#سلام_امام_زمانم 💚
سلامی از جمع خسته دلان
به مفهوم قوت قلب ؛
سلامی از مشتاقان چشم براه
به منتقم کربلاء ؛
سلامی از بیماران درمانده
به حضرت طبیب ومهربان ترین دستگیر
سلامی ازماساکنان غمزده ی آخرالزمان
به شما که حجت خدایید ...
🍂✨🌹
🌹#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج_
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فرازی از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی:
سارُق، چارُقم پر است از امید به تو و فضل و کرم تو؛ همراه خود دو چشم بسته آوردهام که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهلبیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 مدیون سردار بی ادعا هستیم تا ابد
🔹 اینگونه در بیابانها دویدی تا ما در بیابان #کربلا با امنیت قدم بگذاریم
رشادت های توست امنیت راهپیمایی
#اربعین
#حاجی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
▪️۱۹ سالگی مربی آموزش نظامی
۲۰ سالگی مسول محافظین بیت امام
۲۱ سالگی مسول عملیات سقز
۲۲ سالگی فرمانده تیپ ویژه سید الشهدا
۲۵ سالگی فرمانده لشگر ویژه سید الشهدا
موفقیت در عملیات های مختلف
۵ بار مجروحیت در طول ۵ سال و در آخر شهادت
#شهیدمحمودکاوه حقیقتی شبیه افسانه هاست👌
#سالروزشهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆ما با بالا برخورد میکنیم !
🔅ولی جنگ را باید پیش برد
#شهید_محمود_کاوه
#سالروزشهادت
#یادشهداباصلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
حکایت عجیب شهیدی که حر خراسان شد 😢
محمدعلی جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز، به مندلیطلا معروف بود
او اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی به صورت بشکهای میکرد، تا اینکه دستگیر و به شلاق محکوم شد و جلوی مسجد روستا در برابر مردم، حدّ شلاقش زدند.
بعد از حد، پدرش گفت: خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی
مندلی به دوستش گفته بود:
حرف پدر، دلمو خیلی شکست. وقتی که زیر بغلامو گرفته بودن و از روی چهارپایه پایین میاوردن، رو به خونه خدا (مسجد) کردم و از خدا طلب بخشش کردم. بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. متوسل به اباعبدالله شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم اما بسیج روستا و چند بسیج دیگر بهخاطر سابقه خرابم، ثبتنامم نکردند.
دوستش او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرد.
وی میگوید: "مندلیطلا هنگام اعزام به جبهه به من گفت: من ۲۷روز دیگه شهید میشم و بدنم۲۰روز تو بیابون میمونه. وقتی بعد از۴۷ روز جنازمو تو روستا آوردن، تو همون نقطهای که شلاقم زدن، بدنمو رو زمین بذارین و بگین پدرم کنار سرم وایسه و جلوی مردم حلالم کنه و بگه: مندلیطلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه.
دقیقا۴۷روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا میآورند و تشییع میکنند
مردم روستا میگویند: با اینکه پیکر این شهید۲۰ روز تو بیابون رو زمین مونده بود، تو فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطری پیچیده بود که همه به هم میگفتن تو عطرزدی؟
#شهید_محمدعلی_پورعلی
تولد: ١٣٣٧/٠١/٠٢
شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💔 *اربعینیها*
یادتان باشد که ستون به ستون، مدیون قطره قطره خون شهیـــــــدانید
💔 *اربعینیها*
وقتی چشمتان به گنبد زیبای آقا افتاد، یاد کنید از آنانی که با حسرت پشت پیراهنهایشان مینوشتند:
🌹 یا زیارت یا شهادت😭
💔 *اربعینیها*
میانِ هرولههای بینالحرمین، یاد کنید از شهـــــــدایی که در آرزوی زیارتِ شش گوشهی اربابـــــ پرپر شـــدند
💔 *اربعینیها*
*نمیدانم از کدام مرز میگذرید اما؛ یاد کنید از شهـــدای مفقودالاثر در مرزهای
خسروی... مهران… چذابه… حاج عمران…شلمچه…
*اربعینیها*
التمــــــــــــــاسِ دعای فرج برای عزیز دل حضرت زهرا(س)🙏🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سرلشکر خلبان شهید سید علی اقبالی دوگاهه🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۲۸/۷/۷
محل ولادت: محله دوگاهه_ رودبار
تاریخ شهادت: ۱۳۵۹/۸/۱
محل شهادت: حومه موصل
مزار: بهشت زهرا(س)
پس از ۲۲ سال و با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین و کمیته بینالمللی صلیب سرخ، در پنجم مرداد سال ۸۱ بازمانده پیکر پاک شهید به ایران بازگشت و در قطعه شهدای جنگ ایران و عراق بهشت زهرا س به خاک سپرده شد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✅خصوصیات اخلاقی و توانایی های نظامی سرلشگر شهید اقبالی دو گاهه
🌷🍃شهید بزرگوار فردی به تمام معنا صمیمی و مهربان بود. انسانی فروتن و خویشتندار، گشاده رو، متین، آراسته و با اخلاق نیکو و منش بسیار انسانی بود که در نگاه اول هر کس را شیفته خود میکرد.
🌹🍃دارای روحی بلند که علاقه خاصی به قرائت قرآن مجید داشت و هر چند وقت، کل قرآن را دوره میکرد. او خلبانی جوان با دانش و معلومات فوقالعاده گسترده بود که به تمام موضوعات و قوانین پروازی اشراف کامل داشت.
🌤با تکیه بر هوش و استعداد و حافظه بسیار قوی خود، با وجود تعدد منابع دانش پروازی و منابع تخصصی، به ویژه آیین نامهها و دستورالعمل های نیروی هوایی، شهید اقبالی به طور خارقالعادهای به این منابع احاطه داشت به نحوی که در مناظرهها بعضاً مشاهده میشدکه با قید عنوان آیین نامه، صفحه و پاراگراف را دقیقا ذکر میکند!
🌱به علت تواناییهای بالایی که در امور فنی و پروازی داشت، در خیلی از موارد مورد مشورت همکاران و فرماندهان قرار میگرفت و تحلیلهای وی همواره صائب بود. لذا از احترام خاصی در نزد فرماندهان نیرو مخصوصا شهید فکوری فرمانده وقت نیروی هوایی برخوردار بود.
💐🍃آن شهید بزرگوار به دلیل برخورداری از هوش وافر، آگاهی های بالای علمی و مهارت های فنی و تخصصی توانست در کمترین زمان ممکن به سطح لیدری ارتقا یافته و سرانجام به ستاد نیروی هوایی در تهران منتقل گردد.
✨🌿طی خدمت در ستاد، وی طرح های استراتژیک و تاکتیکی ویژه ای را علیه تمامی نقاط حساس و حیاتی دشمن طراحی کرده بود. شهید اقبالی در حالی که یک نیروی ستادی بود و می توانست دیگر حتی یک ساعت هم در کابین جنگنده ننشیند، با شروع جنگ و حمله عراق به ۱۵ پایگاه نیروی هوایی، بلافاصله خودش را به پایگاه تبریز رساند که در آن هنگام، این پایگاه در طرح کلان نیروی هوایی، مسئول بخش هایی از خاک عراق نظیر کرکوک، موصل و اربیل بود.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🕊🌹امام حسین علیه السلام و آرزوی شهید
♥️♥️♥️
💥بسیار زیبا
ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید:
توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست وخبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.
خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم.
اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست!
افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده.
هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد.
من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.
به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم.
اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم.
چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد.
خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم.
... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است!
اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟
پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده.
وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم.
بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای.
اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم.
قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 💚دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید...
🌸🌿🕊
✅شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ...
خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون،جایی برای تو باز نکردیم...
📗 منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1 صفحه 54
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh