#رمان_ادموند
#پارت_هفتم💥
دو هفته ای از آمدن ملیکا میگذشت ولی هنوز از او خبری نشده بود. ادموند در التهاب عجیبی به سر میبرد. چند روزی میشد که تصمیمش را گرفته و منتظر بود تا قاطعانه به پیشنهاد او جواب مثبت دهد. از مرگ عادل چند روزی میگذشت. بسته ارسال شده برای ادموند شامل تمام مدارکی بود که عادل در طول این مدت بر علیه جریان پشت پرده ضد اسلام در دانشگاه جمع آوری کرده و قصد افشاگری داشت که همین امر باعث شده بود تا او را کشته و به نحوی صحنه سازی کنند که خودکشی به نظر برسد. زمانی که او بسته بینام و نشان را باز میکرد هیچگاه این فکر به ذهنش خطور نمیکرد که ممکن است از طرف عادل شارما چیزی برای او فرستاده شده باشد.
آنها حتی فرصت صحبت کردن معمولی هم با یکدیگر پیدا نکرده بودند، چه برسد به اینکه تمام مدارک جمع آوری شده عادل اکنون در دست او باشد! با توجه به اینکه عادل فهمیده بود تشکیلات پشت پرده قصد جانش را دارد، عمل زیرکانهای انجام داده بود. اگر مدارک به دست آنها میافتاد نه تنها جان سالم بدر نمیبرد. بلکه تمام زحمتهایش هم بر باد میرفت، علاوه براین زندگیاش را برای هیچ از دست میداد؛ بنابراین تمام سعی خود را کرده بود قبل از اینکه کشته شود و این مدارک به دست دشمنانش بیفتد، آنها را به کسی بسپارد که احساس میکرد شایستگی دفاع از حق و حقیقت را دارد.
ادموند طبق عادت همیشگی از کلیسا تا منزل را پیادهروی و درعینحال به ماجراهای پشت سر گذاشتهشده فکر میکرد. او با هر قدمی که برمیداشت رفتار و منش ملیکا را برای خود تجزیه و تحلیل میکرد. ازنظر او ملیکا دختری بود که در جامعه امروزی بهسختی میتوانست نظیرش را پیدا کند. دختری با حجب و حیای ذاتی و اصیلی که در دختران غربی هرگز ندیده بود. ظرافتهای رفتاری به دور از دلبریهای ابتذال گونه و هوس پرانیهای زنان و دختران جامعهاش که این خود میتوانست ابزار بسیار قدرتمندی برای جلب نظر مردان با اصالت باشد.
ملیکا از ادبیات متین و حسابشدهای در گفتارش استفاده میکرد که بر جذابیتها و ویژگیهای ظریف زنانهاش میافزود. حجاب و پوشش ساده او بی آن که نیاز به خودنمایی داشته باشد، گوشهای از ذکاوت و تیزهوشی او را در مقایسه با دیگر زنان و دختران اطراف ادموند نمایان میکرد که با وجود این پنهانسازی و اجتناب از دلبری با ابزار زیبایی و ویژگیهای زنانه، دریچهای از نگاههای محترمانه را بهسوی او بازکرده و شاید هر انسان آزاده و متفکری در دل او را تحسین میکرد.... (ادامه دارد...)
📚تالیف:#آمنه_پازوکی
💠با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن شود..
#رمان_مهدوی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#سلام_امام_زمانم
•| شاید آن روز که سهراب نوشت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد.
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.
•| باید این طور نوشت:
چه شقایق باشد، چه گل پیچک و یاس، جای یک گل خالیست،
تا نیاید مهدی، زندگی دشوار است...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مردان بے ادعــا
نمےدانم
از این جمع باصفاےتان،
ڪدام ماندید و ڪدام پر ڪشیدید..
اما همینقدر مےدانم
و مےگویم ڪه،
شرمندۀ آن نگاههاے خالصم...
#یادشهداباصلوات
صبحتون و عاقبتمونشهدایی☀️✋
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺯﯾﺒﺎی شهید ﺩﮐﺘﺮ مصطفی #ﭼﻤﺮﺍﻥ :
ﺧﺪﺍﯾﺎ ...
ﺍﺯ ﺑــــﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ﺷﮑـــﺎﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ...
ﺍﻣﺎ ﺷـــﮑﺎﯾﺘﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ میگیرم ...
ﻣـــﻦ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ...
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﯼ ﺭﺍ ﺧﻠـــﻖ ﮐﺮﺩﯼ ، ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺁﺩﻣـــﻬﺎﯾﺖ ...
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺗـــﻮ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ میکنم ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻨهاﯾﻢ ...
ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﯼ ﺗﺎ ﺧــﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺧــﻮﺩﺕ ...
ﺑﺎ ﺗـــﻮ ﺗﻨﻬــﺎﯾﯽ ﻣﻌـــﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ...
ﻣﺎﻧــﺪﻩﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﭼﻪ میکردﻡ ...
دوستت دارم ای خدای من
#رجب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نهج البلاغه
حکمت 15 - پرهیز از سرزنش گرفتاران
وَ قَالَ عليهالسلام مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ🌹🌹
و درود خدا بر او، فرمود: هر فريب خوردهاى را نمىشود سرزنش كرد
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
12.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚀 سوگند خوردیم که آرام نخواهیم نشست.
إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ
#سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️اولین تصاویر از محل اصابت موشک های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مقر تروریستها در اقلیم کردستان عراق
#انتقام_سخت #طوفان_الأقصی
#امام_زمان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh