضرت زهرا (س) می‌فرستم. مگر تو نمی‌خواهی به حضرت خیری برسد؟!» ساعتی گذشت. اما خبری نشد. ظهر بود و هوا خیلی گرم. بچه‌ها همه برگشتند. من و آن شهید تنها بودیم. گفتم، «اگر کمک کنی نشانی از تو پیدا کنم، همین جا برایت زیارت عاشورا می‌خوانم. روضه حضرت زهرا (س) می‌خوانم.» لحظه‌ای مکث کردم. با تعجب گفتم، «من شنیده بودم شما با شنیدن نام مادرتان غوغا می‌کنید. اعتقاد دارم با شنیدن این نام واکنش نشان می‌دهید.» به استخوان‌های شهید خیره شدم. در همین حال و هوا احساس کردم کتانی شهید را در دستم گرفته‌ام. همین طور که با شهید حرف می‌زدم ناخودآگاه چشمم به زبانه سفید کتانی افتاد! چشمانم از تعجب گرد شده بود. روی زبانه کتانی نوشته شده بود، «حسین سعیدی» اعزامی از اردکان یزد. حال عجیبی پیدا کردم. عشق به حضرت زهرا (س) نتیجه داد. دیگر او گمنام نبود. همان جا برایش یک زیارت عاشورا و روضه حضرت زهرا (س) خواندم. تا مدتی مشغول بودم. ۱۴ هزار صلوات به نیت حضرت زهرا (س) فرستادم. بار دیگر این مشکل پیش آمد. مدتی بود که تلاش بچه‌ها زیاد بود، اما شهیدی پیدا نمی‌شد. یکی از دوستان نوار مرثیه ایام فاطمیه را گذاشت. ناخودآگاه اشک همه جاری شد. بعد از آن حرکت کردیم. آن روز هم رمز حرکت ما نام مقدس مادر رزمندگان بود. روبه روی پاسگاه مرزی مشغول جست‌وجو و کندن زمین بودیم. یک دفعه استخوان یک بند انگشت نظرم را جلب کرد! با سرنیزه مشغول کندن شدم. یک تکه پیراهن از زیر خاک نمایان شد. مطمئن شدم شهیدی در اینجاست. با فریاد بچه‌ها را صدا کردم. با ذکر یا زهرا (س) خاک‌ها را کنار زدیم. پیکر شهید کاملا نمایان شد. لحظاتی بعد متوجه شدم شهید دیگری درست در کنار او قرار دارد. به طوری که صورت‌هایشان رو به همدیگر بود. با فرستادن صلوات پیکر شهدا را از خاک خارج کردیم. در کمال تعجب مشاهده کردیم که پشت پیراهن هر دو شهید نوشته شده، «می‌روم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
▫️رفیق شفیق که می‌گویند همین‌ها هستند رفاقت‌شــــان از زمین شروع شد و تا بهشت ادامه یافت ... 🕊💔 🌷شادی روحشان صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh