فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کس که میخواهد بداند حال ما را
باید بخواند ماجرای کربلا را 🌧💔
#شهید آرمان علی وردی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🇮🇷|#شهیدمسجدی
🔰پس کی نماز میخوانی؟
🔹با قایق گشت میزدیم. چند روزی بود عراقیها راهبهراه کمین میزدند بهمان.
🔹 سر یک آبراه، قایق حسین پیچید روبهرویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید: «چه خبر؟» گفتم: «چند روز بود قایق خراب شده بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچهها باشیم. عصر که میشه، میپریم پایین، صبحونه و ناهار و شام رو یکجا می خوریم.»
🔹پرسید: «پس کی نماز میخونی؟» گفتم: «همون عصری.» گفت: «بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همانجا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🎧نسخه صوتی🎧
📚رمان دا ⇩⇩⇩
#قسمت_بیست_هشتم
نویسنده: سیده زهرا حسینی
🌷خاطرات #سیده_زهرا_حسینی از جنگ تحمیلی و اوضاع خرمشهر در روزهای آغازین جنگ است.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شرمنده بابت تاخیر در ارسال و کوتاهی در پیام رسانی در این دو روز
انشاءالله از فردا جبران خواهیم کرد
🙏حلال کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 گله کرد و گفت: «یا صاحبالزمان شما هم به فکر ما نیستید...»
🎤 حجتالاسلام عالی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°ندارههیچکسازحالِتوخَبر💔
السلام علیک یا صاحب الزمان عج 🌹
"اللّھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
بحقحضرتزینبسلاماللّهعلیها"
#امام_زمان
🌸سلامتی وتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عجل الله صلوات بفرست 🌸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
لباسش رو پوشید کہ بره خونہ نامزدش اما دیدم توے حیاط راه میره و روے کفشش خاڪ پاشیده
گفتم : چرا نمیرے؟ واسہ چی رو کفشت خاک پاشیدے؟
گفت : میخوام از نو بودن در بیاد
شاید کسی نداشتہ باشہ و چشمش بہ من بیفتہ و برنجہ!!!
-شھید نوبخت!
#شهیدانه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🖇💞 #عاشقانهایبهسبکشهدا
🍃در آغاز فصل عاشقی زندگی شهید
هر کسی چیزی میگفت.
یکی میگفت دویست سکه،🥇
و دیگری میگفت کم است.
بزرگ مجلس گفت:مهریه را کی گرفته
و کی داده،اما به دختر ارزش میدهد.🤷♂
در تمام این حرفها و چانه زنیهای مهریه
من همه حواسم به حسن بود، هر بار که
صدای حضار مجلس بلند میشد🗣 وصدای
دیگری بلندتر،حسن غمگین و
غمگینتر میشد،😞
و هر لحظه ناراحتیاش بیشتر میشد،🥀
🍃 تا اینکه صبرش سرآمد و به پدرم گفت:
حاج آقا اجازه میدهید من با فاطمه خانم🧕
چند دقیقه خصوصی صحبت کنم،
وقتی به اتاق رفتیم گفت: کالا که نمیخواهم
بخرم که در قبالش بخواهم یک تعداد خاصی سکه بدهم؛
یک پیشنهاد میدهم،اگر شما هم راضی باشید،😇
به حضار مجلس هم همان را می گوییم. 👌🏻
نظرت با هفت سفر عشقـ💞:
قم، مشهد، سوریه، کربلا،😍
نجف، مکه، مدینه چیست؟
و هر تعداد سکه که خودت مشخص کنی...🌸
♡•به روایت همسر شهید✍🏻
#شهیدحسنغفاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#عقيله آمد و قنداقه را به دستش داد
#حسين گريه كنان،ياد مادرش افتاد
به گريه گفت:غم از ديده ترم رفته
نگاه كن چقدر او به #مادرم رفته
💐💐 #بنتالحسین💐💐
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷اوایل جنگ بود تازه نتایج کنکور رو اعلام کرده بودن، رشته پزشکی قبول شده بود، تا ديدمش رفتم جلو و روبوسي كردم. گفتم مبارك باشه پزشكي قبول شديد، ولي انگار براش اهميتي نداشت. با تبسّم گفت: هر وقت شهيد شدم تبريك بگيد.
یه بار هم یادمه توی جبهه خيره شده بود به هليكوپتر انگار اولين بار بود که میدید. گفت: اين آهنپاره ساخته دست انسان است و پرواز ميكند. انسان خودش اگر بخواهد تا كجا ميرود؟
🌷کلا وضع زندگيشون خیلی خوب بود. پدرش پول تو جيبي خوبي بهش ميداد، اما هميشه جيبش خالي بود. وقتي شهيد شد خيلي از كساني كه سرمزارش ميآمدند را نميشناختيم. معلوم شد پول توجيبيهاي علی اكبر، بركت سفره خيليها بوده...
راوی دوست شهید
#شهید_سید_علی_اکبر_شجاعیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh